نمونه کلمات ترکی در عربی
اشاره : حسین مسعودی، از ترکان مرکز ایران و دبیر دبیرستان های منطقه فولادشهر و زرینشهر اصفهان بوده و از محققان مسائل زبانی مادری ترکی است. ایشان مقالهای تحت عنوان «کلمات ترکی در عربی» برای ما ارسال داشته است. ما قسمت مقدمه مقاله را از باب رعایت تلخیص حذف و در متن نیز « اسامی خاص », « اعلام » و « اماکن » که علی الاصول کلمات قرضی به حساب میآیند حذف و در عوض، با ذکر معادل و تلفظ ترکی کلمه در خود زبان و تشریح و تفصیل اتیمولوژی (ریشهشناسی) کلمه، نوشته ایشان را تکمیل و تقدیم خوانندگان مینمائیم. علامت اختصاری « فر » اشاره به « فرهنگ ترکی نوین » نوشته اسماعیل هادی است. با تشکر از زحمات این معلّم تلاشگر و اهل تحقیق و با آرزوی توفیق ایشان.
کلمات ترکی در عربی
القشله : سربازخانه، پادگان، ساخلو، ( Barracks ) در ترکیه : قیشلا (پادگان) که همان قشلاق است. کلمه اخیر وارد فارسی شده است.
الیطق : خوابگاه ( Dormitory). کلمه از مصدر یاتماق (خوابیدن) میآید. در فارسی « یتاق : کشیک » (فرهنگ معین) آمده است در مفهوم پاسداری به هنگام خواب مردم.
اسامی غذاها
البرغل : بلغور، افشه( Groat ) در ترکی آذری یارما گفته میشود و در ترکیه بولغور که همان وارد فارسی نیز شده است. کلمه از مصدر بؤلمک آید و در مفهوم گندم دو نیمه شده است.
البقلاوە : باقلوا (نوعی شیرینی) ( Kind of pastry) . وارد فارسی نیز شده است. برای اتیمولوژی کلمه نگا: فر.
البوظه : بستنی ( Ice-cream) در ترکیه امروز "دوْندورما" گویند. این کلمه دخیل عربی از "بوز" (یخ) ترکی میآید.
القاؤرمه / القورمه: گوشت تفتیده، قرمه. ( Preserved meat ) .از مصدر قاوورماق: تفتدادن ترکی میآید و وارد فارسی نیز شده است. (قرمه)
الکباب : کباب،( Kabab). به عربی از ترکی عثمانی وارد شده است ولیکن در فارسی به نوعی به فعل کؤیمک: سوختن ، پختن در ترکی قدیم مرتبط باشد. (از این فعل: کؤیمج که در فارسی کوماج شده است.) ولیکن این ارتباط هم بعید مینماید و سازگار با قواعد ترکی نمینماید. بنابراین عجالتا اصالت آنرا فارسی میدانم.
القیمار/ القیمر/ الکیمار/ الکیمر : سرشیر، قیماق، ( Cream) . کلمه به صورت «قایماق / قئیماق» در ترکی آذری آید. در ترکی ترکیه: کایماق/کایمار... همان وارد فارسی شده است. و"قیماق" تلفّظ میشود. خامه نیز تلفّظ محرف از آن است. قایماق>خایماق>خایما>خامه.
الیوغورت : ماست ( Yoghurt) از مصدر " یوغورماق " (عجین کردن) در مفهوم شیر عجین شده آید و وارد زبانهای اروپایی شده است. در آذری به جای آن "قاتیق" نیز گویند که از مصدر "قاتماق" آید. (در مفهوم آن چه مخلوط نان کردن و خورند). این کلمه اخیر در فارسی به صورت قاتق آید.
البسه و پوشاک
البقجه: بقچه ( Bundle). از مصدر بوقماق/ بوْغماق (بستن) وارد فارسی نیز شده است.
التبّان : شلوارک ( Shorts). از مصدر توتماق: گرفتن، پوشاندن (دومان داغی توتدو: مه کوه را پوشاند)، تومان: پوشاننده (در مفهوم ساتر بدن آید) و وارد فارسی نیز شده است به صورت تنبان.
الطربوش : فینه( Fez) (نوعی کلاه عثمانی به صورت سیلندر قرمز...).
الفوطه : لنگ (Loincloth). در ترکی "فیته" گفته میشود. در اصالت ترکی بودن آن باید تردید نمود. در ترکی کلمهای که با "ف" شروع شود رایج نبوده شاید "پیچه" فارسی پیته، فیقه شده و از آن جا وارد عربی شده (الله اعلم) در عربی به معانی : پیشگیره و پیشبند.( Apron)، حوله دستی ( Towel)، دستمال ( Hand kerchief)، باشلق ( Cowl و Cap) نیز آمده است. لازم به ذکر است که حوله نیز ریشه ترکی دارد. نگا: فر.
الکرک : پوستین ( Collar) . کورک (مثال: کورکونه بیره سالماق معادل: کک به تنبانش انداختن. برای اتیمولوژی کلمه. نگا: فر)
الیاقه : چاک گریبان، یقه( Veil) لفظ ترکی است. (یاخا/ یخه) که وارد فارسی نیز شده است. نگا: فر.
الیشمق/ الیشمک : نوعی روبند زنانه ( Yashmak , Veil) اسم مصدر است از مصدر یاشماق: پوشاندن، معادل عربی این کلمه در عربی "لثام" است.
میوه و درختان
المرودیه: گلابی / امرود (Pear). وارد فارسی نیز شده است. برای اتیمولوژی کلمه. نگا:فر.
البنجر : چغندر( Beet). در ترکی آذری چوغوندر/ چوکوندور گفته میشود که لفظ ترکی است از مصدر "چؤکمک" در مفهوم محصولی فرو نشسته در زمین. در ترکیه پانجار گویند که همان از طریق عثمانی وارد عربی شده است از همان لفظ "پئنجر" در قرهداغ کناره ارس: "سبزیجات" همان را در نام ترشی "هفته بیجار" در فارسی میبینیم در مفهوم ترشی متشکل از هفت نوع سبزه. ریشه یابی پانجار در ترکی مشکل است.
التتن : توتون، (Tobaco). از مصدر توتمک: سوختن، توتون که در ترکی آذری به معنای «دود» است. (توتونوم تپهمدن چیخدی: دود از کلهام برخاست= پدرم درآمد) از همین مصدر در فارسی: توت> دود/ توتن/ توتک.
الجاریزک : آلو (Plum). ظاهرا این کلمه باید مرکب باشد. الجا+ ریزک جزء اوّل لفظ آلچا ( آلوچه) است که تلفظ قدیمی آن در ترکی آلوچ بوده و از ریشه آل (قرمز)، آلا (دورنگ) در مفهوم میوهای مرکب از دو رنگ سرخ و زرد. که به صورتهای: آلو/ آلبالو/ آلوچه/ آلاییدن و... وارد فارسی شده است. امّا جزء دوّم (ریزک) را در این ترکیب تشخیص دادن مشکل است شاید نر/ نرک فارسی باشد؟!
الجاودار : چاودار/ کاورس (Rye). (برای ریشه یابی کلمه در ترکی نگا: فر) وارد فارسی نیز شده است.
القاؤون/ القؤون : طالبی/ گرمک (Eantaloup). (نگا: فر)
الوشنه : آلبالو ( Sour cherry) . از اسلاوی وارد ترکی شده و از آن جا به عربی، و اصالتا اسلاوی است.
اشیاء و آلات :
الأزمه / القازمه : کلنگ (Pickax). قازما (از مصدر: قازماق) معروف است. امّا "ازمه" باید از مصدر ازمک (خرد کردن) باشد در این صورت در اصل به معنی کلوخکوب ( تخماق) بوده که بعدا تغییر معنی داده است.
البارود : باروت (Gunpowder). کلمه اروپایی است که از طریق ترکی عثمانی وارد عربی شده است.
الباروده : تفنگ. (Rifle) و (Gun) در عربی بدان بیشتر "بندقیه" گویند. از کلمه بندیک/ وندیک/ ونیز آید. شاید بدان اعتبار که از جزیره ونیز وارد میشده است.
البرغی : پیچ، برقی (ابزار)( Crew). از مصدر بورماق (پیچاندن) اسم مصدر است و عینا وارد فارسی نیز شده است.
البرمق : پرة چرخ (Spoke). تلفّظ ترکی آن "بارماق" است. در اصل به معنی انگشت میآید که مجازا معنی پره را نیز میدهد.
البغمه: گردنبند،( Necklace). از مصدر بوْغماق (خفهکردن یا بستن گلوگاه، بستن). «بوْغما» در مفهوم چیزی که به گلو بسته میشود.
البلطه : تبر،( Ux). تلفّظ ترکی کلمه "بالتا" است. برای اتیمولوژی کلمه نگا: فر.
البلیه : تیله، تشله،(Taw) و(Marble) (؟)
البوری : شیپور، (Horn). کلمه در ترکی به معنی لوله (بخاری و نفت) آید. نگا: فر.
البویه/ البویا : واکس، (Shoe-Polish).
البیرق: پرچم، لوا.( Flag). تلفّظ ترکی کلمه بایراق (بعضا: بایداق) است که به صورت «بیرق» وارد فارسی نیز شده است. نگا: فر.
التنک : حلبی، (Tin-Plate). (قبلا توضیح داده شده.)
الجزدان : کیف پول، (Purse) و( Wallet). کلمه مرکب است. جز(لفظ عربی است) + دان (پسوند فارسی) در مفهوم ظرف برای چیزهای خرده ریز که امروزه نیز به همان صورت در ترکیه رایج است.
الجزمه : چکمه، موزه،( Boot). درترکیه "چیزمه" گویندکه همان وارد عربی شده است و از مصدر چیزمک (نقش و نگار کشیدن) به اعتبار آن که این نوع موزهها دارای نقش و نگار بوده است. در ترکی آذری چکمه گویند که همان وارد فارسی شده است.
الخرطوش : فشنگ، ( Cartirdge). چنان که از معادل انگلیسی کلمه هم قابل مشاهده است کلمه اروپایی است که وارد عثمانی شده و از آنجا به عربی.
الدقماق : تخماق، کلوخکوب، گرز،( Beetle). عینا به صورت "تخماق" وارد فارسی شده است (نگا: فر).
الدوشک : تشک،( Mattress). از مصدر دؤشهمک/ تؤشهمک: فرش کردن، دؤشک: چیزی که در زیر شخص پهن میشود. عینا به صورت «تشک» وارد فارسی شده است.
الدبّوس : گرز، (Mace). کلمه "توْپوز" ترکی است که وارد عربی شده است. نگا: فر.
السنجق : پرچم، علم،( Flag). (قبلا توضیح آن گذشت.)
السؤنکی/ السنکو : سرنیزه،( Bagonet). تلفّظ ترکی کلمه «سونگو» است. (سومویو سونگو اوْلموش: سالهای زیادی از فوت او میگذرد.) نگا: فر.
السوتین : سینهبند زنانه، کرست،( Brassiere). (از کلمه "سوت": شیر ترکی؟!)
الشاکوش : چکش،( Hammer). از مصدر چکمک (کشیدن؛ مجازا: زدن)، چکیج (آلت ضرب میخ) که به صورت "چکش" وارد فارسی شده است.
الشبک/ الشبق : چپق،( Chibouk). تلفّظ ترکی کلمه «چوبوق» است که ساختار آن قطعا ترکی است ولیکن بن کلمه «چوپ» است که ممکن است همان " چوب " فارسی باشد. وارد زبانهای دیگر از جمله فارسی نیز شده است.
الطبنجه : تپانچه، سلاح ناری کمری،( Pistol). از مصدر تپمک: لگدزدن. " تاپانچا " که وارد فارسی هم شده است. تپانچه: سیلی (نگا: فر تپمک).
الطلمبه: تلمبه ( Pump). در اصل کلمه ایتالیایی است از طریق ترکی عثمانی وارد عربی و فارسی شده است. (نگا: فر).
الفرشه : فرچه، (Brush). تلفّظ ترکی کلمه "فیرچا" است که وارد فارسی و عربی شده است.
الفشک : فشنگ،( Cartidge) . وارد فارسی نیز شده است.
القاشوقه : قاشق( Spoon). از مصدر قاشیماق: خراشیدن و کندن، قاشیق/ قاشوق در مفهوم ابزاری درون تراشیده (چوبی که درون آن را تراشیده قاشق ساختهاند) آمده و وارد فارسی و عربی شده است. در اسامی عربی نیز آید. غاشقی/ غاشجی محرف کلمه قاشقچی است.
القایش : چرم،( Leather). تلفّظ ترکی کلمه قایـیش/ قهییش در ترکی آذری به معنای کمربند آید. (نگا: فر).
القبان : قپان، قنط،( Steelyard). از مصدر قاپماق: برگرفتن و ربودن و از زمین کندن ... قاپان در مفهوم ابزاری که بار را از زمین کنده و کشد. از همان مصدر قاپلان : پلنگ (در اسامی عربی: شیخ قبلان) و در فارسی قپان/ قاپیدن.
القزان : پاتیل، دیگ،( Caldron). تلفّظ ترکی کلمه قازان (بعضا: قزن) میباشد که وارد فارسی شده است و از همان قزن قفلی ( قفلی به شکل قزن).
القبلق : کلاه،( Hat) و ( Caplac). تلفّظ ترکی کلمه "قالپاق" است که وارد فارسی نیز شده است. (نگا: فر).
القونداقچی : تفنگساز،( Gunsmith). قوْنداق: قنداق تفنگ و طفل شیرخوارـ از همان قوْدانقچی. برای ریشه یابی کلمه نگا: فر.
القیطان : قیطان( Cord). (ترکی بودن اصالت کلمه قابل بحث است.)
الکرباج : تازیانه، (Lash). از مصدر قیرماق: زدن و شکاندن، قیرمانج/ قیرماج که محرف آن در ترکیه قیرباج شده است و کلمه اخیر از همان است. لفظ دیگر و معروفتر آن چالاق: شاللاق است که وارد فارسی شده است. (شلاق).
الکریک : پارو،( Fur clouk )، جک ( Jack) بیل... این کلمه در ترکی کورک است که محرفا به معانی فوق در عربی وارد شده است. نگا: فر.
الیطقان: نوعی شمشیر قوسدار، (Yataghan). از مصدر «یاتماق» خوابیدن در ترکی تر کیه به معنی قمه و نظایر آن آید. (به اعتبار آن که بر پهلوی قمه بند خوابیده است.)
کلمات متفرقه :
الأوزی : بره، (Lamb). تلفّظ ترکی کلمه قوزو/ قوزی است که صامت اوّل ساقط شده است.
السنقر/ السنقور : سنقر، گونه باز شکاری، (Gyrfalcon). این کلمه در همین معنی به صورتهای شونقار/ سونقور در ترکی رایج است. زبانشناسان اصل آن را محرف «صقر» عربی میدانند. (نگا: فر).
العاشق : قاببازی، (Knutle-bone). تلفّظ ترکی کلمه: آشوق/ آشیق است. (نگا: فر).
القرقوز : خیمه شببازی( suppe-show). در ترکی ترکیه «قاراـ گؤز»/ «قره گؤز» بوده (به اعتبار چشمهای سیاه عروسکان خیمه شببازی) که محرف همان در عربی «قرقوز» شدهاست.
الادبسیر : بیادب،( Impolite). (ادبسیز).
الأورنیک : پرسشنامه،( Form). محرف "اؤرنک" (نمونه) ترکی؛ نگا: فر.
البصمه : اثر انگشت، ( Finger print). از مصدر باسماق: پرس، چاپ، ترکی به صورت «باسما»: چاپ آید که همان در فارسی: باسمه و در عربی «بصمه» شدهاست.
الدغری : راست، مستقیم، ( Straight). (دوْغرو: مستقیم، راست).
الویرگو : مالیات، ( Tax). (تلفّظ ترکی وئرگی از مصدر "وئرمک": دادن).
الیاظ : خط (در پشت سکّه) ( Tails). از آن جایی که سکّههای عثمانی در یک رو توغرا (طغرا)ی شاهی و در روی دیگر نوشته (یازی) داشت، لذا طغرا را به صورت مرخم، تورا نمودند و به جای « شیرو خط »، « یازیـ تورا » گویند و اسم مصدر است از مصدر یازماق : نوشتن.