خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

زبان و فرهنگ

+0 به یه ن

زبان و فرهنگ
نویسنده: میلاد بالسینی

از دیر باز محققان و پژوشگران علوم انسانی در جستجوی رابطه بین زبان و فرهنگ بوده‌ و نتایج جالبی را در این عرصه گرد آوری نموده اند. در این نوشتار با شناخت مختصر ومفید هر دو مقوله نقش و جایگاهشان را در زندگی انسان بررسی می کنیم. 

فرض مسلم بر این است که (فرهنگ عبارت از ارزش هایی که یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می‌کنند و کالاهای مادی که آن را تولید می کنند. ارزش ها آرمان های انتزاعی هستند حال آنکه هنجار‌ها اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می رود آن ها را رعایت کنند. هنجار ها نشان دهنده بایدها و نبایدها در زندگی اجتماعی هستند.)[۱] 

ارزش ها آرمان های انتزاعی و شاخصه های متداول و دارایی های مشترک معنویِ هر قوم و ملتی است که در طی هزاران سال (بسته به قدمت تاریخی آن ملت) نماد عالی ترین کارکرد ذهنی آنهاست و باعث تمایز رفتار فردی و جمعی‌شان در بین سایرین می شود. این شاخصه ها غالباً عبارتند از: زبان، دین، اسطوره، ادبیات، تاریخ، هنر  (موسیقی ، رقص و…) آداب و رسوم و غیره که همگی حول محور زبان و مفاهیم دینی_اسطوره‌ای دور می زنند. اما ذهن در این راستا درگیر این سوال است که انسان این ها را چگونه به دست آورده است؟ چون اگر انسان را بر مبنای نظریه داروین حیوانی در نظر بگیریم که در عرصه فرایند طبیعی تکامل، شکل و وضعیت امروزی را به خود گرفته، واقعاً جای سوال است که انسان چگونه در این بازه زمانی ۲میلیون ساله تبدیل به شاهکار خلقت شده و تمدن و فرهنگ غنی ای را بوجود آورده است؟ انسانی که زمانی اسیر دام طبیعت بود چگونه علاوه بر کره زمین کهکشان ها را نیز در نوردید؟ لازم است برای پاسخ به این سوال ها گریزی به گذشته دور بزنیم و جستاری در واقعیت بکنیم تا امر حاضر برایمان روشن گردد. در وهله اول شاید چنین به نظر برسد که منطق استواری پشتیبان دست آوردهای مذکور تاریخی انسان باشد ولی بدیهی است که خرد موهبت ابتدایی انسان نیست بلکه دست آورد اوست. 

در واقع ذهن انسان زمانی آبستن خرد شد که جرقه های شناخت در وجودش جهید. (نخستین شناختی که بشر بر آن نائل آمد مهمترین،سترگ ترین و خطیر ترین هستی های پیرامون وی بودند.من جمله:خورشید،باران،رعد،آسمان،نیای بنیان گذار و نمونه های همسان دیگر که چندان برای بشر ابتدایی اهمیت داشتند که پیوسته توجه او را به سوی خود می انگیختند و ذهن نوپای انسان ابتدایی را همیشه در تصرف داشتند تا این که با نام گذاری این هستی ها تا اندازه ای آنها را از آن خود ساخت و در این اثنا نخستین واژه های مورد استفاده بشر در واقع نخستین اسطوره ها بودند (زیرا انسان به دلیل عدم اطلاع از علت علمی وقایع آنها را با مفاهیم و داستان های ماورایی تفسیر و نامگذاری می کرد) با نخستین کلمه جهان انسانی آغاز به آفرینش کرد و یا با نخستین شناخت هستی انسان آغاز گشت. 

پیش از این لحظه، انسان هنوز هستی پیدا نکرده بود بلکه حیوانی بود که طبیعت او را در تصرف خویش داشت و در دایره طبیعی می جنبید و می پویید. کلمه بود که او را آفرید. زیرا همین کلمه او را از چیرگی فرمان طبیعت در آورد و نخستین عنصر حیثیت و شخصیت انسانی او را برساخت). [۲] با شروع شکل گیری مفاهیم و صور ذهنی و نامگذاری آنها یا به عبارت دیگر با استفاده از زبان و اسطوره انسان شروع به آفرینش کرد. طبیعی است که در تمام آفریده های بعدی او ردی از ذهنیت اولیه نیز خواهد بود. به همین دلیل زبان و اسطوره را همزاد و نقطه پرگار شاخصه های فرهنگی می دانند. مساله قابل توجه در شروع اساطیر مفهوم تضاد است که روند رشد فرهنگی را تکامل می بخشد. چنانچه اساطیر (تنها تضادِ بزرگ، بنیادی و کیفی میان روشنی و تاریکی را در بر می گیرد و این هر دو را چون یک ذات و یک کل مرکب می انگارد؛سپس خصلت های مشخصی به تدریج از این کل واحد پدیدار می شوند. استعداد اسطوره سازی نیز چون روح زبان صورت های منفرد و جداگانه دارد اما این صورت های مجزا از بطن کل بی تمایز بینش آغازین بیرون کشیده می شوند). [۳]

مثلا در اسطوره آفرینش اوغوز خان مشاهده می کینم که اوغوز خان (نماد روشنایی) فرزند قارا خان (نماد تاریکی) بود که مدت ۷۵سال با هم جنگیدند سپس اوغوز خان بعد از این مدت پیروز شده و دست به آفرینش زد. سپس با این حال برایمان روشن می شود که در طول حیات ۱۰۰۰۰۰ساله زبان [۴] همراه با مفاهیم و صور ذهنی و با پیشرفت و تکامل آن، بالطبع خط سیر فکری بشر نیز از آن بهره مند شده و کم و کیف زندگی انسان را رقم زده است و در این راه سایر شاخصه ها نیز از ارتباط تنگاتنگ زبان، ذهنیت و طرز فکر بشر پرتو افشانی کرده اند. بی دلیل نیست که کارل پوپر دو وظیفه برای زبان می شمارد: ۱- وظیفه ارتباطی، ۲- وظیفه انتزاعی. 

وظیفه ارتباطی که عبارت از ارتباط برقرار کردن انسان ها با یکدیگر و وظیفه انتزاعی نیز عبارت از این که زبان برای انسان تصاویر ذهنی را تشکیل می دهد، تصاویر ذهنی باعث خلاقیت و ابتکار عمل می شود، خلاقیت و ابتکار عمل فرهنگ را بوجود می آورد و فرهنگ نیز تمدن را به بار می آورد.[۵] 

فرهنگ و تمدن همواره با روح و سرشت اجتماعی انسان پیوند عمیقی خورده است و اصولاً با آن معنا می یابد زیرا (هیچ جامعه ای بدون فرهنگ نیست همان گونه که هیچ فرهنگی نمی تواند بدون جامعه وجود داشته باشد. بدون فرهنگ ما اصطلاحاً به معنایی که انسان را درک می کنیم نخواهیم بود نه زبانی خواهیم داشت که مقاصد خود را بیان کنیم و نه هیچ گونه احساس خود آگاهی، توانایی تفکر و تعقل ما نیز به شدت خواهد بود).[۶] 

فرهنگ دارایی است که انسان داشته و خواهد داشت زیرا که(مهم ترین بخش از محیط ماست. ما ساختمان و نظریه هایی را پدید آورده ایم اما کوهها را نساخته ایم و دریاها را از بیخ و بن تغییر نداده ایم (البته به جز موارد بسیار نادری همچون دریاچه اورمیه و آرال) برای مردم امروز و فردا کار انسان ها مهمتر از طبیعتی است که ما به ارث برده ایم و احتمالاً پس از نابودی ما نیز چنین خواهد بود).[۷] 

حتی می توان گفت فرهنگ پیش نیاز و ابزار رسیدن به غایت و هدف و آفرینش است و شخص به دور از زبان مادری و فرهنگ بومی خویش که به عدم استقلال فکری*در بسیاری از موارد منجر می شود که نه تنها موجب درک مسائلی همچون آفرینش و غیره نمی شود بلکه ابزار و آلتی برای سو استفاده های غیر انسانی جهت تامین منافع عده ای محدود می شود بدون اینکه خود شخص متوجه شود (البته در بسیاری از موارد با وجود آگاهی از مساله صرفاً به دلیل انجماد فکری یا پر کردن شکم خویش این ننگ را صحیح و روشنگرانه می انگارند) که با جرات اظهار می نماییم در این صورت عنوان مقدس انسانی را از سرشت روحانی برچید و نام “عروسک خیمه شب بازی” را بر وی نهاد که فراتر از خصوصیات مشترک المنافع انسان با حیوان را نمی تواند داشته باشد. ناگفته نماند فرهنگ را با تمام عظمت و شکوهی که از آن نام بردیم صرفاً ابزاری برای به بار نشستن اهداف والای انسانی قلمداد می کنیم و یا به عبارتی دیگر مقدمه ای برای ورود به تالار اندیشه جهت تولید اندیشه، و نه هدفی مطلق زیرا اگر غیر از این باشد ما نیز همچون کوته فکران خشکه نگاه خود را دام و چارچوبی انداخته‌ایم که راه فراری از آن نیست و هیچ بازخورد مفیدی را نخواهد داشت. 

در پایان با توجه به وعده های انتخاباتی دکتر روحانی در اورمیه مبنی بر تاسیس فرهنگستان زبان ترکی، ایجاد مدارس به زبان مادری و… می توان نتیجه گرفت در ایران کشوری که از چند قومیت تشکیل شده، باید این بستر فراهم شود که همه بتوانند به زبان مادری تحصیل کنند و فرهنگشان را در ملأ عام به راحتی تداوم بخشند حال کسی که این را نمی فهمد مظنون به عدم درک سرشت انسان و نیز مظنون به کوشش برای تبدیل انسان به ماشین است و یا خود نیز احتمالاً ماشینی بیش نیست.

پی نوشت:

*منظور از استقلال فکری مطلق انگاری محض نیست که سنگری در برابر انتقادات، یا سایر سخنان و آموزه ها بگیریم (بلکه تمام تلاش ها نیز بر این باور اسطوره ای استوار است که گویی می توان تفکر را نیز همچون مهندسی ساختمان یا فنون مدیتیشین یا طرز کار با ویندوز۸ یا روش های مهندسی فکر و تکنیک های گام به گام آموزش داد. وجدان معذب نهفته در پس تمام این تلاش ها چیزی نیست مگر تجربه شکست در آکادمی، زیرا در کشور ما باری را که دانشگاه نتوانسته حمل کند روشنفکران، مترجمان و مدرسان آزاد بر دوش می کشد). [۸] 

منابع: 

۱- جامعه شناسی آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهرصبوری، چاپ بیستم ۱۳۸۶، صص ۵۶-۵۵ 

۲- زبان و اسطوره، ارنست کاسیرر، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات مروارید، چاپ دوم۱۳۹۰، ص۲۸ 

۳- همان، ص۵۱ 

۴- زمینه روان شناسی، جان دبلیوسانتراک، ج۱، ترجمه محمد فیروزبخت، چاپ ششم ۱۳۹۲، ص۴۹۹ 

۵- مجموعه سخنرانی های کارل ریموند پوپر 

۶- جامعه شناسی آنتونی گیدنز، ص۵۶

۷- فلسفه روانشناسی ونقدآن، ماریوبونژه-روبن آردیلا، ترجمه محمد جواد زارعان، چاپ دوم ۱۳۹۰، ص۵۵۱ 

۸- جنبش های دانشجویی در آمریکا، رویدادها و قطعاتی ازدهه ۶۰، انتشارات رخ داد نو چاپ دوم ۱۳۹۱، ص۹

آچار سؤزلر : بیلیملار,