خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

شرح واژه ترکی بهادر

+0 به یه ن
شرح واژه ترکی بهادر

نویسنده : بهمن رنجبران

شرح واژه های ترکی، مورد استفاده در زبان فارسی و وجه تسمیه آنان 

بَهادُر، از واژه « بَغاتور » (باغاتور) (ترکی )، به معنای قهرمان، دلیر و شجاع که همان « با ـ آتور » مندرج در تاریخ سرّی مغولان است. کلموکها این واژه را « باتْر » تلفظ می کنند. قبیله ای از اویرات ها که هنوز هم وجود دارد، « باتوت » نامیده می شود که جمعِ باتر است. این واژه در لهجه های مختلف ترکی کنونی به صورت « باتور »، « باتِر » و « ماتور » (جغتایی، قرقیزی، قزاق، قازان و باشقیر)، پاتِّر (چوواشی ) « پِتیر » و « مِتّیر » (آلتایی )، در بین اوستیاق های ینی سئی به صورت « باها »، در زبان مجاری به صورت « باتُر »، و در ترکی آناطولی به شکل « بَهادُر » به معنای شجاع به کار برده می شود.

از زمان توـ کیوها (ترکان باستان) به واژه « بَغاتور » در مقام اسم خاص یا به تعبیر درست تر در مقام لقب و عنوان برمی خوریم. در منابع چینی ، این لقب به صورت « موـ هوـ تو » قید شده است. باز در همین منابع، در بین اسامی پاره ای از حکمرانان توـ کیوی شمالی که عنوان موـ هوـ تو داشتند، به حکمرانی برمی خوریم که لقب بَغاتورتودون داشته است. گذشته از حکمرانان ترکستان غربی، به خاقانهای تاشکند « بَغاتوریبغو » می گفتند. پلیو معتقد است که واژه مغولی « با ـ آتور » و « باتور » از طریق قوم آوار وارد زبان ترکی شده است.

در قطعه ای که ا. اشتین با خود از تون ـ هوانگ آورده است و به الفبای اورخون نوشته شده، به این واژه در مقام اسم خاص بر می خوریم  به واژه بغاتور در مقام اسم خاص یا عنوان، در بین بلغارهای نخستین (بلغارهای ترکِ دانوب) نیز برمی خوریم. مارکوارت (ص 150) نام « آلوبغاتور » را که در 315/927 بر بلغارهای نخستین ریاست می کرد، به شکل صحیح تر آن، یعنی « آلْپْ بغاتور »، توضیح داده است. به موجب تحقیقات مورخان حقوق اسلاو، گروهی اصیل با عنوان « بغاتور » (قهرمان ) زیر فرمان خان های بلغار بودند، که بویژه در مرزها وظایف مهم نظامی داشتند و گاهی هم نزد خان می رفتند. این واژه (بغاتور) به صورت « بُغاتِر » تحت تأثیر عناصر ترک ـ مغول که قرن ها بر دشت های اروپای جنوبِ شرقی مسلط بودند، وارد حماسه های روسی نیز شده است. این حماسه ها با خصوصیت کلی خود، قهرمانان حماسه ها و افسانه های ترک، یعنی باتِرها و آلپها، را به خاطر می آوردند. به گفته برخی از دانشمندان روسی ، واژه بغاتور از کلمه « بَگهادْهارا » به معنای دارنده طالع و خوشبختی مشتق شده است. به عقیده پاره ای از علما، این کلمه پس از استیلای مغول رایج و متداول شده و نخستین بار این عنوان در مورد رؤسای مغول به کار برده شده است. بنابراین، لازم می آید که این کلمه در قرون هفتم و هشتم / سیزدهم و چهاردهم وارد زبان روسی شده باشد. « بُهاتِر » لهستانی نیز از زبان روسی گرفته شده است. در باره اشتقاق این واژه که کاربرد آن را از قرن اول / هفتم به بعد، در بین « گوک ترک » ها (بلغارهای نخستین )، در قرن دوم / هشتم در میان حکمرانان ترک تاشکند، و از قرن ششم / دوازدهم به بعد در بین مغولها مشاهده می کنیم و به نظر میرسد که از قدیم الایام در میان ترکها، عنوانی عالی بوده است.

واژه « بغاتور »، یا بهادر، پس از استیلای چنگیز یعنی در قرن هفتم در کشورهای اسلامی و ترک آسیای میانه و آسیای غربی رواج یافته است. در متون ادبی و تاریخی قرون هفتم و هشتم مکرّر به واژه « بهادر » به معنای قهرمان و شجاع و« بهادری » به مفهوم قهرمانی بر می خوریم (مثل تاریخ وصاف، تاریخ رشیدالدین، و غیره). بنا به مندرجات یوآن ـ چائو ـ بی ـ شی یعنی تاریخ سرّی مغولان ، تحت فرمان چنگیزخان، یک نیروی هزار نفری متشکل از برگزیده ترین قهرمانان بود که افراد آن لقب بهادر داشتند. البته این لقب را خودِ حکمران، به قهرمانانی می داد که در جنگها منشأ خدمات مهمی می شدند. اباقاآن به یوسف شاه (672ـ688)، اتابک لرستان که در جنگ با بَراق خان و نبرد گیلان او را یاری بسیار کرد، لقب بهادر داده بود. از ینرو در حکومت های مختلف که خاندان چنگیز تشکیل داده بودند (در منابعی چون تواریخ جوینی، وَصّاف و رشیدالدین ) به شخصیت هایی برمی خوریم که عنوان بهادر داشتند، و می بینیم که باز در همان عصر بعضی از رؤسای منسوب به قبایل ترک چون آقاچریها و بیجِرها نیز این لقب را گرفته اند، کسانی چون علی بهادر که در تاریخ ابوالفرج نام او آمده است یا شمس الدین بهادر که مغولان « شمشاد » را به اقطاع به او داده بودند؛ و نیز بهادربن حُسام الدین بیجری (یالْتْقایا، ص 158).

در دوران حکومت ممالیک، به سبب تأثیر شدید فرهنگ مغول، به امرای بسیاری بر می خوریم که لقب بهادر داشتند. مخصوصاً در حکومت هایی که اولاد چنگیز تشکیل دادند، و نیز در بین دولت هایی که ادامه دهنده آداب و رسوم آنان بودند، عنوان بهادر در مقام لقب اختصاصی فرماندهانِ نظامی اهمیّت بسیاری یافت. در معزّالانساب، ضمن بحث از رجال دوران هر حکمرانی، به طور جداگانه از بهادران نیز سخن به میان آمده است. جهانگردان اروپایی چون کلاویخو، ژوسافات و هَنوی نیز در باره این بهادران بحث کرده اند. در اکبر نامه نیز از جماعتی سخن به میان آمده است که بهادر نام داشتند (کاتِرمِر، ص 307 ).

 واحدی نظامی در اواسط قرن سیزدهم در ایران، تشکیل شده بود که « بهادران » نام داشت. در سال 1301 نیز در بین نیروهای لشکری ایران، واحدهای پیاده نظامی به همین نام وجود داشته اند. لقب بهادر که در هندوستان از قرن نهم متداول بود و بویژه در قرن دهم پس از تشکیل حکومت بابریها بسیار رایج شد، پس از استیلای انگلستان بر هند نیز همچنان وجود داشت. باز در هندوستان به شعرایی برمی خوریم که تخلصشان « بهادر » بوده است .

قرار گرفتن لقب بهادر در بین عناوین و القاب رسمی حکمرانان ترک، از قرن هشتم با ابوسعید، حکمران ایلخانی، آغاز شد. وی در اثنای سرکوبی بعضی از امرای مغول که شورش کرده بودند، چون شخصاً در جنگ شرکت کرد و قهرمانی ها نشان داد، این عنوان را گرفت، و از آن پس در تمامی فرمان ها و اسناد رسمی نام او با عنوان « السلطان العادل ابوسعید بهادرخان » ثبت شد (حافظ ابرو، ص 103)

 و پس از آن، حکمرانان جلایری، تیموری و قراقوینلو، آق قوینلو، صفویه و تیموریان هند (بابریها) و نیز دیگر سلسله های مختلف ترک حاکم بر هندوستان و حکمرانان خوارزم و ماوراءالنهر و سایر حکمرانان ترک، ترکستان شرقی این لقب را به کار برده اند. در همه منابع تاریخی مربوط به این خاندان ها و در کلیه اسناد رسمی و کتیبه های حکمرانان منسوب به آنان و در نامه هایی که سایر حکمرانان برای آنان فرستاده اند، استفاده مداوم از لقب بهادر دیده می شود. در کتیبه ای از زمان اورخان غازی در بورسه ، عبارت « بهادر زمان » وجود دارد ( بَلْلَتن ، ش 19، ص 280) . لقب « باتر » تا این اواخر در میان قرقیزها و قزاق ها متداول بود و در بین برنته ها به دلاورانی که از خود قهرمانی نشان می دادند اعطا می شد. پر بارترین، زیباترین و اصیلترین ادبیات خلق قرقیز ـ قزاق را حماسه باترها تشکیل میدهد. در مناقب چوراباتر، قوبلاندی باتر و بسیاری از باترها، خصلت مشترک و عمومی این قهرمانانِ دشتهای بی آب و علف با قدرت تمام جان گرفته است.    

منابع :

1-محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، مطلع الشمس.

2-محمد ظلی بن درویش اولیاچلبی، اولیاچلبی سیاحتنامه سی.

منبع : اینجا