مصاحبه با صدیق در مورد کتاب حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه
مصاحبه با صدیق در مورد کتاب حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه
به بهانه انتشار کتاب «حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه»
مصاحبه کننده: سید احسان شکرخدا
استاد دکتر ح. م. صدیق که نزدیک به نیم قرن در زبانشناسی و ادبیات ترکی تحقیق کردهاند و بیش از یکصد عنوان کتاب در زمینه ترکیپژوهی از ایشان چاپ شده است. وی مترجم آثار مهمی مانند «دیوان لغات الترک» اثر شیخ محمود کاشغری و مصحح «سنگلاخ» اثر میرزا مهدیخان استرآبادی و مؤلف فرهنگ تشریحی ترکی به فارسی هستند. اخیراً کتاب «حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه» از آثار ایشان توسط نشر ادیان دانشگاه ادیان و مذاهب قم منتشر شده است. به همین مناسبت مصاحبهای با ایشان ترتیب دادهایم که در زیر میخوانید:
* لطفاً درباره محتوای کتاب «حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه» توضیح بفرمایید.
ـ این کتاب در هفت بخش تدوین شده است. در بخش نخست آگاهیهایی از زندگانی، آثار و اندیشههای حاجی بکتاش ولی خراسانی به دست دادهام و به ساختارشناسی و درونکاوی طریقت بکتاشیه که در روزگار ما بیش از بیست میلیون نفر باورمند دارد، پرداختهام. در بخش دوم و سوم، دو رساله فارسی از تقریرنگاریهای مریدان حاجی بکتاش ولی را با عنوان «مقالات غیبیه وکلامات عینیه» و «الفوائد» را آوردهام که چگونگی مقابله نسخ خطی و آمادهسازی آن دو را در «شیوه تصحیح» توضیح دادهام. این دو رساله فارسی اولین بار است که انتشار مییابد. در بخش چهارم ترجمهای فارسی را که از رساله ترکی «ولایتنامه» یا «مناقب حاجی بکتاش ولی» سالها پیش به فرجام رسانیده بودم، گنجاندهام. ترجمه فارسی را از روی متنی که مرحوم عبدالباقی گولپینارلی در استانبول چاپ کرده، انجام دادهام. در بخش پنجم، نمونههایی از اشعار آیینی شعرای بکتاشی در طول تاریخ حیات این طریقت را یک جا جمع کردهام. در این بخش، نمونههای شعری نزدیک 60 شاعر بکتاشی را با اندک آگاهیها پیرامون زندگی آنان به صورت الفبایی آوردهام. در بخش ششم که کتابشناسی بکتاشیه نام دارد، منابع بکتاشیپژوهی به زبانهای گوناگون را معرفی کردهام. در بخش هفتم نیز فهرست اعلام را گنجاندهایم.
* آیا آثار دیگری از حاجی بکتاش بر جای مانده است؟
ـ مانند همه بزرگان اهل تصوف، مریدان حاجی بکتاش ولی نیز کلامات، تقریرات و سخنان او را پس از مرگش گردآوری کرده، با نامهای «آدابنامه»، «ارکاننامه» و جز آن در میان بکتاشیان انتشار دادهاند. آنچه از این میان تا کنون بازشناخته شده و به او نسبت میدهند، به این شرح است: نصایح حاجی بکتاش ولی، رساله، تفسیر فاتحه، شطحیه، حدیث اربعین، مقالات، تفسیر بسمله یا شرح بسلمه، مقالات غیبیه و کلمات عینیه، الفوائد و ولایتنامه. وی سلسلهجنبان فرقهای است که بعد از مرگ او با نام «بکتاشیه» معروف شد.
* به منظور آشنایی بیشتر با این فرقه درباره حاجی بکتاش ولی، بکتاشیه و راه و روش وی توضیح بدهید.
ـ «بکتاش ولی خراسانی» که بعد از وفاتش در سال 669 هـ . (1271 م.) به «حاجی بکتاش ولی» معروف شد، در روزگار خویش از شهرت چندانی برخوردار نبود، به گونهای که نامش در هیچیک از منابع زندگیگزاری آن روزگار و سالها پس از مرگش هم نیامده است. آنچه از اسناد بازپسین به دست میآید، این است که وی در حدود سال 606 هـ . در نیشابور به دنیا آمده است.
نام و لقبش را محمد بن ابراهیم بن موسی خراسانی ثبت کردهاند. بنا به روایت «ولایتنامه» از نسل امام موسی کاظم(ع) است و مرید لقمان خراسانی معروف به لقمان پرنده از خلیفههای خواجه احمد یسوی بود.
آن چه مسلم است، این است که بکتاش در میان ترکمانان خراسان تولد یافته و در آن ولایت نشو و نما کرد و در جوانی منسوب به صوفیان قلندریه بود و در اوایل سده هفتم پس از حمله مغول، در میان سیل مهاجرانی که از خراسان به آسیای صغیر میرفتند، او نیز همراه یکی از عشیرههای تورکمان به مهاجرت تن داد. سپس در جوانی به جنبش باطنیگرایان بابائیه در عصر سلاجقه روم در قرن هفتم پیوست و به تدریج مریدان و علاقهمندان شیعی و علوی را دور خود جمع کرد و طریقتی بنا نهاده شد که پس از فوتش با نام بکتاشیه معروف گشت. مزار وی اکنون در مجموعه حاجی بکتاش واقع در شهر «حاجی بکتاش» (سولوجا کاراهویوک سابق) قرار دارد که در 45 کیلومتری «نوشهیر» واقع شده است. بکتاشیگری را در یک کلام میتوان جزو م
سالک و طرائق باطنی و رازگونه به حساب آورد که از بطن اسلام تراویده است و از حروفیگری در رمزگشایی حروف قرآنی به شدت تأثیر پذیرفته است. در تکوین عقاید آیینی آنان در درجه اول دین اسلام و سپس ادیان باستانی ترکان و برخی از کیشها و آئینهای موجود در آناتولی نقش داشته است.
پژوهشگران، تاریخ حیات آیین علوی ـ بکتاشی را به چهار دوره تقسیم کردهاند:
1. دوره استقرار حاجی بکتاش ولی در «سولوجا کاراهویوک» تا پوستنشینی «بالیم سلطان» (سده هفتم الی سده دهم) و ظهور دولت عثمانی که دوران شکل گیری بکتاشیگری به حساب میآید.
2. دوره پوستنشینی «بالیم سلطان» در سده دهم هجری تا الغای بکتاشیگری در 1826 م. که دوره شکوفایی و گسترش این طریقت به حساب میآید.
3. از الغای بکتاشیگری در سال 1826 م. تا تعطیلی تکایای طرایق صوفیه در 1925 م. در دوره «سلطان محمود دوم عثمانی» که در این دوره بکتاشیگری و اجاق یئنی چری هر دو الغا گردید.
4. انتقال رهبری بکتاشیگری به آلبانی پس از انحلال طریقت در سال 1925 م. .
* چه چیز باعث شد به تدوین و تصحیح این متون همت بگمارید؟
ـ من از دوره جوانی شیفته حالات عرفانی برخی از بزرگان اهل حق در تبریز شدهام و برای دستیابی به آنچه که در میانشان «راز» گفته میشد، به معاشرت با آنان پرداختم. آداب و رسوم، فولکلور، مراسم آیینی و متون ادبی منظوم موجود در میانشان را گردآوری کردم و آنها را در ردیف تألیفها و تدریسهای دانشگاهی خود هم وارد ساختم. بکتاشیها هم در اصل، گروهی از فرق معروف به اهل حق هستند که در غرب ایران و شرق کشور ترکیه پراکندهاند. این عشق و حس کنجکاوی در این آیین هیچگاه در من فروکش نکرد. میتوانم ادعا کنم که تقریباً همه متون آئینی ترکی اهل حق را گردآوری، تصحیح و تدوین ساختهام که باید در زمانهای مناسب انتشار یابند. کتاب «حاجی بکتاش ولی و متون بکتاشیه» حلقهای از زنجیره این پژوهش است. ثمره نیم قرن معاشرت و تحقیق من در میان این طایفه است.
* با توجه به این که حاجی بکتاش از ترکان خراسان بود، چه عوامل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی باعث شد که او رحل اقامت در منطقه آناتولی بیفکند؟
ـ تأکید میکنم که محیط امن سلاجقه روم عامل اصلی کوچ اندیشمندان ایرانی به آسیای صغیر بود. حمله ویرانگر مغول، حکومت خوارزمشاهیان را ساقط کرد و مراکز دانش و ادب را ویران ساخت. ترکان خوارزمشاهی و ترکمانان ایرانی بیش از هر قوم دیگر در این حمله آسیب دیدند و عرفا و ادبای آنان ره به سوی غرب گشودند.
در آسیای صغیر و شامات، مدارس و مکاتب علمی دایر بود تا جایی که جلالالدین مولوی نیز در این منطقه نشو و نما کرد و تحصیلات خود را در آنجا به کمال رسانید. سه نام بزرگ تأثیرگذار در تاریخ فرهنگ اسلام یعنی خواجه دهانی، بکتاش ولی و جلالالدین مولوی در همین دوره به قصد زندگی در محیط امن و آرام سلاجقه روم، خراسان بزرگ را ترک گفتند و هر سه، بانی طریقت و صاحب مسلک و شیوه خاص عرفانی در آن محیط گشتند. هر سه با زبان ترکی آشنا بودند و به راحتی میتوانستند در میان مسلمانان آن دیار زندگی کنند. من در کتاب «سه ترک خراسانی» به این مهم پرداختهام.
* شما «ولایتنامه» را ترجمه کردهاید و در بخشی از این کتاب گنجاندهاید، ظاهراً این رساله برای اولین بار به فارسی منتشر میشود.
ـ بله، همینطور است. مطالب این رساله «ولایتنامه» نشان میدهد که نویسنده یا نویسندگان آن از درونِ شیعه درآمدهاند و ساختههای خود را با اسطورههای کهن ترکی درآمیخته و با نفوذ دادن عقاید باورمندان تناسخیه، بهویژه شمنگرایان باستانی، رنگ و لعاب خاص به بافتههای خود دادهاند. من به این رساله به عنوان یک مجموعه خرافی نگاه نمیکنم، بلکه آن را یک کتاب اسطورهای یا میتولوژیک میشناسم.
منشأ اسطورههای موجود در این رساله، بیگمان باورهای ابتدایی و آغازین بشر در تعلیل و تبیین مظاهر طبیعت، حوادث طبیعی و اجتماعی است. افسانهسازی بیش از هر چیزی بر آن سایه انداخته است. ترس از نیروهای طبیعی و قوای مافوق الطبیعه و نیز امیدها و آرزوهای بشر به نجات از بلایای طبیعی و مظالم اجتماعی، جانمایه سازهبندی این افسانهها است.
اسطورهسازیها و موهومهپردازیهای موجود در رساله، گاهی بسیار شیرین و سرگرم کننده است و زمانی نیز قدرت القای باوربخشی بسیار ضعیفی دارد. ترجمه و انتشار این رساله به فارسی در این مجموعه، تنها به قصد این انجام میپذیرد که آگاهی دست اول از باورهای بکتاشی گری در دست خواننده باشد.
* چرا در کتابهای مناقب با داستانهای اسطورهای و افسانهای درباره حیات و منش مرشدان مواجه میشویم؟
ـ همانگونه که گفتم، اسطورهپردازی در میان باورمندان کیشهای ابتدایی پیوسته در تبیین حوادث و پدیدههای طبیعی و اجتماعی وجود داشته است. از سوی دیگر، اعتقاد به نوعی توتمگرایی و گردش ارواح و حتی شمنگراییهای مشرق زمین سبب شده که باورمندان این کیشها مرشدان و بزرگان خود را دارای نیروهای خارقالعاده به حساب بیاورند و به اراده آنها در طیالارض و یا درآمدن به جلد حیوانات و موجودات دیگر اعتقاد پیدا کنند. همین شیوه اعتقادی در میان بکتاشیان هم تسری یافته است، به طوری که ولایتنامه سرشار از چنین اسطورههایی است. در آنجا حاجی بکتاش گاه به شکل عقاب و زمانی به جلد کبوتر درمیآید. یا ناهار را در قونیه میخورد و عصر به روستای خود باز میگردد و الی آخر.
* اما ظاهراً محتوای دو رساله «مقالات غیبیه» و «الفوائد» چنین نیست و موضوع و مطالب، برگرفته از تصوف اسلامی است اما به نظر میرسد عقاید بکتاشیه آن سان که در فصل پنجم کتاب شما یعنی «ادبیات آیینی علوی ـ بکتاشی» دیده میشود، دچار تغییر شده است. علت چیست؟
ـ بخش ادبیات آیینی، دارای مطاوی تئوریک و عقیدتی بکتاشیگری نیست. در این بخش از شصت شاعر ترکیسرای بکتاشی اشعار آیینی آوردهام که نیمی از حجم کتاب را به خود اختصاص داده است. اشعار این شاعران از زیباترین نمونههای شعر آیینی ترکی به شمار میرود. در میان این شعرا دو نام معروف «یونس امره» و «قوشچو اوغلو» هم دیده میشود. اولی بنیانگذار شعر فولکلوریک عرفانی در آسیای صغیر و دومی بانی ادبیات منظوم آیینی ترکی در آذربایجان است.
* پیوند میان بکتاشیان با علویان ترکیه و اهل حق چگونه شکل گرفته است؟
ـ مشترکاتی که بین این سه گروه هست با اتکا به معارف شیعی و اعتقاد به دوازده امام و اخذ قوت و الهام از تصوف اسلامی و باورهای باطنی کیشهای باستانی ترکان شکل گرفته است. این مشترکات سبب شده در طول زمان هر سه به عنوان ید واحده عمل کنند و حتی نام آنها با یکدیگر تخلیط شده است و اهل تسنن همه آنها را به گونهای شیعی غالی به حساب میآورند.
* آیا میتوان رسالات «مقالات غیبیه» و «الفوائد» را با رسالات شیخ صفیالدین مانند «کؤنول»، «البویوروق»، «مزّکی النفوس» و «راهنمای اهل طریق» از نظر آموزههای عرفانی و شیوه تقریرنگاری مریدان مقایسه کرد؟
ـ بله، این دو کتاب هم گونهای تقریرنگاری است. تقریرنگاری و مناقبنویسی، رایجترین عمل برای اتکا به مرشدان و علمای دین بوده است. در مناقب، مریدان در احوال مرشدان خود حکایاتی از زندگی آنان میآوردند. مثلاً «مناقب العارفین» از افلاکی، «آداب المریدین» از محمد حسین گیسودراز گونهای تقریرنگاری هستند. در ترکی عثمانی هم کتاب «مناقب گلشنی» را داریم که مناقب و تقریرات «شیخ ابراهیم گلشنی» را در بر دارد. این دو رساله هم در واقع تقریرات حاجی بکتاش ولی است که من در این کتاب گنجاندهام. در مقالات غیبیه درباره مباحث مهم سیر و سلوک صحبت به میان میآید. از جمله: توبه، اطوار نفس، اطوار قلب، مجاهده، فنا، فقر، آشتی در آشتی، کمال نیاز در کمال بینیازی، طلب، صوم و غیره. مثلاً در باب توبه میگوید: «توبه بر سه نوع است: یکی توبه، دوم انابت، سیّم رؤیت.» رساله الفوائد نیز به 114 فایده تقسیم میشود که در آن از ده مقام شریعت، ده مقام طریقت، ده مقام معرفت و ده مقام حقیقت سخن میرود.
* از مهمترین عناصر رایج در میان بکتاشیه میتوان به جایگاه شعر و موسیقی اشاره کرد. شعر و موسیقی چه جایگاهی در میان این فرقه دارد؟
ـ اصولاً فرق باطنی با فلسفه و استدلال و قیل و قال میانهای ندارند، آنچه را که مثلاً ابنسینا با نگارش «شفا» اثبات میکند، اینان با شور و حال و در تنبور و ساز بیان میدارند. موسیقی آیینی بکتاشی و اهل حق بسیار گسترده است. اینان دارای سنت موسیقایی سرشاری هستند. مقامهای موسیقی در میان بکتاشیان شهرنشین با آمیزهای از موسیقی کلاسیک عرفانی اجرا میشود. موسیقی روستایی بیشتر نزدیک به موسیقی عاشیقهای آذربایجان است. از میان سازها باغلاما و تنبور و از میان گونههای شعری: الاهی، دئییش، نفَس، دوریه، گلبانگ و کلام را دارند که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارد و برخی از این گونهها مانند «کلام» تقریباً مخفی است و فقظ در میان خود آنان خوانده میشود. فرق «اهل حق» ایران به بیست و چهار کلامگو باور دارند که بسیاری از آنان در میان بکتاشیان نیز از احترام و تقدس آیینی برخوردارند. حتی همانگونه که گفتم بسیاری از باورمندان اهل حق، بکتاشیه را فرقهای از خود به حساب میآورند و اعتقاد دارند که «سلطان سحاک» در یک شب طیالارض کرده، حاجی بکتاش ولی را به عنوان جانشین خود در آسیای صغیر برگزیده و برگشته است.
* در مقدمه کتاب خود از پیوند میان حروفیه با بکتاشیان سخن گفتهاید و بعد به ادعای غربیان مبنی بر پیوند بکتاشیه با مسیحیت و تأثیرپذیری از مناسک آنان پاسخ گفتید.
ـ بله، این مسئله بسیار مهم است. مستشرقان اروپایی پیوسته تلاش ورزیدهاند که وحدت میان مسلمانان را در هم بریزند و بکتاشیان، علویان و فرق مختلف اهل حق که جمعیت نسبتاً کثیری را در ترکیه و ایران تشکیل میدهند، از دیرباز مورد توجه آنان بودهاند. در میان طوایف اهل حق چنین تبلیغ کردهاند که گویا این طایفهها و عقاید و آرای آنان ربطی به اسلام ندارد و بازمانده مزدیسنا، میترائیسم، مزدکیه و زُروانیه است. در باب بکتاشیان هم میخواهند ثابت کنند که این طریقت، گونهای مسیحیت مقلوب است که من در این کتاب به این ادعاها پاسخ دادهام. من به ضرس قاطع میگویم که اسلام منبع الهام بکتاشیگری بوده است. ما نمیتوانیم علویان، بکتاشیان و طوایف اهل حق را از دایره مسلمانی دور بدانیم. تمدن آنها جزو تمدن عظیم اسلام به شمار میآید. اعتقاد به وحدانیت خداوند، قائل بودن به کلام الله مجید، خاتم النبیّین دانستن رسول مکرم اسلام، اعتقاد به عرصات محشر و یا گونهای «دون با دون» و تناسخ، اعتقاد به پل صراط و روز رستاخیز در میان بسیاری از فرق اینان نشانههایی از ثبوت ادعای حقیر است.