خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

خاطره خواندن اشعاری از حیدر بابایه سلام

+0 به یه ن

خاطره خواندن اشعاری از حیدر بابایه سلام در کلاس

تلخیص و اقتباس از مقاله : مرحوم علی اکبر ملایجردی  

منبع وبلاگ : گل گئده ی جووینه

ویراستار و ترجمه لفظی اشعار ترکی : اسماعیل سالاریان

وقتی به درس دوم ادبیات کلاس دوم دبیرستان  رسیدیم. شهریار را به دانش آموزان معرفی کردم. شعر زیبای « علی ای همای رحمت» را برایشان خواندم و تکرار کردیم، توضیح دادم و با شعر « در سایه سار نخل ولایت » مقایسه کردیم . گفتم تا یکی از دانش آموزان منظومه ی "حیدر بابایه سلام " راجلسه ی آینده بیاورد تا برایشان بخوانم. آقای سروش برهانی که پدرش ترک شیروانی بود، جلسه ی آینده کتاب فوق را آورد. بچه ها متحیر بودند که چگونه یک شعر ترکی را بفهمند. چون همه فارسیزه  بودند و چند نفری والدین ترک اصیل داشتند و من مانده بودم که چگونه این شعر را به دانش آموزان تفهیم کنم .

  همین که وارد کلاس شدم همه آماده و ساکت بودند. سروش از جایش بلند شد و منظومه " حیدر بابایه سلام " را آورد و من شروع کردم :

 (١)
حیدربابا ، ایلدیریملار شاخاندا
سئلر، سولار، شاققیلدییوب آخاندا
قیزلار اوْنا صف باغلییوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه، ائلوْزه!
منیم دا بیر آدیم گلسین دیلوْزه

(حیدربابا، آن زمانکه رعد و برق ها می درخشند

سیلابهای خروشان جاری می شوند

دختران به آن صف بسته نگاه می کنند

سلام باد به برزگ قبیله ی شما

نام من هم یکبار بزبانتان بیاید)

(٢)
حیدربابا ، کهلیک لروْن اوچاندا
کوْل دیبینَّن  دوْشان قالخوب ، قاچاندا
باخچالارون چیچکلنوْب ، آچاندا
بیزدن ده بیر موْمکوْن اوْلسا یاد ائله
آچیلمیان اوْرکلرى شاد ائله

(حیدربابا آن زمان که کبک هایت چرواز می کنند

ازبیخ بوته خرگوش "پا" به فرار می گذارد

غنچه های باغچه هایت "گل" باز می کنند

اگر ممکن بود از ما هم یادی بکن

دل های باز نشده را شاد کن)

(3)

حیدربابا ، یوْلوم سنَّن کج اوْلدى
عؤمروْم کئچدى، گلمه دیم، گئج اوْلدى
هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى
بیلمزیدیم دؤنگه لر وار،‌ دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار

(حیدر بابا راه من از تو کج شد

عمرم گذشت، نتوانستم بیایم، به تاخیر افتاد

هیچ نفهمیدم زیبا رویانت چه شدند

نمی دانستم " دنیا " پیچ و وا پیچها دارد

گم شدن دارد، جدایی دارد، مرگ و میر دارد)

(4)

حیدربابا، دوْنیا یالان دوْنیادى

سلیماننان، نوحدان قالان دوْنیادى
اوغول دوْغان، درده سالان دوْنیادى
هر کیمسَیه هر نه وئریب، آلیبدى
افلاطوننان بیر قورى آد قالیبدى

(حیدربابا، دونیا، دونیای دروغی است

از سیلمان و نوح بجا مانده است

دونیایی است پسر زاییده "در دنیا" به درد می افکنده

به هر کس هرچه داده پس گرفته

از افلاطون یک اسم خشک و خالی بجا مانده )

  هر بندی را که می خاندم مضمونش را برای دانش آموزان می گفتم. بچه ها ساکت و ساکت بودند، حتی صدای نفسان هم در نمی آمد. یک زنگ را تماماً به توضیح و تفسیر " حیدر بابایه سلام " اختصاص دادم.

 وقتی کلاس تمام شد احساس کردم بنده و دانش آموزا ن شرابی آرام بخش سر کشیده ایم، از خود بی خود شده بودیم. و ....