خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

غریبه همچون زبان مادری

+0 به یه ن


غریبه همچون زبان مادری
سیده پری‌ناز سهرابی
:

آنقدر پیر بود که می‌گفتند از آنهایی است که وقتی چادر از سر زنها می‌کشیدند، چند ماهی در خانه مانده و بیرون نیامده.

هنوز به رسم قدیم چارقدی بلند سر می‌کرد، که با سنجاق قفلی زنگ‌زده‌اش زیر گلو محکم می‌شد؛ و چند تار باقی‌مانده از موهای حنا بسته‌اش، از زیر همان چارقد به دو طرف پیشانی کشیده می‌شد. همیشه لبخند داشت. متکایی را بغل می‌گرفت و تسبیح از دستش نمی‌افتاد. عاشق این بودم که پای حرفهایش بنشینم. می‌دانستم چیزهای زیادی برای گفتن دارد. می‌نشستیم پای صحبتهایش و هر چند جمله یکبار از مادرم می‌پرسیدم: چی میگه؟!!!
او به زبان مادری حرف می‌زد و مادرم مترجم این زبان برای منی بود که خیلی چیزها از آن نمی‌دانستم. کم‌کم با داستانهایی آشنا شدم که مادرم به دو زبان برایم تعریف می‌کرد؛ و من دختری بودم ترک‌زبان، که فارسی فکر می‌کرد، فارسی می‌نوشت، فارسی می‌خواند و خواب هایش را فارسی می‌دید. راست و چپم را به فارسی آموختم و امروز هنوز هم «ساغ» و «سول» را با شعری که در کودکی حفظ کرده بودم تشخیص می‌دهم. دختری با دو زبان که یکی مادری بود و غریبه؛ و دیگری رسمی بود و آشنا…
دوران مدرسه از آنهایی بودیم که فارسی را بدون لهجه حرف می‌زدند و همیشه گزینه‌ی اول برای برنامه‌های مختلف بودند. از آنهایی که برای درک بهتر درس، می‌شدند مربی بغل‌دستی‌شان.
مادرم معلم بود و دیده بودم معلم‌ها درس را دو بار آموزش می‌دهند. یکبار به فارسی، و بار دوم به ترکی که شرح همان بود!!! و من در مدرسه دوستان ترکی داشتم که با لهجه حرف می‌زدند اما یاد گرفتم که نباید به آنها بخندم. دبیرستان و دانشگاه به همین منوال گذشت، تا اینکه دلم برای داستانهای کودکی تنگ شد و برای اولین شعری که به ترکی یاد گرفتم. بعد‌ها وقتی کودکی به زبان ترکی حرف می‌زد، خود من هم تعجب می‌کردم!!! ما عادت داشتیم که زبان بچه‌ها فارسی باشد و مادرها با لهجه‌ی غلیط ترکی، فارسی شکسته‌بسته‌ای به خورد کودکانشان بدهند تا مبادا بعدها در مدرسه دچار مشکلات یادگیری شوند.
بی‌اطلاعی افراد غیردوزبانه، از دردی که کودکان ما در مدرسه‌ها متحمل شدند اتفاق عجیبی نیست. وقتی سلیم نیساری عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: عده‌ای فکر می‌کنند علاقه به یک قومیت یعنی تحصیل با زبان آن قوم اما این موضوع بسیار خطرناک است، کسی نبود تا از او بپرسد آموزش علم به زبان مادری خطرناک‌تر است یا یاد نگرفتن به خاطر عدم آشنایی با زبان رسمی؟
این عضو فرهنگستان همچنین گفت: «ما در ایران شانس داشته‌ایم که یک فردوسی بزرگ توانسته پایه محکمی برای زبان فارسی ایجاد کند» البته کسی منکر عظمت اشعار فردوسی نیست. نسیمی، فضولی، نباتی و بسیاری شاعر دیگر را داریم که شاید زیاد شناخته شده نیستند اما عظمت و اثرگذاری‌شان در تاریخ ادبیات غیرقابل‌انکار است. یا شاعری مثل شهریار منظومه‌ای داشت که حتی کسانی که زبانش را هم نمی‌دانند، به بزرگی آن معترفند.
من در کشوری زندگی می‌کنم که آموزش به زبان محلی و مادری‌ام امری وارداتی تلقی می‌شود. آنطور که فتح‌الله مجتبایی دیگر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز آموزش زبان مادری در کشور را امری وارداتی نامید و گفت: شک ندارم که این موضوع از خارج به ایران آمده است قبل از این در هندوستان نیز این مسئله توسط انگلستان تجربه شد و امروز هم انگلستان و کشورهای شمالی ما هستند که می‌خواهند این مسئله را به ایران وارد کنند.
آقای مجتبایی خود اعتراف کرده که بهترین وسیله برای عقب نگه‌داشتن یک ملت بی‌توجهی به زبان آن است و این یعنی ترک، کرد، لر، بلوچ، عرب، گیلک و … عقب نگه‌داشته شده‌اند تا به عظمت فارسی فردوسی خدشه‌ای وارد نشود.
و من از نسلی هستم که فارسی را خوب یاد گرفته، خیلی هم شعر فارسی دوست دارد. اما وارد خانه که می‌شود، به ترکی حرف می‌زند، ترکی خواب می‌بیند، ترکی فکر می‌کند و اشعار ترکی را از لای کتابهای گرد و خاک گرفته بیرون می‌کشد تا هر چند خواندنش سخت است، اما لذت کشفی دارد که در خون او جاری است. کاش مادربزرگم زنده بود تا امروز که ترکی یاد گرفتم، پای حرف هایش می‌نشستم.


آچار سؤزلر : آنادیلی,