اوشودوم ها اوشودوم چؤرچؤکو
اوشودوم ها اوشودوم چؤرچؤکو (ناغیلی )
اوشودوم! ها اوشودوم ! * داغدان آلما داشیدیم
(بسیار سردم شد و از کوه سیب جمع کردم و به پائین آوردم)
آلماجیغیمی آلدیلار * منه ظولوم سالدیلار
(سیب کوچکم را از من گرفتند و به من ستم کردند)
من ظـولومدان بئزمیشم * درین قـویی قازمیشام
(من از ظلم بیزار شده ام و چاهی عمیق کنده ام)
درین قـویی بئش گئچی * هانی بـونون ائرکجی؟
(چاه عمیق و پنج بز در آن! پس بز نرشان کجاست؟)
ائرکج قازاندا قاینار * قنبر یانیندا اوینار
(بز نر در دیگ میجوشد و قنبر در کنار آن میرقصد!)
قنبر گئتدی اودونا * قارغی باتدی بودونا
(قنبر پی هیزم رفت و در این میان تیر به رانش فرو رفت !)
قارغی دگیـل قمیشدی * بئـش بارماقی گوموشدی
(تیر نیست بلکه نی است! و پنج انگشت آن از نقره است!!!)
گوموشی وئردیم تاتا * تات منه داری وئردی
(نقره را به تات "بیگانه ی ساکن در منطقه ی آذربایجان و خراسان " دادم و تات به من ارزن داد!)
دارینی سپدیم قوشا * قوش منه قانات وئردی
(ارزن را برای پرنده پاشیدم و پرنده به من بال داد!!!)
قاناتلاندیم اوچماغا * حاق قاپوسین آچماغا
(بال زدم پرواز کنم تا در حقیقت را بگشایم!!!)
حاق قاپوسو کلیددی * کلید دهوه بوینوندا * دهوه گیلان یولوندا
(در حقیقت بسته است و کلیدش در گردن شتر است و شتر در راه گیلان است!)
گیلان یولو بوز باغلار * دؤره سی یارپیز باغلار
( راه گیلان پر از سنگلاخ و سیخونک است و اطراف جاده اش مملو از پونه است )
او یارپیزدان اوزئیدیم * بویون باغی دوزئیدیم
(کاش از آن پونه می بریدم و گردنبندی از آن ردیف می کردم )
قارداشیمین تویوندا * بیرجه دابان سوزئیدیم
(در جشن عروسی برادرم، به اندازه ی یک پاشنه از آن صاف می کردم!)
گیلان یولی سر به سر * ایچینده میمون گزهر
(در سرتاسر راه گیلان، میمون وجود دارد!!!)
میمونون بالالاری * منی گؤردی آغلادی * تومانینا قیغلادی.
(میمون بچّه ها تا مرا دیدند شروع به گریه کردن نمودند و تپاله در شلوارهایشان انداختند )
تومانی بولوک بولوک * آفتابا دلیک دلیک
(شلوارهایشان تکّه تکّه و آفتابه شان سوراخ سوراخ بود!!!)
آفتابانی حاقلادیخ * حســن به یه ساخلادیخ
(آفتابه را به چنگ آورده و برای حسن بیگ نگاهش داشتیم )
حسن به یین نه یی وار * طوله ده بیر آتی وار
(حسن بیگ چه دارد، در طویله اش یک اسب دارد .)
آتینا آرپا ایسدر * آرپانی کیملر ساتار * خان قیزی خانلار ساتار
(برای خوراک اسبش، جو لازم دارد و جو را چه کسانی می فروشند؟ دختر خان و خوانین می فروشند!!!)
حسن به یین نه یی وار * یازی یازان اوغلو وار * ایپک تیکن قیزی وار
(حسن بیگ چه دارد پسری دارد که سر نوشت رقم می زند و دختری دارد که ابریشم دوزی می کند !)
حسن به یین گؤی آتی * او دره ده کیشنه ییـــــر
(اسب کبود حسن بیگ، در آن درّه شیهه می کشد !)
باجیسی کیلیم توخویور * ایچینده بولبول اوخویور
(خواهرش گلیم می بافد و در درون گلیمش، بلبل آواز می خواند!!!)
قوشار : خالق آراسیندا