بابک خرمدین
بابک خرمدین
🔸بوگون آتا بابکین شهادتینین ایلیدی، بو گون آتا بابک ۲۲ ایل ظلم قاباغینا دوراننان سورا شهادته چاتدی
🔸امروز سالگرد شهادت بابک خرمدین مردی که با یاران دلیرش ۲۲ سال در برابر ظالمان ایستاد
بابک(بای+بک= آقا+بزرگوار=آقای بزرگوار) فرزند مرداس در منطقه آذربایجان زاده شده او کسی بود که به مدت 22 سال با خلفای عباسی جنگید و اجازه نداد که پای آنها به آذربایجان باز شود و قریب به 33 هزار نفر از متجاوزان را از پای در اورد سرانجام با خیانت یک ایرانی بنام افشین، متجاوزان بر خرمدینان اذربایجانی چیرگی یافتند. و او را به سامرا نزد خلیفه بردند. خلیفه معتصم دستور داد تا بابک را سوار بر فیل کرده و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ با بودن امان نامه ای که به او داده بودند به دستور خلیفه او را تکه تکه کرده و کشتند. قرارگاه اصلی بابک خرمدین دژی استوار و سخت گذر بنام دژ بَز بود که در نزدیکی شهر کلیبر در شهرستان اهر استان آذربایجان شرقی قرار دارد.
در مورد افکار تأثیر گذار در روحیة بابک ، بهروز خاماچی و رحیم رئیسنیا مینویسند: «مادر بابک روزی شمشیر پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم ! پدر شما یک روغن فروش ساده نبود . او یک بهادر بود ،او در روی شمشیر چنین نوشته بود : « ای جوانمرد اگر شمشیر را در خلاف خواهی کرد بهتر است که دست به قبضه اش نبری .در روزگاران عباسیان، بی چشم میتوان زندگی کرد ، اما بی شمشیر هرگز!»
بلاخره پس از 22سال قیام غیرتمندانه و شجاعانة بابک، با خیانت و دسیسة افشین، این قهرمان آزادی اسیر گشته و به خلیفة عباسی تحویل داده می شود. خلیفه ابتدا پیشنهاد سرداری در لشگر خود را به بابک میدهد ولی بابک مرگ را قبول میکند و هرگز زیر بار ننگ نمی رود.
خلیفه برای اینکه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابک چنین می گوید : «شنیدهام که تو حرام های خدا را حلال کرده ای و بر آن بوده ای که سرزمین خلافت را غصب کنی؟!»
بابک در جواب به خلیفة عباسی چنین می گوید: «هر کس را مادرش هر جا به دنیا آورد مال اوست . سرزمین اوست. وطن اوست. غاصب کسی است که فرسخ ها را زیر پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بی دفاع یورش آورده و دسترنج مردم زحمتکش را غارت کند و زندگی را در کامشان تلخ سازد. غاصب کسانی هستند که اندیشمندان ملتها را میربایند ،غاصب کسانی هستند که بر کشتگاه مردم اسب میتازانند. مردم را اسیر میگیرند ، مردان را چون حیوان به بیگاری وا میدارند ، زنان شوهردار را میفروشند ، دختران را بی عصمت می کنند، در حرمسرای خلیفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد. حرمسرای این مردان که در اینجا جمعند، موج میزند از دختران و زنانی که روزی برای خود زندگی آزادی داشته اند
روز قبل از اعدام، خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند. بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر فیلی کرده در شهر بگردانند.
فیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیر کننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند. پس ازآن مراسم اعدام بابک با سر و صدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار در بیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.
برای آنکه همه ی مردم بشنوند که اکنون دژخیم به بابک نزدیک می شود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را می شناختند .
ابن الجوزی می نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت : تو که این همه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است!
بابک گفت : خواهید دید. چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران می کرد صورتش را رنگین کرد.
خلیفه از او پرسید: چرا چنین کردی؟ ب
ابک گفت: وقتی دست هایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج می شود و چهره ام زرد می شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .
به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند. چون بابک برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرد... پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند. پس از آن چوبه ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه ی بابک را بر دار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد .
... آخرین گفتار بابک چنین بوده است:
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی را خاموش خواهی کرد. نه ! این حماقت است، اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای می توانی ایرانی ها را اسیر کنی. این را بدان که ایرانی ها هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد. من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان آزربایجان آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می کند صدها آزربایجانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند و صدها بابک دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند.
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای اذربایجان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه ی بابک یعنی چوبه ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد
برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.
طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.
♨️بله تورک ها چنین قهرمانانی در دامن خود پرورده است. اما متاسفانه امروزه مردم تورک که تنها خواهان حقوق طبیعی و بر حق خودشان هستند و تنها خواسته شان داشتن رخست برای خواندن و نوشتن به زبان مادری شان است. حتی اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت زاد روز این قهرمان ملی آذربایجان را نیز نمی دهند و دوستداران بابک همه ساله برای برگزاری مراسم یادبود بابک با مشکلات بسیاری روبرو هستند، ولی خیل عظیم دوستداران تورک، آذربایجان و بابک، با وجود مشکلات، همه ساله تولد بابک را در محل قلعه بابک واقع در کلیبر برگزار می کنند که با اندوه باید گفت که عده ای حتی این شادی کوچک ملت تورک را بر نمی تابند و به این مراسم انگ های مختلفی زده می شود.
قایناق : همدان تورکلری