خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

داستان اوغوز خان

+0 به یه ن

 

📜داستان اوغوز خان

#منبع : کتاب ناغیللار بو قچاسی

#اسماعیل سالاریان

#اوغوز

📜داستان اوغوز خان

واژه اوغوز از "اوق+اوز" تشکیل یافته است که در این ترکیبه ،اوق به معنی قبیله و تیره بوده و اوز نیز علامت جمع ترکی است.

ترکان از جمله طایفه ی اوغوز از قدیم الایام یکی از معتقدین به سیستم دینی_

فلسفی تک خدایی بوده.

شروع داستان👇

روزی آی قاغان مادر اوغوزخان چشمش روشن شد و پسری به دنبال آورد. رنگ چهره اش آسمانی،دهانش سرخ آتشین چشمانش میشی و زلف و ابروهایش

سیاه و زیباتر از پری بود.

و چون اوغوز خان از مادر زاده شد بسیار زیبا بود، نخستین جرعه ی شیر از سینه ی مادر نوشید و پس از او روی گرداند و طعام خواست! در مدت چهل روز بزرگ و بالغ شده و زور آور شد،سوار اسب شد و به شکار رفت خاقان و قهرمان شد.

روزی اوغوزخان در تاریکی شب با تانری (خدایش) راز نیاز کرد. نوری از آسمان تاریک نازل شد بر زمین فرود آمد. و در میان آن نور،دختری زیبا روی نشسته بود و با آن دختری که از آسمان نازل شده بود ازدواج کرد و از او صاحب سه پسر شد. از او سه پسر بدنیا آمد، بنام های گون (آفتاب)، آی (ماه)، اولدوز (ستاره) نام گرفت.

باز روزی در هنگام شکار دختری زیبایی را در میان درختان دید که چشمانش آبی تر از آسمان بود و زلفش موجدار و دندان هایش مانند مروارید بود آنگاه با آن دختر ازدواج، از اون هم صاحب سه پسر بنام های گوگ (آسمان)، داغ (کوه)، دنیز (دریا) شد.

بعد خود را خاقان نامید و بعد آن حادثه به چهار طرف گیتی ائلچی (سفیر) فرستاد و گفت هرکس از او فرمان ببرد، دوست و هر کس فرمان نبرد دشمن وی باشد.

فردا صبح نوری بسان آفتاب به چادر او تابید که از میان آن نور گرگ نرینه با پشم و یالی خاکستری رنگ بیرون آمد و خود را رهنما معرفی کرد! و به اوغوز خان گفت : تو در اندیشه حمله به اوروم هستی و من در خدمت تو خواهم بو.د

سپس اون راهنمای لشکر اوغوزخان شد و با هر کسی که از اوغوزخان اطاعت

نمی کرد،می جنگید.

در اردوی اوغوزخان پیری سالخورده و مجرب بود، جهان دید ه ای که نامش ایرکیل آتا و لقبش اولوغ تورک بود.

این پیر در شبی خاص به رویایی معنادار کمانی زرین دید با سه تیر نقره ای. کمانی عظیم از شرق تا غرب دراز داشت و سه تیر نقره ای که به سمت غروب خورشید

در پرواز بودند.

پیر چون از خواب برخاست، رویایش رو بازگفت و اوغوز را پند داد. اوغوز سحرگاه سرانش فراخواند و گفت :مرا عمر و خاقانی به سر آمده و از پسرانم، گوی، آی و اولدوز به سمت شرق بروند و گوی، داغ و دنیز به سمت غرب بروند!

پسران اطاعت کردند و شرقیان کمان زرین یافتند و نزد پدر بیآورند. پدر هم کمان به سه قسمت کرد و به هر کدام یکی بخشید و نامشان (بوزوک) بنهاد و پسران غربی نیز تیری نقره ای بیآوردند و پدر هر کدام را قسمتی از آن بخشید و گفت چون تیر در پرواز باشید و نامشان (اوچوک)

فرزندان من! عمری دراز زیستم و بسیار نبرد ها کردم. چه تیرهایی که از من بال گشودند و چه اسب هایی برایشان پرواز کردم. دشمنان هراسناک از من گریستند و دوستان امیدوار دلشاد شدند. اما در انجام همه را فدای خدای خویش کردم و سرزمینم از آن شما.

بعد از مرگ او قورولتای (کنگره) تشکیل داد و مشورت نمود. متصرفات خود را بین ۶ پسر خود تقسیم کرد. از این ۶ فرزند از هر کدام از فرزندان چهار نوه که جمیعاً  ۲۴ قبیله ی اوغوز پدید آمد که امروز نیز هر کدام از آن ها نام یک طایفه را با خود یدک میکشند.

✨کتاب ناغیللار بو قچاسی

یازان : (اسماعیل سالاریان)

 

💮ایسته ییز بو کتابِ آلَییز بو شماره دَن تماس توتین:👇

+989159766066

کتاب های ترکی خراسانی : 1- تمثیل و مثل 2- ناغیل لار بوقچاسی، در خواستی شما در سراسر ایران و جهان با پست ارسال می شود. برای این منظور در لینک های زیر پیام بگذارید :

تلفن پیامک و تلگرام : 09159766066

salariyan.blogfa.com

http://salariyan.arzublog.com

salariyan@yahoo.cm

https://t.me/xorasanturk