واژههای ترکی معمول در فارسی کنونی
واژههای ترکی معمول در فارسی کنونی
قاشق یا قاشیق : از ریشه کلمه قاشیماخ به معنی خاراندن
قاب یا قاب : به معنی ظرف مانند قاب عکس یعنی ظرف عکس
بشقاب یا بوشقاب : که از دو کلمه بش + قاب تشکیل شده به معنی ظرف خالی
سورتمه : از ریشه سورمک ( sürmək )است و کلمه سوروتماخ کلا کلمه ای است ترکی و محلی و در لغت نامه معادل آن سوروشدورمک (Sürüşdürmək ) وارد شده است.
سورچی یا سوروچی : به معنی راننده از ریشه کلمه سوریتداماخ
چکمه : از ریشه کلمه چکمک به معنی کشیدن(به پا کشیدن یا پوشیدن)
یایلاق و قیشلاق (یایلاخ و قیشلاخ) : برگرفته از کلمه یای (تابستان) و قیش (زمستان)
آچار(بازکننده) : از ریشه کلمه آچماخ به معنی باز کردن
توپ : از ریشه کلمه توپلاماق به معنی یک جا گرد آوردن چیزی و هم خانواده توپالا یا تاپاله که واحد شمارش پارچه هم از اینجا گرفته شده. یک توپ پارچه یعنی مقداری پارچه گرد آوری شده در یکجا
سنجاق یا سانجاق : از ریشه کلمه سانجماخ به معنی فرو کردن
سلانه سلانه یا ساللانا ساللانا (آویخته آویخته) : از ریشه کلمه ساللانماق به معنی آویزان
کوچک یا کیچیک : به معنی خرد متضاد کلمه بویوک به معنی بزرگ
قرمز یا قیرمیز : به معنی سرخ
قره قوروت یا گارا گوروت : که از دو کلمه قارا یا گارا (سیاه) و قوروت یا گوروت (کشک) تشکیل شده یعنی کشک سیاه
دلمه یا دولاما : برگرفته از کلمه دولاماق به معنی پیچاندن چیزی بوسیله چیز دیگر
دکمه یا دویمه : از ریشه کلمه دویمه گ یا دوگونناماخ به معنی گره زدن
قشقرق یا قیشقیریق : به معنی جیغ و داد زدن از ریشه کلمه قیچیرماق یا گیشگیرماخ
یالقوز یا یالقیز : به معنی مجرد
باتلاق یا باتلاخ (محل فرو رفتن) : از ریشه کلمه باتماق یا باتماخ به معنی فرو رفتن
النگو یا النگی : به معنی دست آویز (ال=دست)
سقلمه : از ریشه کلمه سوخماق یا سوخماخ به معنی فرو کردن
قاپیدن یا گاپیدن : از ریشه کلمه قاپماق به معنی ربودن
تشک یا دوشک : به معنی بستر از ریشه کلمه دوشه مک به معنی گستراندن و پهن کردن
اتراق یا اوتیراخ : از ریشه کلمه اوتورماق به معنی نشستن
قاتی کردن یا گاتی : از ریشه کلمه قاتماق به معنی هم زدن یا آمیختن
قاچاق یا قاچماق : از ریشه کلمه قاچماق به معنی فرار کردن
قاچاقچی یا قاچاخچی : به معنی فراری
سرتق یا سیرتیق : به معنی یک دنده از ریشه کلمه سیرتیلماق یا سیرتیلماخ
یورتمه : از ریشه کلمه یئریتمک به معنی راه بردن کسی
اجاق(Ocaq) : به معنای آتشدان. در اصل اودجاق : Od + caq بوده به معنای جایگاه آتش.
گلن گئدن: در اسلحه بمعنی می آید و می رود.
قشون(qoşun) : به معنای لشکر
قابلمه ( qablama ) :
قلیفت :
غازان :
باجه یا باجا( baca ) : ( مثلا باجه بانک یا پست ) یعنی سوراخ.
آقا، خانم، خان ، بیگ و بئی ( bəy )،... و هزاران کلمات اصیل ترکی در فارسی