خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

آیا «چنگیزخانِ مغول» تُرک نبود؟!

+0 به یه ن


نوشته شده توسط : دکترحسین فیض الهی وحید

آیا «چنگیزخانِ مغول» تُرک نبود؟!

چنگیزخان کیم میشتیک ؟ 

بحثی در مغول شناسی نوین :

خلاصه ی مقاله : در این مقاله با اراء  هفده دلیل، و قرائن و شواهدی از منابع  و مآخذ تاریخی اثبات می شودکه به روایاتِ متعدد از« خواجه رشید الدین  فضل الله» وزیر اعظم ایلخانان مغول در کتابِ  « جامع التواریخ » که بیشتراز روی اسناد و آرشیوهای سرّی و محرمانه ی دولت مغولی تدوین شده است « مغول، یک قوم بوده اند از اقوام  اتراک » و خود چنگیزخان نیز به روایت سفیران چین که با او دیدار کرده اند از « ترکان شاتو »، و از قبیله ی «قی»qıy ) ، جمع : قیات) از اتحادیه قبیله ای ترکان « دوققوز قارا تاتار » (« ُنه سیاه تاتار) بود که یکی از نُه قبیله ی تشکیل دهنده آن اتحادیه بنام « سولدوز »، در منطقه ای به همین نام در آذربایجان غربی ساکن اند و مادرش نیز از ترکان « مرکیت »بود .  

لذا براساس منابع، و به روایت « ابوالغازی بهادرخان »- از خانان و نوادگان چنگیزی - در کتابِ « شجرۀ تراکمه »، چنگیزخان به معیار امروزی یک « تُرکِ اوزبک » محسوب می شود.

کلمات کلیدی : مغول ،تُرک، چنگیزخان .

 چنگیزخان بنیان‌گذار بزرگترین امپراتوری بشری در روی زمین است که حدود این امپراتوری از شرق به غرب از کشور کره تا لهستان، و از شمال به جنوب از منطقه سیبری تا ویتنام و پاکستان کشیده شده بود.

در باره ی ُحسن و قُبح و خوبی و بدیِ رفتار و کردار چنگیزخان مباحث فراوانی وجود دارد چه بعضی‌ها او را « چنگیز خونریز » (1) و بعضی‌ها «رحمت الهی»(2) و عده‌ای  او را « سرٌی از اسرار الهی » (3 ) و بعضی ها توفانی از « باد بی‌نیازی خداوندی» (4 ) دانسته‌اند.

حال چنگیزخان چه « خونریز » باشد و چه « قاآن العادل » - همانطوریکه بر روی سکه های امپراتوری اش نقش بسته - درباره ی او یک امر مسلم تاریخی وجود دارد و آن اینکه با اسلام آوردن خاندان ایشان، اسلام بدون برخورد جدی با مانعی از طرفی تا شهر قازانِ تاتارستان در نزدیکی مسکو و از سوی دیگر تا اقصی نقاط قزاقستان و سیبری و اورپای شرقی توسط خانان مسلمان چنگیزی که دیگر ملقب به « غازی » (جهادگرِ راه دین) شده بودند، برده شده و سرزمین‌های وسیعی را ضمیمه‌ی تنه ی اصلی سرزمین‌های اسلامی کرده و حسرت مسیحی شدنشان را بر دل سفیران پاپ نهادند که تلاش می کردند به هر نحوی شده شامانیست های مغول را مسیحی نموده و توسط نیروهای عظیم ایشان جنگ های صلیبی تازه ای را برای نابودی کشورهای اسلامی براه اندازند که موفق نشدند!

به هر حال خوب و بد افکار و کردار چنگیزخان جزء مباحث این مقاله نبوده و این مقاله تنها در صدد جوابگویی به عنوان مقاله می‌باشد که یک مسئله ی تاریخی است. اهم دلایل مورخین در تُرک بودن چنگیزخان به قرار ذیل است که بعد از درج فهرست واره به مستندات آن‌ها پرداخته خواهد شد :

1- چنگیزخان دارای « تیپ مغولی » از نظر چهره ‌شناسی نبود!

2- اسم چنگیزخان یک اسم ترکی است!

3- شهرت چنگیزخان شهرتی ترکی است!

4- چنگیزخان شخصاً خود را فردی ترک می‌دانست!

5- مورخین زمان چنگیزخان او را ترک می‌دانستند!

6- چنگیزخان غیر از « ترکیِ مغولی » زبان دیگری نمی‌دانست!

7- مادر چنگیزخان یک ترک بود!

8- چنگیزخان به ترکی شعر می‌سرود!

9- چنگیزخان به زبان ترکی سکه می‌زد!

10- چنگیزخان بزبان ترکی نامه می‌نوشت!

11- دشمنان چنگیزخان او را ترک می‌دانستند!

12- چنگیزخان از سلاله بوزقورد (گرگ خاکستری) یعنی از سلاله ی خاقانان « گؤک ترک‌ها » (Gök  türk )ترکان آسمانی) بود!

13- چنگیزخان از دومین نسل بوزقورد از قبیله دوققوز تاتار (نُه تاتار) تُرک‌ها بود!

14- چنگیزخان یک ترک اوزیک بود!

15- واژه مغول یک واژه ترکی است!

16- اسامی ترکی در خاندان چنگیزخان به وفور نام‌گذاری می‌شد!

17- مغولان امروزی مغول نیستند بلکه از باب تفاخر به چنگیزخان خود را مغول می‌دانند!

لازم به یادآوری است که اکثر بندهای این مقاله تقدم و تأخر لازم و ملزومی بر همدیگر را ندارند ، بلکه خواننده ، هر کدام از بند ها را که دلخواهش باشد می‌تواند به راحتی انتخاب و دلایل هفده‌گانه را خود به روش خویش مطالعه فرماید. حال به توضیح استدلالی و استنادی هر بند بطور جداگانه پرداخته می‌شود:

1- چنگیزخان دارای « تیپ مغولی » از نظر چهره‌ شناسی نبود!

بر اساس منابع در دسترس ثابت می‌شود چنگیزخان دارای تیپ مغولی که امروزه در کشور موسوم به مغولستان زندگی می‌کنند نبوده بلکه دارای « تیپ ترکی » بود.

« خواجه رشیدالدین فضل الله» مورخ و وزیر مشهور « غازان خان » و « اولجاتیوخان » که به آرشیوها و اسناد و بایگانی‌های سّری و فوق محرمانه «دولت مغولی ایلخانی » دسترسی کامل داشت به صراحت می‌نویسد : « جینککیزخان (تلفظ عربی ـ مغولیِ چنگیزخان) و پدران و برادران او را ... قیات بورجقین لقب‌شده و ایشان هم [از قوم] قیات‌اند، و هم بورجقین، و بورجقین در لغت تُرک کسی است کی (که) چشم او را اَشهَل باشد»(5)  

پس از این سند مهم تاریخی که گویا از « آلتان دفتر » (آلتون دفتر= دفتر طلایی= دفتر سرّی) که در خزانه‌ی خانان و دولت ایلخانی محفوظ و از سوی رشیدالدین بنوشته‌ی خود او « مطالعه رفت و روشن و معین نبشته (نوشته) است »، معلوم می‌گردد که نه تنها چشمان چنگیزخان، بلکه چشمان « پدران و برادران » او نیز « اَشهَل » بود. اما اَشهَل یعنی چه؟!

 « اَشهَل » لغتی است عربی و مؤنث آن « شهلا » است. در عربی بعضی از اسما با انتقال الفِ اولِ اسمِ مذکر به آخر آن مؤنث می‌شوند مثل اکبر که  کبرا (کبری) و اصغر که صغری می‌شود.

مؤلف فرهنگ عمید در ذیل معانی اشهل می‌نویسد : « مردی که چشمان آسمانی رنگ یا کبود رنگ دارد. » (6)  همو در ذیل « شهلا » نیز می‌نویسد : « زیبا و دلفریب » (7) دیگر فرهنگ‌نویسان نیز اشهل و شهلا را قریب به همین مضمون می‌آورند (8 ) در مورد تشبیهات این اسم گفته می‌شود که این نوع چشم انسانی از نظر شباهتِ گیاهی به « نرگس »، و از نظر شباهتِ حیوانی به « گربه » تشبیه می‌شود. همانطوریکه می‌دانیم شعرا و نویسندگان ادبی زیباترین صفت برای بیان زیباییِ یار دلفریب و رعنایی او را داشتن چشمان نرگس و شهلایی توصیف کرده اند.

« پروفسور رنه گروسه » (استاد تاریخ) در کتاب مشهور خود بنام « امپراتوری صحرانوردان » به صراحت درمورد اندام و قیافه چنگیزخان با اتکا به منابع تاریخی می‌نویسد : « مورخ ایرانی،جوزجانی [که همزمان با مغولان می‌زیست] او را [(چنگیزخان را)] بدین ترتیب ترسیم نموده‌اند :

قامتی بلند، جثه‌ای قوی، پیشانی بلندی داشت. چشمان او مثل چشم گربه بود» (9) چنانچه می‌دانیم و امروزه نیز به عینه شاهد آن هستیم مغولان دارای « قد کوتاه »، « پیشانی کوچک » و « چشمان بادامی » هستند که کاملاً مغایر با تیپ چنگیزخان است که مورخین موثقی که دسترسی به اسناد طبقه‌بندی دولت مغولی ایلخانی داشتند از او ارائه کرده‌اند. قامت بلند، هیکل قوی، پیشانی بلند، و چشمان شهلا و نرگس گونه با رنگ میشی و آبی آسمانی کاملاً مطابقت با صفات « اوغوزخان » پدر تاریخی - افسانوی ترکان مندرج در مآخذ تاریخی دارد. جالب این‌که نه تنها چنگیزخان بلکه « پدران و برادران » و قبیله او نیز به همین تیپ و شکل و شمایل غیر مغولی تثبیت شده اند.

2- اسم چنگیزخان یک اسم ترکی است!

چنانچه می‌دانیم اسم اصلی چنگیزخان « تموچین » بود، از ماده‌ی تَمور (تمیر، دمیر) یعنی آهن. بعضی از منابع برای سرپوش‌گذاری به منشأ واقعی این اسم داستان جالبی طرح کرده‌اند. بدین شکل که وقتی چنگیزخان متولد می‌شد پدرش با یکی از فرماندهان ترک بنام « تموچین اوگه » یا « تموچین اوگا » (تموچین آقا) می‌جنگید و وقتی تموچین تُرک شکست خورده و بروایتی اسیر و کشته شده پدر چنگیزخان نام آن سردار تُرکِ کشته شده را بر روی پسر تازه متولد شده ی خود گذارده است. (10)

در مورد این داستان لازم به یاد آوری است که :

اولاً : این توجیه غیر عادی است و بدان می‌ماند که بگویند استالین وقتی هیتلر را شکست داد نام فرزند تازه متولد شده ی خود را هیتلر گذاشت. طبیعی است که انسان نام دشمن منفور خود را بر روی عزیز و فرزند دلبند خود نمی‌گذارد.

ثانیاً : از آداب و رسوم اکثر بیابانگردان آسیای میانه که اسلام دین آن‌ها نیست این می باشد که فرزند تازه متولد شده چندین سال بدون نام یعنی « آدسیز » می‌ماند تا در اثر انجام کاری شایسته و اثبات دلاوری، نامی مناسب همان کار بر روی فرزندشان ‌گذارده شود. مثلاً در داستان های دده قورقود پسری که در میدان مسابقه گاوی را با ضربه ی مشت از پای درآورده بود نام « بوغاج »، و پسری که به ایلخی اسب ها حمله می کرد و اسب ها را می کشت « باسات » (باس+ آت) نام گذاری می شود چون در زبان ترکی به گاونر، بوغا و به اسب، آت و به حمله، باسغین از فعل باسماق می گویند که روی هم، حمله کننده به اسب معنی می دهد.

پس تموچین نامی است که خاندان چنگیز آن را با میل و رغبت بر روی فرزند خود نهاده اند و معنی آن در زبان ترکی « آهن »است .

3- شهرت (لقب) چنگیزخان یک شهرت ترکی است!

از آنجایی که اسم و شهرت در زمان قدیم « پرچم هویت اشخاص » به حساب می آید، لذا در اکثر موارد از نام و شهرت افراد باستانی می‌توان به هویت ملی ایشان پی برد. مثلاً هیچ‌ بلوچی اسم یا لقب ارمنی مثل پطروس و پطروسیان را به روی فرزند خود نمی‌گذارد و هیچ روسی اسم آیدین را بر روی یکی از فرزندانش نمی‌نهد، بویژه در زمانی که داد و ستد فرهنگی کم بوده و بالاخص که در میان اقوام صحرانورد بیشتر سال‌ها موازنه شمشیر بر روابط اقوام حاکم بود.

به هر حال لقب چنگیزخان که حال اسم معروف او شده است- از دو جزء « چنگیز» و « خان » تشکیل شده است. « خان » که امروزه نیز در ایران استعمال می‌شود مخفف کاغان (خاقان) است. تمام مورخین متفق القول هستند که چنانچه قیصر لقب پادشاهان روم و کسری لقب پادشاهان ایران و امیرالمؤمنین لقب خلفای اسلامی و تزار لقب پادشاهان روس بود، خاقان یا خان نیز لقب پادشاهان تُرک بود.

جزء دیگر این شهرت یعنی « چنگیز » نیز از واژه « دنیز » به معنی دریا گرفته شده است که یک لقب ترکی است. چنانچه می‌دانیم یکی از فرزندان اوغوزخان - خاقان مشهور ترکان - « دنیزخان » بود. دنیز تلفظ امروزی و معاصر واژه‌ی « تنگیز » است که مقلوب آن شهرت چنگیزخان شده است.

« پروفسور ساندرز » استاد رشته ی دانشگاه کنتربری در مورد این لقب ترکی می‌نویسد : « واژه چنگیز از تنگیز ترکی به معنی دریا گرفته شده و یک فرمانروایی به پهناوری دریا را می‌رساند که گمان می‌بردند زمین را احاطه کرده است. بنابراین می‌توان آن را به معنی اقیانوس یا خان جهانی ترجمه کرد» (11 )

4- چنگیزخان شخصاً خود را ترک می‌دانست!

مورخ مشهور هندوستان بنام « منهاج الدین سراج » در کتاب خود بنام « طبقات ناصری » به واقعه ی سقوط « قاضی وحیدالدین » از بالای قلعه ی محاصره شده ی هرات اشاره کرده می‌نویسد که قاضی از ارتفاع فوق‌العاده زیاد پایش لرزیده به میان مغولان می‌افتد و در میان بهت و حیرت همگان بصورت معجزه‌آسایی سالم می‌ماند. مغولان که باور نمی‌کردند فردی از آن ارتفاعِ زیاد سقوط کرده و جان سالم به در بَرَد وقتی از صحیح و سالم بودن او مطمئن می‌شوند « قاضی وحیدالدین » را پیش « تولی » فرزند چنگیزخان می‌برند و او با تعجب از سالم بودنش خطاب به ایشان می‌گوید: « تو اسماء آُلغ تنگری[(اولو تانری = خدای برزگ)] با خود داری » و بعد او را به عنوان « نظرکرده‌ی الهی » پیش چنگیزخان می‌فرستد و چنگیزخان نیز او را ملازم درگاه خود می‌نماید.

« منهاج سراج » روایت یکی از دیدارهایش با چنگیزخان را از زبان خود« امام قاضی وحیدالدین » که به ایشان نقل کرده است چنین می‌آورد : « [چنگیزخان] پیوسته از من اخبار انبیاء و سلاطین عجم و ملوک ماضی می‌پرسید و می‌گفت : محمد یَلواج [(رسول)] علیه‌السلام ، از ظهور من و جهانگیری من هیچ اِعلام [(آگاهی، خبر)] داده بود؟ من عرضه داشتم احادیثی که در خروج تُرک روایت کرده‌اند. بر لفظ او رفت که : « دل من گواهی می‌دهد که تو راست می‌گویی.» (12 )

از این سند بسیار مهم تاریخی به خوبی پیداست که هم « منهاج سراج » هندوستانی (مورخ)، و هم « امام قاضی وحیدالدین فوشنجی » (راوی ایرانی) که از « جمله اکابر خراسان » بود، و هم « چنگیزخان مغول » در یک نقطه باهم اتفاق نظر داشتند و آن « تُرک بودن چنگیزخان » بود. یعنی اگر « امام قاضی وحیدالدین » چنگیزخان را ُتورک نمی‌دانست، نمی‌توانست برای ظهور او نه یک حدیث، بلکه « احادیثی در مورد خروج تُرک » بیان کند، و اگر چنگیزخان خود را تُرک نمی‌دانست قبول نمی‌کرد که این احادیث در مورد ظهور او بیان شده است. مثلاً اگر در حدیثی ذکر می‌شد که یک آلمانی یا روس ظهور کرده و چنین و چنان خواهدکرد مگر چنگیزخان قبول می‌کرد که احادیث در مورد ظهور او بوده  است؟! و اگر « منهاج سراج » - مورخ مسلمانِ هندوستانی، که سفیر دولت « مَلک سعید رکن الدین محمد عثمان » به منطقه ی خود مختار قُهستان بود، - چنگیزخان را تُرک نمی‌دانست مگر آن احادیث را که امام قاضی وحیدالدین در مورد چنگیزخان روایت کرده بود قبول می‌کرد؟!

می‌دانیم که کتاب « طبقات ناصری » را « منهاج الدین سراج » به « ابوالمظفر ناصرالدین محمود » از پادشاهان مسلمان هندوستان تقدیم ‌کرده است و اگر او احادیث را منطبق بر چنگیزخان نمی‌دانست، مگر جرئت می‌کرد در کتابی که به پادشاهی تقدیم می‌شود احادیث دروغ در باره یک مغول کافر کیش، بیاورد؟!

طبیعی است که نه تنها « منهاج سراج »، بلکه پادشاه هندوستان که اطرافش پر از علمای طراز اول اسلام بود بر ُتورک بودن چنگیزخان اعتقاد کامل داشتند و حتی مخالفین در باری منهاج هم که در چنین مواردی دنبال بهانه ی برای از میدان بدر کردن حریف می گشتند و می خواستند رقیب سیاسی را به هر نحوی کنار بزنند مگر به راحتی دست از این دستاویز مهم بر می داشتند؟! با اینهمه می بینیم که آنها کاری نکرده اند و این نیز خود دلیل دیگری است که حتی مخالفین سیاسی این اشخاص بزرگ نیز بر تُرک بودن چنگیزخان وقوف کامل داشتند. تازه گیریم که این‌همه علما و فضلای مسلمان که بر تُرک بودن چنگیزخان اعتقاد داشته اند براه خطا رفته اند پس مغولان چه می شود ؟! اگر مغولان اعتقادی بر تُرک بودن چنگیزخان نداشتند طبیعی است که بر این مسئله به شدت اعتراض ‌کرده و آنرا توهینی بزرگ به اصل و نسب عالیه ی رهبر و پیشوای خود می دانستند چه، این عمل در مَثَل به آن می‌ماند که مورخی در زمان هیتلر در جلو چشم « نازی‌ها » و مامورین اس اس S.S ، هیتلر را فردی غیر ژرمن و غیر آلمانی و غیر آریایی بنامد و از حضرت مسیح هم احادیثی در مورد غیر آریایی بودن هیتلر بیاورد!! اگر این کار را  مورخی در رابطه با هیتلر می کرد آیا نازی ها آن مورخ را به محاکمه نمی‌کشیدند؟! و بدتر اینکه اگر هیتلر نیز با آن مورخ هم عقیده گردیده و گفتار ایشان را در باب غیر آریایی بودن خود می پذیرفت در آن صورت تصور فرمایید چه اتفاقی در بین نازیست های آلمان بوقوع می پیوست؟!

باز فرض کنیم که مغولان نیز در این رابطه ساکت و صامت باشند. آیا علماء و فضلاء ی مسلمان و نویسندگان و ادیبان کشور ایران و کشورهای اسلامی بر این انساب  و نسب دهی ساکت می‌ماندند؟! باز اصل را بر این بذاریم که علما و فضلا نیز بفرض محال ساکت مانده باشند آیا عامه ی مردم مسلمان این مسئله را تحریفی از احادیث نبوی پیغمبر خود تلقی نمی‌کردند؟! آیا کسی یا کسانی از ایشان نمی پرسید ترک روایت شده در این حدیث نبوی کجا و چنگیز خان مغول کجا؟!

پس چون هیچ سند و مدرکی در نقد این روایت از هیچ فردی در هیچ قرنی در دست نیست به خوبی روشن می‌شود که تمام عوام و خواص کشورهای اسلامی اعم از ایران و توران و هندوستان و مغولان، بر تُرک بودن چنگیز خان اعتقاد کامل داشتند و حتی خود چنگیزخان هم در زمره ی همین افراد بود و خود را تُرک و روایت خروج تُرک را منطبق خود می دانست.

- مورخین بزرگ، چنگیزخان را ترک می‌دانند!

« علاءالدین عطا مَلک جوینی » نویسنده ی « تاریخ جهانگشای خانی » که امروزه بنام خود مؤلف،« جهان گشای جوینی » نامیده می‌شود از مورخین بزرگ هم عصر با ایلخانان مغول است. او سالیان متمادی در خدمت خانان بزرگ مغول منجمله « امیر ارغون خان » و « اباقاآن » و « احمد تکودار » بود. جوینی سالیان متوالی حاکم عراق و سالیان درازی نیز دبیر ویژه رسائل خانان بود. او در حمله به بغداد یکی از همراهان هلاکوخان و طرف‌ مشورت ایشان در فتح بغداد بود.

جوینی با چنین سمت و چنان مقام و احترامی که در دربار مغول داشت بی‌شک از نقش‌آفرینان مهم تاریخ خاورمیانه نیز محسوب می‌شود. او به پشتوانه ی همین تجربه‌های عینی و نشست و برخاست با مسئولان رده اول دولت ایلخانی در کتاب جهانگشای خود مغولان را به صراحت « تُرک » و آنها را قبیله‌ای از« اتراک » می‌داند و با استناد به حدیثی از رسول اکرم در باب نصیحت مردم می‌نویسد :

«[مردم] باید ایل و منقاد [(فرمانبردار)] گردند و تَرک عصیان و عناد گیرند بر آن جمله که صاحب شریعت [(پیغمبر)] بیان می‌فرماید اُترُکوالتُرکَ مَا تَرَکوُکُمْ فَاَنّهم اَصْحابُ بأسٍ شدید و نَفس و مال در حصن عصمت [(در قلعه پاکی)] و پناه امان آرند» (13)

یعنی همان‌طوری که پیغمبر در مورد تُرک‌ها فرموده است : « تا زمانی که ترکان با شما کاری ندارند شما نیز با ایشان کاری نداشته باشید که آن‌ها صاحبان قدرت و هیبت هستند »، شما مردم نیز از ترکان اطاعت کرده و مال و جان خود را حفظ نمائید.

پس، از این سند مهم که قدمت آن به زمان سقوط بغداد برمی‌گردد. چنین معلوم می‌شود که هم « مغولان » و هم « مردم ایران » و هم مردم سرزمن‌های خلافت اسلامی و هم خود جوینی در مقام یک تاریخ ‌نگاری که شاهد و ناظر و قایع تاریخ مغول بود در یک مسئله اتفاق نظر داشتند و آن اینکه مغولان « تُرک » بودند و بر اساس حدیث مذکور نمی‌بایست که مردم با تُرک‌ها مخالفت می‌نمودند. حال اگر مسلمانان عموماً و ایرانیان خصوصاً و مغولان بالاخص و جوینیِ مورخ به ویژه بر روی « تُرک » بودن مغولان اتفاق نظر نداشتند آن وقت غالب و مغلوب نمی‌توانست روی حدیثی از رسول اکرم (ص) که در مورد « تُرکان » بود بهمدیگر دلیل و سند و مدرک دینی و قومی و زبانی بیاورند. استدلال عکس این برهان این است که هم مغول، هم ایرانی، و هم اعراب، در یک مسئله هم رأی بودند و آن « تُرک » بودن « مغولان » بود و الا چنین جسارت بزرگی را نمی ‌توانستند مرتکب شوند که حدیثی نبوی را که بدین صراحت و روشنی در مورد « تُرکان »است به مغولان نسبت داده و بخواهند مغول را تُرک جلوه دهند.

شاید بعضی ها چنین استدلال نمایند که اهل خاورمیانه چون نمی‌توانستند مابین « تُرک » و « مغول » تمیز قایل شوند لذا از مؤلف تاریخ طبقات ناصری وتاریخ جهانگشای جوینی گرفته تا امام قاضی وحیدالدین  و تمام علما و فضلای عهد مغول همگی دچار سهو و اشتباه بزرگی شده‌اند که مغول را تُرک دانسته اند!

ولی درجواب باید گفت که ملل خاورمیانه از ایرانی و عرب و از ارمنی و گرجی گرفته تا کُرد و لُر و بلوچ و افغان قبلاً به مدت چندین سده در زیر سلطه ی سلجوقیان تُرک بوده و با امپراطوری سلجوقی از حلب تا کاشغر تماس داشتند و بغداد پایتخت ملل اسلامی نیز از زمان معتصم بالله هشتمین خلیفه عباسی تا سقوطه آن بدست مغولان در تحت اداره ی ترکان بود و طبیعی است که همگان فرق بین عرب و ترک و مغول را بهتر از ما- که فاصله ی چندین سده‌ای با وقایع ایلخانی قرار داریم- می‌شناختند.

شاید بعضی‌ها هم استدلال نمایند که حدیث فوق به ضرورت تاریخی به میان آمده تا مردم را به اطاعت ازمغول وا دارند که در این صورت باید گفت این دور از ذهن می‌نماید که « مغول » به خاطر بهره ‌برداری از کاربرد یک حدیث از « ملیت واقعی » خود صرف ‌نظر کرده و جهت تطبیق خود با یک حدیث، هویت واقعی خود را نفی و دست به « جعل هویت » بزند چون می‌دانیم که منشاء جعل و نفی هویت، ریشه در « ترس » دارد، مگر مغول با آن « چنگیز خونریز! » خود که بعضی‌ها تصورش را در اذهان بوجود آورده‌اند چه ترسی از مشتی مردم بی ‌دولت و بی ‌ارتش و بدون تجهیزات نظامی داشتند که نیازی به نفی هویت واقعی خود در استناد به چنین حدیثی داشته باشند؟! حدیث برای مسلمانان تسلیم شده به اسلام است نه مغولان مهاجم بیابانگردی که قوانین پولادینی بنام « یاسا » (قانون) برای خود دارند که می‌توانند گردن هر گردنکشی، و سرِ هر سرکشی را بدون استناد به هر نوع آیه و حدیثی در آنی قطع کرده و گوی میدان و لگد کوب سم اسبان نمایند.

 به هر حال مسئله از چند حالت خارج نیست :

یا مغولان دارای چنان قدرت تخریب و کشت و کشتار و قتل عام‌های بی‌حساب و کتاب اراء شده از سوی بعضی ها نبودند، و تنها مهاجمی بودند مثل مهاجمین دیگر که حتی از کله ی کشته شدگان منار نیز مثل پادشاهان وطنی برپا نمی کردند و حتی مثل داریوش با چشم در آوردن و گوش و لب و بینی بریدن ها مرتکب جنایات جنگی نمی شدند!

یا چنان ضعیف بودند که حتی از فاش شدن هویت واقعی خود ترس و هراس داشتند، و برای دفع این ترس و هراس می خواستندخود را در پشت یک هویت جعلی ترکی پنهان کنند، که در این صورت این نهایت ضعف یک مهاجم است و اگر چنان بود عجبا مردم چگونه از پس این قوم ضعیف  و زبون با این مختصات ترسویی برنیامدند؟!

یا مردم برای « خود فریبی »، و یا خیلی بدتر از آن، برای « مغول فریبی » نیاز به « جعل هویت ترکی » برای مغول‌ها داشتند تا آنها را بهتر تحمل نمایند. اگر چنین بود آیا به عقل عقلای قوم مغلوب نرسید که عوض جعل « هویت ترکی! » برای « مغول‌ها »، یک « هویت آریایی » یا « ایرانی!! » برایشان جعل می‌کردند تا خیلی بهترآنها را تحمل می کردند؟!

نتیجه اینکه هم چنگیز و  هم مغولان ترک بودند و عوام و خواصِ  مردم نیز آنها  را ترک می دانستند لذا ظهور چنگیز خان را  وقوع عینی خبری می دانستند که از پیغمبر اسلام در مورد ظهور « تُرک » بیان گردیده است. پس نه کسی از ترس برملا شدن هویت خویش جعل حدیثی کرده ، و نه کسی برای تطبیق خود با حدیثی نفی هویت واقعی خود کرده، و نه ملتی برای تحمل مهاجمی خود را دچار مغول فریبی نموده است.

6- چنگیزخان غیر از « ترکیِ مغولی » زبان دیگری نمی ‌دانست!

در جهانگشای جوینی در مبحث « ذکر صادرات افعال اوکتای قاآن » در مورد تیز هوشی و تیز بینی آن خاقان به نکته جالبی اشاره می‌شود که بر تُرک بودن چنگیزخان دلالت دارد.

جوینی می‌نویسد : « از منکران دین، تازی زبانی [(عرب زبانی)] یکی بحضرت او [(حضور اوکتاقاآن)] آمد و گفت در شب چنگیزخان را بخواب دیدم، گفت پسرم را بگو که مسلمانان را بکشد که ایشان بد اند [(بدهستند)] [(اوکتای قاآن)] بعد از تفکر ساعتی، گفت به مترجم با تو سخن گفت یا بخود [(توسط مترجم با تو صحبت کرد یا شخصاً به تو گفت)]. گفت : به زفان [(زبان)] خویش. [(اوکتای قاآن)] فرمود که : تو زفان ترکیِ مغولی می ‌دانی؟ گفت نه، گفت : من نیز به شک نیستم که او جز زبان مغولی هیچ زبان دیگری نمی‌دانست. دروغ محض از این‌جا راست می‌ شود و اشارت کرد تا او را بکشند »  (14)

از این‌جا معلوم می‌شود که چنگیزخان به « ترکیِ مغولی » صحبت می‌کرد و حتی نزدیکان او از جمله اوکتای ‌قاآن به این مسئله واقف بودند. در ضمن این مسئله نیز روشن می‌شود که دیگر مغولان نیز به تُرک بودن چنگیزخان اعتقاد داشتند چه کتاب جهانگشای جوینی درست در زمان حکومت ایلخانان مغول نگارش یافته و به سمع و نظر بزرگان آن قوم رسیده است و اگر مغولان، رهبر خود را تُرک نمی‌دانستند بلافاصله در مقابل این توهین و جعل سند عکس‌العمل نشان می‌دادند. این مسئله بدان می‌ماند که کسی کتابی در باره آتاتُرک نوشته و او را یک غیر ترک مثلاً از ملیت روس یا عرب معرفی نماید، طبیعی است که تُرکان در مقابل این قضیه اعتراض می‌نمایند چه هنوز خیلی از کسانی که زمان او را درک کرده اند زنده هستند و با ایشان هم‌صحبت شده‌اند. پس اگر مغولان نیز در مقابل تمام انتسابات جوینی عکس‌العملی نشان نداده‌اند این نیز نشان می دهد که خود مغولان بر تُرک بودن چنگیزخان واقف بودند. البته این بند بیشتر در سایه دیگر بندها وضوح و روشنی خود را نشان خواهد داد چه در خواب معلوم است که اکثر بزبان صاحبِ خواب تکلم می‌نمایند مگر اینکه قصد بخصوصی در تکلم به زبان دیگری در میان باشد.

در ترکی صحبت کردن چنگیزخان اسناد دیگری نیز در دست است چه او ، « سلطان محمدخوارزمشاه » را به علت دستبرد به اموال تاجران « اوغری محمد » و حضرت محمد(ص) را بنام فرستاده خدا یعنی « یَلواج محمد » می‌نامید که مشخصاً واژه « اوغری » یعنی دزد همین امروز نیز در ترکی آذربایجانی و خراسانی و... مصطلح است، با اینکه واژه یَلواج به مرور منسوخ شده ولی اصل آن در کتب لغت منجمله « دیوان لغت ترکِ کاشغری » محفوظ مانده است.

چنگیزخان به روایت « منهاج سراج » در خطاب به یکی از بزرگان « تازیکان » (تاجیکان= ایرانیان) در مورد محمد خوارزم شاه گفته است : « از من قوری نامی باقی بخواهد ماند در گیتی از کین خواستن محمداوغری، یعنی سلطان محمد خوارزمشاه [را] برین لفظ می گفت، و اوغری برلفظ مغولی دزد باشد، و این معنی بر لفظ او بسیار می رفت که خوارزمشاه پادشاه نَبُود دزد بُوَد، ... [او می گفت] هرکجا که پای لشکر محمد اوغری آمده است من آنجا کُشِش (کشتن) می کنم » (طبقات ناصری، 354) که مشخصاّ الفاظ اوغری(دزد) و قوری (خشک، قوری نامی یعنی نام خشک و خالی) از کلمات زبان ترکی است با عنایت به اینکه به کلمات قصار رهبر مغول ها نیز « بیلیک » گفته می شد از مصدر « بیلمک » (دانستن) که واژه ای  تورکی است (از مقدمه ی کاترمر بر جامع التواریخ، به نقل از تاریخ مغول، ص 79) و ده ها نمونه مثل این نشان می دهد که زبان محاوره ای چنگیزخان ترکی بود.

7- مادر چنگیزخان یک ترک بود!

مادر چنگیزخان بنام « هوآن اوجین » بروایت کتاب « تاریخ سرّی مغولان » از ایل « مارکیتی یا مَرکیتی » از قبیله ی « اولقونوت » بود. او زمانی که با نامزدش در صحرا اسب سواری می کرد، به دست « یَسوکا بهادر » پدر چنگیزخان اسیر شده و « یَسوکا بهادر » او را به مسکن خود برده به همسری خویش در آورد. (15 ) 

قوم مارکیت یا مرکیت به گفته « رشیدالدین‌فضل الله » در کتاب « جوامع‌التواریخ » جزء اقوامی است که او در فصل دوم کتاب خود در تحت عنوان « در ذکر اقوامی از اتراک که ایشان را این زمان مغول می‌گویند لکن در زمان قدیم هر یک قوم ازیشان علی‌الانفراد بلقبی و اسمی مخصوص بوده‌اند.»16دسته بندی کرده است. یعنی ایشان به صراحت قوم مرکیت را همچون اقوام جلایر و تاتار جزء اقوام اتراک (قوم‌های ترکان) می‌آورد و در یک دسته‌بندی کلی نیز آن‌ها را در جزء فصل اول کتاب خود در تحت عنوان « تاریخ و حکایات اقوام اوغوز » (17 ) می‌آورد که همگان بر تُرک بودن اقوام اوغوز معترفند.

« پروفسور دکتر رها اوغوز تُرک قان » نام مادر چنگیزخان را باتوجه به منابع خود « اولون اکه » می داند ولی در مرکیت و تُرک بودن آن تردیدی ندارد (18) پس ،« زبان مادری » چنگیزخان نیز ترکی بود.

اما خاندان پدری چنگیزخان بنام قیات (qıyat) نیز قبل از افتادن در بین غیر ترکان منطقه ی قره قوم (شن سیاه) از ترکان اوغوز از تیره « قی » (qıy) بودند. « ات » علامت جمع ، و « قی » در ترکی به معنی محکم و شدید است، چنانچه در یکی از اشعار جنگی کوراوغلی در خطاب به دلیران خود در تشجیع به جنگ آمده است : « های وورون، قی وورون قوچ ایگیت لریم » ( ای دلاورانم، نعره بزنید و محکم بزنید). «قی » با واژه « قی ها »(qıyha) به معنی جیغ و صدای بلند از یک ریشه است و آن واژه « قو » (qu) (صدا) است که اسم آلت آن « قولاق » (گوش) می باشد.

پیش از اسلام در بخارا خاقان ترکی بنام « خاقان مَلک قی » حکومت می کرد که در منابع عربی از آن نام برده شده است. واژی  قی با قایی نیز از یک ریشه است و چنانچه می دانیم ترکان قایی همان ترکانی هستند که امپراتوری عثمانی را تشکیل دادند. یکی بودن واژه های قی و قیات و قایی از سوی کاتب چلبی نیز مورد تاکید قرار گرفته است . « دده قورقود » آن پیر آینده بین زمان حضرت محمد (ص ) از قوم بایات نیز که از غیب خبر می داد و هر چه می گفت همان می شد، می گفت : « سرانجام بار دیگر قبیله ی قایی به قدرت می رسد و تا روز رستاخیز کس نتواند آن را از دستشان بستاند. این همان قبیله ی اجداد عثمان است » (کتاب بابا قورقود، برگردان فریبا عزبدفتری، محمد حریری اکبری، نشر ابن سینا، تابستان 2535، تبریز ص17)

8- چنگیزخان به ترکی شعر می‌سرود!

« اُلُغ بیک » از فرزندان تیمور و از نوادگان چنگیزخان بود که بر قسمت بزرگی از ایران و توران حکومت می‌کرد. او فردی ادیب و زیج شناس (ستاره شناس) ماهری بود و زیج الغ بیک مشهور است. الغ بیک (= اولوق بیگ = بیگ بزرگ) تاریخی بنام « المختصر » دارد که در این تاریخ بر تُرک بودن چنگیزخان تأکید شده و حتی شعری از اشعار ترکی او در این کتاب درج شده است. با تمام تلاشی که شد دسترسی به تاریخ « المختصر » ممکن نگردید ولی اصل و ترجمه شعر چنگیزخان را درکتاب مرحوم پروفسور بارتولد مورخ شهیر روسی در کتاب گرانقدرش « تاریخ ترک‌های آسیای میانه » بدست آوردم. لذا با توضیح چند لغت ترکی بکار رفته در شعر، اصل و ترجمه آن درج می شود.

 در شعر ترکی  چنگیز خان، واژه ی « قولون » به معنی گورخر، « قولاندای » به معنی  شکارچی گورخر، « آیریلیکان » یعنی پراکنده می‌شوند از مصدر آیریلماق (جدا شدن)، « آنقودای » به معنی مرغابی و « اولوم » مخفف اوغلوم (فرزند) و « ار » به معنی قهرمان و شجاع بکار رفته است که امروزه نیز به معنی همسر در واژه ی مرکب « ار- آروات » (زن و شوهر) بکار می‌رود.

شعر چنگیزخان شکل رباعی دارد و از نظر محتوایی در رده‌ی « اوخشاما » یعنی « مرثیه » می باشد. که برای فرزندش جوجی سروده و بی تکلیفی و ساده بودن مضامین که اساس زندگی بیابانگردی است در آن کاملاً به چشم می‌خورد. تشبیهات کاملاً طبیعی است و بهترین نمونه از اولین نوحه ‌های زبان ترکی می‌ باشد.

چنگیزخان این نوحه را زمانی بر زبان می‌آورد که پیکی با نوار و کمربند سیاه به نشانه ی عزا از دشت قبچاق به قراقوروم رسیده و خبر وفات جوجی خان فرزند ارشد چنگیزخان را به او می‌دهد.

این مسئله از نظر روانشناسی کاملاً به اثبات رسیده است که انسان‌ها در حُزن و اندوه شدید و یا شادی و خوشحالی شدید اتوماتیک‌ وار بدون اینکه خود متوجه باشند به زبان اصلی و مادری خود اظهار درد یا شادی می‌کنند. لذا جاری‌ شدن این شعر بر زبان چنگیزخان در آن زمان تألم شدید نشانگر باز گشت حداقلی به لهجه ی مادری خویش یعنی لهجه ی مرکیتی از زبان ترکی می ‌باشد. شعر مذکور چنین است:

قولون آلکان قولوندای

قولونومدین آیریلدیم

آیریلیقکان آنقودای

اَر اولومدین آیریلدیم

پروفسور بارتولد می‌نویسد: چنگیزخان این شعر را « به زبان ترکی در 1227[میلادی] هنگامی که خبر مرگ پسرش جوجی را شنید سر داده است :

[معنی شعر چنین است] هم بدان سان که گورخری گریزان از شکارچی کره‌اش را گم می‌کند، من از پسرم جدا افتادم. هم بدان سان که دسته‌ای مرغابی به هر سو پراکنده می‌شوند، من از پسر قهرمانم جدا افتاده‌ام.» (19 )

چنانچه پروفسور بارتولد قید کرده است در این شعر اساس زندگی بیابان ‌نشینی به طرز جالبی جلوه می‌کند.

9- چنگیزخان به زبان ترکی سکه می‌زد !

چنگیزخان سکه‌های دولت خود را به زبان ترکی ضرب کرده و پول رایج و مکتوبات درباری به زبان ترکی بود. از چنگیز خان سکه‌هایی در دست است که در آن به زبان ترکی نوشته شده است: « قاآن العادل چنگیز کاغانین یارلیقی »  (20) یعنی « سکه‌ی خاقان عادل چنگیزخان ».

اقبال آشتیانی مورخ ایرانی در مورد عدالت چنگیزخانی می نویسد : « نسبت عدلی که بعضی از مورخین بی غرض معاصر چنگیز به او داده اند با اینکه در نظر اول عجیب می آید دور از حقیقت نیست » (تاریخ مغول، ص 71) و باز همو در باب رعایت عدالتش می نویسد وقتی در جایی با هفتاد نفر از مغولان گرسنه باهم بودند و مغولی گنجشگی شکار و برای او  کباب کرد و آورد، چنگیزخان دستور داد گنجشگ را هفتاد تکه کرده و نفری یک تکه بردارند و خود نیز یک تکه از آن را برداشت و خورد!! به هر حال سکه ی چنگیزخانی با نوشته ی « قاآن العادل چنگیز کاغانین یارلیقی » بزبان ترکی زده شده بود که نشان می دهد زبان رسمی دولت او زبان ترکی بود.

10- چنگیز و چنگیزیان به زبان ترکی مکتوب می‌نوشتند!

از خاندان چنگیزی اسنادی در دست است که نشان می‌دهد خاندان چنگیزی فرامین و مکتوبات خود را به سلاطین جهان به زبان ترکی می‌نوشتند.

مارکو پولو جهانگرد مشهور در سفر نامه خود در مورد سفارت برادران پولو از جانب قوبیلای قاآن به پاپ اعظم رهبر کاتولیک‌های جهان می‌نویسد که قوبیلای قاآن بعد از انتخاب سفیران خود به سرپرستی سردار بزرگ خود « گؤک تال » (آسمان‌گونه) « پیام‌هایی خطاب به پاپ به زبان ترکی نوشت و آن‌ها را به آن دو برادر و سردارانش سپرد و سفارش خود در دربار پاپ را به آنها محول نمود. » (21 )

از متن گزارش مارکوپولو چنین برمی‌آید که پیام‌های ارسالی در یک نامه نبوده بلکه در مکتوبات مختلف بوده است. یکی از این نامه‌ها را پروفسور پلیو از بایگانی واتیکان کشف کرده است. این نامه به زبان‌های ترکی و فارسی است و « فارسی نامه چنان مغلوظ است که نشان می‌دهد زبان فارسی، زبان مادری نویسنده آن نبوده است... نام گویوک [(Güyük گیوک)] خان در آن نیامده و نامه [به زبان ترکی] به نام « خان بزرگ اولوس [(ملت‌های )] تمام دنیا نوشته شده است :

Ulug ulusnug tuluynung khan yarliğimiz» (22 ) 

از این نامه و نیز از نوشته های مارکو پولو که می‌نویسد خان بزرگ « پیام‌هایی خطاب به پاپ به زبان ترکی نوشت » بر می‌آید زبان رسمی مکتوبات دولتی به زبان ترکی بود و چون مؤسس این دولت چنگیزخان بود معلوم می‌شود که این رسم بر اساس یاسای چنگیزی و از قوانین دولت او بود که مکتوبات دولتی بزبان ترکی نوشته شود.

11- دشمنان چنگیزخان او را تُرک می‌دانستند!

یکی دیگر از دلایل تُرک بودن چنگیزخان مغول این است که نه تنها دوستان و نزدیکان و مورخین معاصر او ، بلکه دشمنان هم عصر چنگیزخان نیز او را « تُرک تاتاری » می دانستند و به تُرک تاتاری بودن او معترف بودند.

می‌دانیم که تاتارها اقوامی هستند که امروزه بیشتر در تاتارستان در فدراسیون جمهوری روسیه و شبه جزیره‌ی کریمه- که یک ماهی است از اوکراین جدا و به روسیه پیوسته- زندگی می‌کنند. همه مورخین ، تاتارهای امروزی فدراسیون روسیه و اوکراین را از بازماندگان مغولان « قزل اردو » (لشکر زرین) می‌دانند.

خانم « شیرین آکینر » قوم‌نگار مشهور که کتاب هایش در دانشگاه‌های اروپا به عنوان مرجع مورد تدریس قرار می‌گیرد، در کتاب مشهور خود بنام « اقوام مسلمان اتحاد شوروی » در مورد تاتارها می‌نویسد :

« قرن‌هاست که روس‌ها این واژه را به هر مسلمانی از نژاد تُرک که در شوروی اروپایی ساکن است اطلاق می‌کنند، اما از یک نقطه‌نظر کاملاً تاریخی، این واژه اغلب برای نامیدن قبایل تُرک (عمدتاً قبچاق ها) به کار می‌رود. » (23 ) پس بر اساس نظریه مورخین و قوم ‌شناسان « تاتارها » اقوامی از « نژاد تُرک » و عمدتاً از قبایل قبچاق‌ها هستند.

دشمنان معاصر چنگیزخان نیز کاملاً به « تُرکِ تاتاری » بودن او واقف بودند. چنانچه سلطان محمد خوارزمشاه که خود یک تُرک بود و طبعاً دشمن خود را بهتر از هر کسی از نظر ملیت و قومیت می ‌شناخت همیشه چنگیزخان و مغولان را « تاتار » می‌نامید. او، در جنگ کوچک و اتفاقی که با عده‌ای از مغولان در شکارگاهی داشت چون جسارت و شهامت مغولان را دیده بود، بعد از حمله ی چنگیزخان به هیچ ‌وجه بصورت « کلاسیک » با او مقابله نکرد، یعنی بقدری روحیه خود را باخته بود که جرأت جنگ میدانی با مغولان را به ذهن خود راه نداد. او زمانی که در حال فرار از مقابل چنگیزخان بود اکثر شب‌ها از خواب پریده و « زیر لب می‌گفت تاتار گلدی، تاتار گلدی » (24 ) (چنگیز و مغولان آمدند)

پس سلطان محمد خوارزمشاه چون چنگیزخان و مغولان را تُرک می‌دانست تنها به ذکر اسم « تاتار » قناعت می‌کرد.

12- چنگیزخان مغول از سُلاله‌ی بوزقورد بود!

به نوشته ی مورخین سلطان محمد خوارزمشاه اکثر شب ها دچار کابوسِ حمله ی چنگیزخان مغول شده و هراسان از خواب پریده و زیر لب می‌گفت : « تاتار گلدی، تاتار گلدی » (چنگیز و مغولان آمدند). و چنگیزخان را از قبیله ی تاتارها می دانست .

حال این سوال مطرح می شود که اگر چنگیزخان مغول از ترکان تاتاری بود از کدام قبیله این قوم پرشاخ و برگ بوده است؟

بر طبق نظریه‌ای چنگیزخان از سلاله ی بوزقورد (گرگ خاکستری) و از نسل خاقانان « گؤک ترک » (ترکان آسمانی) محسوب می‌شود. این مسئله بر تمام اسطوره شناسان و مورخان ثابت و مبرهن است که ترکان از نظر « توتمی »، خود را از نسل بوزقورد می‌دانند.

افسانه ی بوزقورد بطور خلاصه چنین است که بعداز کشتار فجیع ترکان بدست دشمنان کودکی شیرخوار در میان باتلاقی دست و پا بریده انداخته می‌شود تا سرنوشت او را تقدیر معین کند. گرگ ماده‌ای او را برداشته به میان کوه‌های بلند و غیر قابل عبوری بنام « ارکنه قون » می‌برد. در آنجا کودک با شیرِگرگ تغذیه ‌شده که ترکان بعدی از نسل همین کودک و گرگ خاکستری هستند. (25)

ترک ها، بعد از مدت‌ها و گذشت چند نسل چون « ارکنه قون »( 26) گنجایش آنها را نمی‌آورد بعداز زدن تونلی از میان کوه‌ها خارج شده و  دو باره حاکم بر جهان می‌شوند. این روایت توتمی افسانه ای اجداد ترکان بود.

روایت غیر توتمی این افسانه چنین است که دو کودک دختر و پسری تُرک از کشتار جنگی خانمان سوز توسط ماده گرگی نجات داده شده و بعنوان « مادر » از طرف آن گرگ پرورده می ‌شوند. نسل ترکان ارکنه قونی و سُلاله آنها به مناسبت همین نسبت « مادر-گرگی » در تواریخ چین بنام نسل « آ- شی- نا » (آشینا) یعنی « گرگ » خوانده می ‌شود. ترک‌ها به این گرگ نام « گؤک بؤرو » (گرگ آسمانی) نیز داده‌اند و معتقدند که آن گرگ فرشته‌ای از فرشتگان الهی بود که جهت نجات قومی که بعداً می‌بایست بر جهان حاکمیت می‌یافت مأمور پرورش نسل آن‌ها شده بود. اگر این نظریه درست باشد « خاندانِ آشینا (گرگ) » حق بزرگی بر گردن « سیف الاسلام‌ها » (شمشیر اسلام) دارند.

به هر حال بر طبق نظر مورخین چنگیزخان از همین خاندان آشیناها بود و آنها نیز روایت ویژه‌ای از ماجرای بوزقورد دارند. مغولان به گرگ، بؤرو (Börü)، و بؤرته (Börte) و بُرتا ‌گفته و به رنگ خاکستری نیز واژه‌ی « چینو » اطلاق می‌کردند یعنی گرگ خاکستری را « بُرتا چینو » یا « بُرتَچین » می‌نامیدند.

مؤلفین « تاریخ سری مغولان » که احتمالاً از سران و سرداران و شامانان مغول بودند و کتاب خود را بر اساس اسناد فوق محرمانه دولت مغول به رشته ی تحریر در آورده‌اند در مورد اصل و نسب چنگیزخان می‌نویسند : « اصل و نسب چنگیز قاآن به بُرتاچینو می‌رسد که [به خواست آسمان] از آسمانی که در آن بالاست آفریده شد.» (27 ) که دقیقاً اشاره به همین اسطوره ی « گرگ آسمانی » و مسئله « گؤک بؤرو » دارد. مغولان اصلی از همین خاندان برتاچینوی ساکن در ارکنه قون بوده و سایر مغولان آن‌ها را « درلکین » یعنی « پاک خونان » و « صاف خونان » می‌گفتند.

در منظومه ی حماسی « خاننامه » که امامی آن را در مقابل « شاهنامه » فردوسی سروده و تاریخ ترکان را در آن به نظم کشیده است فرزند قیات‌خان رئیس قبیله ی  مغول بنام « دُرُلکان » (28 ) نوشته می‌شود که املای امروزی آن « دورول قان » یعنی « پاک خون » است. « خواجه رشیدالدین فضل الله » در « جوامع‌التواریخ » خود در جلد اول، فصل چهارم گفتاری دارد که بنام « در ذکر اقوامی[از] اتراکِ مغول کی[(که) ]ایشان را درلکین گویند و ایشان شعب اقوامی باشند از نسل نکوز و قیان [(دو کودک)] کی [(که)] در ارکنه قون رفته بودند.» (29 )

پس، چنگیزخان از نسل همان دو کودک ترکی که در « ارکنه قون » بزرگ شده اند بود. چون از نسل آن دو  کودک، خاندان « آ- شی- نا » (آشینا) اولین امپراتوری ترکان با نام امپراتوری گؤگ تورک ( gök türk) ( ترکان آسمانی ) را در پیش از اسلام تشکیل داده اند. لذا می توان گفت که اجداد چنگیزخان از خاندان آشینا (بوز قورد = گرگ خاگستری) بود.

13- چنگیزخان از دومین نسلِ بوزقورد و از قبیله ی « دوققوز تاتارِ » ترکها بود!

بر اساس نوشته مورخین، دختری بنام « الان قوا » (آلان قوا) که جده‌ی مادری « چنگیزخان » بود بطریق اسطوره‌ای از بوزقورد (گرگ آسمانی) حامله شده و چنگیزخان بطریق اولی، و به پیروی از آن، برای دومین بار به همین گرگ آسمانی نَسَب می‌برد. بر اساس نوشته‌ی « محمدبن خاوند شاه بلخی » در کتاب مشهور « روضه الصفا »، « آلان قوا نبیره یلدوزخان [(اولدوزخان)] از قوم قیات بود و زنی بود در غایت حسن و جمال.» (30 )

« امامی » شاعر بزرگ ترک بعداز ذکر سلسله ی خانان ترک که نسلِ چنگیزخان از آنها می‌آید، می‌نویسد : خانی بنام « بویان خان » [(ازخانانِ ترک)] دارای چهار همسر و چهل کنیز بود. چهل نفر از این زنان از خان حامله شده و چهل دختر بدنیا آوردند که به « قیرخ قیز » (چهل دختر) مشهور شدند و این چهل دختر مادران نسل ترکان قیرقیز را تشکیل دادند.

خان که از اینهمه‌ دختر زایی های  همسرانش عصبانی شده بود تهدید می‌کند که اگر این دفعه همسرانش دختر به زایند مادر و فرزند هر دو کشته خواهند شد.

یکی از زنان حامله به خان اطمینان کامل می‌دهد که فرزندش پسر خواهد شد. نزدیکی‌های زایمان آن زن، ترکان اویغوری به رهبری « بغورخان » قیام می‌کنند. « بویان خان » برای سرکوب آنان دست به لشکرکشی می‌زند. در غیاب او همسرش دختری زاییده و از ترس کشته شدن خود و فرزندش، به دختر لباس پسرانه پوشانیده و چنین وانمود می‌کند که فرزندش پسر است!

جنگ شانزده سال به طول انجامیده و دختر خان که « آلان قوا » نام گذاری شده بود مثل سرداران جنگی همه‌ی هنرهای جنگی را فرا می‌گیرد.

در شبی از شب‌ها، از آسمان نوری آبی از پنجره ی اتاق « آلان قوا » بر وی تابیده و او را حامله می‌کند. نور موقع خروج از اتاق، بشکل گرگ خارج می‌شود. (31)

از این حاملگی پسری به دنیا می‌آید بنام « بوذنجر» که نسل هفتم پدری چنگیزخان می‌باشد. « بوذنجر » طی ماجرایی از خانه و کاشانه ی خود کَنده شد به « میانِ مغولان » افتاده و عاقبت « خان » آن‌ها می‌شود. (32 )

نویسندگان « تاریخ سرّی مغولان » نیز بر حاملگی اسرارآمیز « آلان قوا » و نیز بر پاکی و عفت آن دختر تأکید تمام دارند.

پس چنانچه مشاهده می‌شود خاندان چنگیزی را از بابت « گرگ حاملگی » دنباله ی « گرگ حامگی » خاندان آشینا می‌توان محسوب کرد. مرحوم « پروفسور دکتر زکی ولیدی توغان » در کتاب مشهور خود بنام « مدخلی بر تاریخ عمومی ترک » (عمومی تورک تاریخینه گیریش »، چنگیزخان را از « قبیله ی تُرکان شاتو » و به استناد در روایت مورخین چینی و سفیران چینی که با چنگیزخان ملاقات کرده‌اند او را از قبیله « دوققوز تاتار » (9 تاتار) ترکان شاتو می‌داند. (33 )

لازم به یادآوری است که سلطان محمد خوارزمشاه نیز چنگیزخان را از قوم تاتار می‌دانست و شب‌ها هراسان از خوب پریده و زیر لب « تاتار گلدی، تاتار گلدی » (تاتارآمد، تاتارآمد) می‌گفت. ( 34 ) پس چنگیزخان از خاندان اصیل ترکان اوغوز از قوم تاتار و از قبیله ی شاتو ، از تیره‌ی دوققوز قارا تاتار (نُه تاتار سیاه) بود.

14- چنگیزخان با معیار امروزی یک « تُرک اوزبک » بود!

اگر بخواهیم بصورت ساده و با معیارهای شناخت اقوام معاصر در مورد چنگیزخان سخنی بیان کنیم در حقیقت چنگیزخان مغول یک «تُرک اوزبک » بود چه ، می‌دانیم که قبایل دوققوز تاتار (نُه تاتار) از قبایل مشهور ترک بود که نسل فعلی و امروزی اوزبکان از آن تیره می‌باشد.

« ابوالغازی بهادرخان » از نوادگان چنگیزخان که خان بزرگ « خان نشین خوارزم » و فردی تاریخدان بود در کتاب مشهور خود بنام « شجره‌ی تراکمه » (نسل نامه ی ترکمانان)- که از منابع دست اول تاریخ ترک است- در توضیح لفظ « مغول» به صراحت می‌نویسد: « اوْل وقتدا اوزبک نی مغول دیرلار ایردی » یعنی « آن‌زمان اوزبک را مغول می‌گفتند.» (35 ) ابوالغازی بهادرخان در این کتاب به صراحت جد بزرگوار خود چنگیزخان را « تُرگ » می‌داند. (36 )

15- واژه‌ی مغول یک واژه ی«ترکی» است!

در نام چنگیزخان مغول همیشه « قومیت » مغولی او بعنوان پسوند آورده می‌شود ولی بعضی‌ها این پسوند قومیت را بعنوان پسوند « ملیت » می‌گیرند و فکر می‌کنند که « مغول » مذکور نشانگر ملیتی غیر از ملیت ترکی است، در صورتی که در چنین پسوندی، مغول بعنوان زیر شاخه‌ی قوم ترک بکار می‌رود و تضادی با کلیت وجودی خود ندارد. این بدان می‌ماند که ما بگوییم آلپ ارسلان سلجوقی یا نادرشاه افشار یا ناصرالدین شاه قاجار، و معلوم است که « قومیت » سلجوقی و افشاری و قاجاری بودن فردی تضادی با « ملیت ترک » آن ندارد و همگی آنها از زیرشاخه‌های ملیت تُرک اند.

بر اساس روایات مورخین، اسم مغول برای اولین بار بعداز شکست خوردن عموهای اوغوزخان از طرف مشارالیه به آن‌ها داده شده است. چه ، زمانی که عموهای اوغوزخان در مقابل عقاید یکتاپرستی او ایستاده و دعوت توحیدی او را قبول نکردند، اوغوز خان بعد از هفتاد و اندی سال جنگ داخلی که موفق به شکست دادن کامل آن‌ها  گردید رو به یکی از عموهایش- که همچون ابوجهل در مقابل پیغمبر عمل می‌کرد - خطاباً فرمود : « مونک اول» یعنی از این شکست مفتضحانه « مأیوس و دلشکسته شو.» (37 )

« خواجه رشیدالدین فضل‌الله » در « جوامع التواریخ » در مورد معنی مجازی این واژه نیز می‌نویسد : « لفظ مغول در اصل مونک اول بود یعنی فرومانده و ساده دل». او در مورد جنگ‌های اوغوزخان با عموهایش و پیروزی او بعد از هفتاد و پنج سال جنگ و ستیز در راه برقراری دین یکتا پرستی در میان ترکان می‌نویسد : « عاقبه‌الامر اوغوز غالب آمد و مُلک از [سرزمین] تلاس و صیرم تا بخارا بگرفت و بر وی مسلم گشت. بعضی از اعمام [(عموها)] و برادران و برادرزادگان که با او متفق نبودند به جانب شرق مقام ساختند و نزد ایشان [(ترکان)] چنان مقررست کی [(که)] مجموع مغولان از نسل ایشانند.» (38)

« خواجه رشیدالدین » باتوجه به اینکه وزیر « مغولان » بود نمی‌توانست آشکارتر از این درمورد این « ترکانِ مغضوب!» یعنی عموهای مورد غضب قرار گرفته بی‌پرده‌ صحبت کند چه در مَثَل بدان می‌ماند که خلافت اسلامی در دست عموهای مغضوب پیغمبر و فرزندان آن‌ها باشد،پس : « حدیث ُمفصل بخوان از این ُمجمل ». خواجه رشیدالدین- وزیر غازان خان، و اولجایتوخان - که به تمام آرشیوها و بایگانی‌های سرّی و محرمانه دولت ایلخانی دسترسی داشت تأکید به تأکید در کتاب خود می‌نویسد که « اقوام مغول صنفی از عموم اقوام اتراک بوده‌اند.» (39 ) یا « این مغول یک قوم بوده‌اند از اقوام اتراک » یا « اکثر، اتراک را مغول می‌خواندند» (40 ) یا « در قدیم از مجموع اتراک صحرا نشین، مغول یک قوم بوده‌اند» (41) یا « مغول صنفی از اتراک بوده » یا مثلاً «فصل چهارم ذکر اقوامی از اتراک کی [(که)] درزمان قدیم لقب ایشان مغول بود (42 ) و ...

که اگر یک‌صدم این جملات را مثلاً در مورد یک قوم با هویت و بی هویت تاریخی از قبیل لولوبی‌ها، یک مورخ آورده و با صد احتمال و شاید و باید و اگر و مگر گویی منتسب به قوم موهومی مثلاً « آریا » می کرد همه ی دائره‌المعارف‌، و همه ی به اصطلاح مورخین  وطنی چشم و گوش بسته قبول کرده و صدها و هزاران مقاله در باب آریایی بودن لولوبی ها قلم فرسایی می کردند.

به هر حال با توجه به مقام و جایگاه خواجه رشیدالدین که وزیر دولت مغولی و فرد شماره 2 حکومت بود و با عنایت به این‌که اکثراً با سرداران و فرماندهان مغول که در رأس امور و هیئت حاکمه قرار داشتند نشست و برخاست می کرد و باتوجه به اینکه رهبران دولت ایلخانی نیز مثل غازان خان و اولجایتوخان و ... از منظر تاریخی و افسانوی  از « مغولانِ مغضوبِ اوغوزخانی » بودند ،اگر خواجه رشیدالدین بدون سند و مدرک آن‌ها را « تُرک » به حساب می‌آورد مغولان و غیر مغولان اوغوز خانی با ایشان برخورد قاطع کرده و نمی گذاشتند که او تأکید به تأکید بر تُرک بودن مغولان صحه بگذارد.

16- اسامی ترکی در خاندان چنگیزخان!

از آنجایی که مغولان چنگیزی یعنی مغولانی که از خاندان چنگیزخان بودند خود را تُرک می‌دانستند به همین جهت نام‌های ترکی در خاندان ایشان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود.

در شجره‌نامه ی خاندان چنگیزخانی یکی از اجداد او بنام «یلدوزخان» (اولدوزخان = خان ستاره) ذکر شده که «آلان قوا» جده مادری چنگیزخان نبیره‌ی او بود. (43 )

 در ضمن چهارمین جد پدری چنگیزخان نیز « بای سنقر » ( 44)  (بایسنقر) نام داشت که « بای » به معنی بزرگ و توانگر و داماد است که مخفف آن بَی و شکل دیگر آن بیگ می ‌باشد که در ترکی آذربایجانی امروز نیز کاربرد دارد و در اسم « بای قوش » (سرکرده و رئیس پرندگان) هنوز هم استعمال می‌شود. « سنقر » هم که یک نوع پرنده شکاری است.

یکی دیگراز اجداد چنگیزخان « بوقا » (45 ) نام داشت و می‌دانیم که بوقا به معنی گاو و اسمی است ترکی. نام پدر یزرگ چنگیزخان نیز « بُرتان » (46 ) بود و چنانچه می‌دانیم بُرتان مخفف « بؤری تَکین » به معنی « شاهزاده گرگ » است. تکین و تکینان به معنی دلاور و دلیران است و در معنی مجازی شاهزاده نیز بکار می‌رود چنانچه فردوسی می‌گوید :

دگرباره گفت ای بزرگان چین

تَکینان و شاهان و گُردان چین

یا:

 بکُشت از تَکینان لشکر بسی

پذیره نیامد مر او را کسی

از فرزندان چنگیزخان نام یکی از آن‌ها « اوکتای» (47) بود و اوکتای یا به تلفظ امروزی « اوختای » در زبان ترکی به معنی « مثل تیر» است. یکی از نوادگان چنگیز نیز « منکوقاآن » بود که « منکو » یا « بنکو » در ترکی به معنی خوب و مبارک و ابدی و دیرپای، و « قاآن » نیز لقب پادشاهان ترک است.

یکی دیگر از نوادگان چنگیزخان « اریغ بوقا » یا به تلفظ امروزی « آریق بوقا » نام داشت که به معنی « گاو لاغر » می‌باشد. از دیگر نوادگان او به ترتیب به « طُغرل»(48) که نام پرنده شکاری در زبان ترکی است، و کُپَک (کؤپک) (49 )- به معنی سگ، و « قونیک قیران »(50) به تلفظ امروزی « قوناق قیران » یعنی مهمان‌کش و « طُغاتمور » (51)، به تلفظ امروزی « طغان یا دوغان تیمور » یعنی « آهن زاد » می‌توان اشاره کرد. باز هم این را می‌دانیم که نام دختر « قوبیلای ‌قاآن » امپراتور بزرگ مغول « یوره‌ک » (اوره‌ک) (52 ) یعنی « دل و قلب » بود. این زن همسرِ فرزندِ « آلاقوش تکین » بنام « گون بوقا » (گاو خورشید) بود و چنانچه دیده می شود هر دو نام، ترکی هستند. گیوک خان نیز که امپراتور مغول بود نام دخترش « یئلمیش » (بادی) بود که همسر « آی بوقا » (گاوماه) فرزند دیگر « آلاقوش تکین» (53 ) بود و این رشته سر دراز دارد.

پس چنانچه مشاهده می‌شود خاندان چنگیزی از پدران تا نوادگان دارای اسامی ترکی خالص بودند.

17- مغولان امروزی از نسل چنگیزخان نیستند!

حال به این سؤال مهم می‌رسیم که اگر چنگیزخان تُرک بود پس چرا مغولان امروزی که در مغولستان زندگی می‌کنند به اصطلاح امروزی ترک نیستند؟

جواب این است که مغولان فعلی از نسل چنگیزی نیستند و بیشتر اقوامی غیر مغولی یعنی غیر ترک هستند که بیشتر آنان از قدیم از باب « تفاخر » و فخر فروشی، و به دیگر سخن از باب سوء استفاده از نام مغول، خود را مغول خوانده‌اند.

« خواجه رشیدالدین فضل‌الله » در کتاب « جوامع‌التواریخ » چون از نظر زمانی معاصر با همین مغولان بود بارها و بارها به این سوء استفاده ی از اسم مغول از طرف « غیر مغولان » اشارات صریح و آشکاری دارد و حتی تأکید می‌کند که بعضی از قبایلی که خود را بناحق « مغول » می‌نامند در قدیم از نام مغول « استنکاف!» یعنی « ننگ و عار » (54) داشتند، ولی با سوء استفاده از موقعیت بدست آمده از حکومت چنگیزی خود را مغول قلمداد می‌کنند.

خواجه رشیدالدین می‌نویسد: « در این زمان به واسطه‌ی دولت جنککیزخان (چنگیزخان ) و اُروغ (خاندان) او چون ایشان مغول‌اند دیگر اقوام اتراک مانند جلایر و تاتار و اویرات و اونکوت و کرایت و نایمان و تنکقوت و غیر هم که هر یک را اسمی معین و لقبی مخصوص بود جمله از روی تفاخر خود را مغول می‌گویند با وجود آنکه در قدیم از این اسم استنکاف داشتند و [جالب اینکه] فرزندان ایشان اکنون موجودند و چنان تصور دارند که ایشان از قدیم باز به اسم مغولی منسوب و موسوم‌اند و نه چنین است، چه، در قدیم از مجموع اقوام اتراک صحرانشین مغول یک قوم بوده‌اند.»(55)

خواجه رشیدالدین در صفحات دیگر کتاب خود باز به همین مسئله سوءاستفاده از نام مغول صراحتاً اشاره کرده و در فصل دوم کتاب خود می‌نویسد: « فصل دوم، در ذکر اقوامی از اتراک که ایشان را این زمان مغول می‌گویند: لکن در زمان قدیم هر یک قوم از ایشان علی ‌الافراد [(جداگانه)] به لقبی و اسمی مخصوص بوده‌اند و هر یک علی حدّه [(جداگانه)] سروری و امیری داشته ... و یُورت و مقام ایشان مواضع معین بوده و صورت لغت [(شکل زبان)] ایشان به اشکال و لغات مغول ماننده و در آن زمان شعبه مغول، قومی از اقوام اتراک بودند و این زمان به سبب دولت و عظمت و شوکت ایشان دیگر اقوام را جمله به این نام مخصوص گردانیده‌اند.» (56 )

خواجه رشیدالدین وزیر اولجاتیو و غازان‌خان باز به سوء استفاده ی دیگر اقوام از نام مغول در فصلی جداگانه پرداخته و می‌نویسد : « اقوامی هم که از جماعت صحرا نشینان که به این اقوام مذکور کی (که) به تازگی نام ایشان مغول گشته، ماننده شده‌اند.» (57 )

با این‌همه تذکرات پی ‌در پی و مهم که وزیر ایلخانی در مورد سوء استفاده ی دیگر اقوام از نام مغول می‌دهد، به خوبی روشن می‌شود که با جدایی بخش بزرگی از خاندان و قبیله ی چنگیزخان از مغولستان، و پراکندگی آن‌ها در جهان، بعدها « اقوامی » جای آن‌ها را گرفته‌اند که به « مغولان ماننده‌اند » (شبیه هستند)، ولی « در قدیم از این نام، عار و ننگ داشتند» اما، به مقتضای زمان ترجیح داده‌اند که خود را « مغول » و سرزمین تصاحبی خود را « مغولستان » بنامند. سرزمینی که کتیبه‌های تاریخی اقوام ترکی همچون « گؤگ ترک‌ها » از آن‌جا استخراج شده و پایتخت اصلی ترکان بنام «اؤتکن» در همان سرزمین تا به امروز با استقامت و سر افرازی تمام پای برجا است.

اما کشوری که امروزه با نام مجعول « مغولستان» شناحته می‌شود بیشترِ ساکنان آن سرزمین را اقوام خلخا، هان، منچو، هوئی و دائور تشکیل می دهند ولی با اینهه باز هم « مغولستان داخلی » از بیست ‌و چهار میلیون جمعیت خود فقط 17% آن به اصطلاح مغول هستند و بقیه از اقوام « غیر مغولی » است و طبیعی است که ترک‌ها نیز در غرب مغولستان برای خود جوامع بزرگ و مشخصی دارند. یعنی حتی « مغولان جعلی » نیز بیش از 17% جمعیت مغولستان را تشکیل نمی دهند و بقیه  83% اقوام،  غیر مغول و یا تُرک هستند.

 منابع و مآخذ:

1- « گویند هنگام تولد[چنگیزخان] لخته ای خون در مشتش بود که انگار رمزی از خونریزیهای او بوده » ودر نیشابور«مردم شهر را که بیش از یک میلیون نفر بودند قتل عام کرد»(فرهنگ عمید، تاریخ و جغرافیا، اطلاعات عمومی، انتشارات جاویدان، ذیل ماده ی چنگیزخان) و « طبق نوشته ی مولف تاریخ نامه هرات حتی سگ ها و گربه ها را نیز کشتند» (حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ نهضت های ملی ایران، انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی، تهران، 1354، ص521)

2- اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، موسسه ی انتشارات امیر کبیر، تهران ، 1392، ص24 : « دفع کوچلک  و آزادی بخشیدن به  مسلمین از طرف اتباع چنگیز در میان مسلمانان کاشغر و ختن بقدری موجب مسرت و شادی گردید که ایشان مغول را رحمت الهی دانسته قدوم ایشان را استقبال کردند»

3- شبانکاره ای، محمدبن علی بن محمد، مجمع الانساب، به تصحیح میر هاشم محدث، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران،1363 ، ص225، « تا، باری تعالی اظهار قدرت و جبروت خود را، چنگیزخان، که سرّی از اسرار الهی در ذات بزرگوار او مندرج بود از میان قبیله قیات برانگیخت، و کلید جمله اقالیم عالم و حکمت و سروری اصناف بنی آدم در دست او نهاد و شمشیر قهر امت محمد و غرامت او به بازوی او داد»

4- وقتی چنگیزخان وارد مسجد بخارا شد و بزرگی و عظمت آنرا دید پرسید :« سرای سلطان است گفتندخانه یزدان است » بربالای منبر رفت. و یکی از علما از دیگری پرسید : « این که می بینم به بیداری است یا رب، یا به خواب؟ » مولانا امام زاده گفت : « خاموش باش، بادی بی نیازی خداوند است که می وزد، سامان سخن گفتن نیست»

جوینی، علاء الدین عطا ملک بن بهاءالدین محمد، تاریخ جهانگشای، بسعی و اهتمام و تصحیح قزوینی، محمد بن عبدوالوهاب، جلد اول، مطبعه بریل در لیدن از بلاد هُلاند (هلند)، 1329 هجری مطابق 1911، صص 80-81

5-فضل الله، رشیدالدین ،جامع التواریخ، جزء اول از جلد اول، متن علمی و انتقادی بسعی و اهتمام روما سکویچ ، ختاقوروب، علی زاده، انتشارات دانش، مسکو، 1965، صص367-366

6- عمید، حسن، فرهنگ عمید، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران ، 1369، ص192

7-همانجا ص 826

8- بهشتی، محمد، فرهنگ صبا، چاپ جلالی ،1380 ، صص95 ،669

9- گروسه، رنه، امپراتوری صحرا نوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران، 1368، ص 327

10- پلیو،پل، تاریخ سّری مغولان، ترجمه ی شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1350،ص16 و نیز خاوند شاه بلخی، روضه الصفا، تهذیب دکتر عباس زریاب، انتشارات علمی، 1373، ص823

11- ساندرز، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، انتشارات موسسه امیرکبیر، چاپ سوم، تهران، 1372، ص210

12- سراج، منهاج، طبقات ناصری، به تصحیح و مقابله و تحشیه عبدالحی حبیبی، دنیای کتاب، چاپ اول، تهران، ص 124

13- جوینی، علاء الدین عطا ملک بن بهاءالدین محمد، تاریخ جهانگشای، ص 11

 14- تاریخ جهانگشای، ص181، در نسخه ای « ترکیِ مغولی » و در نسخه ای دیگر « ترکی و مغولی» که مسلماً « ترکی ِ مغولی »صحیح است چون از متن بر میآید که یک زبان مد نظر بوده نه دو زبان !

15- تاریخ سرّی مغولان ، ص15

16- جامع التواریخ ،129  

17- همانجا ، ص 89

18-اورخون(مجله)، تموز، 1998، شماره 5

19- بارتولد،تاریخ ترک های آسیای میانه، ترجمه ی دکتر غفار حسینی، انتشارات توس، تهران، 1376، ص 174

20- توغان، زکی ولیدی، عمومی تورک تاریخینه گیریش (مقدمه بر تاریخ عمومی ترک)، انتشارات ارضروم، کتاب ائوی، استانبول، 1981، ص435

21- میلیونه، ایل، سفرنامه مارکوپولو، برگردان : س. منصور سجادی، آنجلادی جوانی روماتو، انتشارات بوعلی، تهران ،1369، ص24

22- تاریخ ترکهای آسیای میانه ،ض221، و عمومی تورک تاریخینه گیریش (مقدمه برتاریخ عمومی ترک) ،ص70 و عمومی تورک تاریخینه گیریش (مقدمه بر تاریخ عمومی ترک)، ص70

23- آکینر، شیرین، اقوام مسلمان شوروی، ترجمه علی خزاعی فر، انتشارات معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1366، ص 70

24- سرآمد، فرخ، نگاهی تازه در باره شاهان، مغولان و سلطان، انتشارات نوین، تهران، 1364، ص158

25- اؤگل، بهاءالدین، تورک میتولوژیسی (اساطیر ترک)، جلد اول، آنکارا، 1993، از فصل اول تا سوم (چکیده)

26- دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سید کاضم موسوی بجنوردی، جلد هفتم، تهران، 1375، ذیل ماده « ارکنه قون » صص665- 662

27- تاریخ سرّی مغولان ، ص ......

28- شایق گؤک یای، اورهان، خاننامه ، تورک تاریخ قورومو باسیم ائوی، آنکارا، 1969، ص313

29- جوامع التواریخ، جلد اول ، ص356

30- روضه الصفا، ص 821

31-خاننامه، صص316- 315

32-همانجا، ص317

33- عمومی تورک تاریخینه گیریش (مقدمه بر تاریخ عمومی ترک)، ص65-71 ، از دو سفیر چینی که در منطقه ی اورخون با چنگیز خان ملاقات کردند سفیرCHIAO – GUN چنگیزخان را از قبیله ی شاتو (ترکان) و دیگری بنام PUN-DA-YA او را از قبیله ی قارا تاتار (سیاه تاتار) نامیده است. تاریخ چینی بنام ŞIN YUAN-SI درج شده که قارا تاتارها از نُه قبیله تشکیل می شدند که قبیله ی سولدوز [که  شاخه ای از آن در منطقه سولدوز آذربایجان غربی می باشد ] از آن جمله است (بالا، ص 433)

34- نگاهی تازه در باره شاهان، مغولان و سلطان ص 158

35- بهادرخان، ابوالغازی، شجره تراکمه، نسخه ی خوارزم، فتوکپی کتابخانه ی مولف + شجره تراکمه، ترجمه ی، آنّا دردی عنصری، انتشارات ایل آرمان، گنبد قابوس، 1383، ص72

36- برای اطلاع بیشتر رجوع کنیدبه ترجمه ترکی استانبولی این اثر بنام شجره تراکمه، تورکمن لرین سوی گؤتویو، به کوشش زحل قارغی اؤزلم، سیمرغ ، آنکارا، 1996

37- جوامع التواریخ، جلد اول ، ص360

38- همانجا، ص101

39- همانجا، ص357

40- همانجا، ص84

41- همانجا، ص63

42- همانجا، ص352

43- روضه الصفا، ص821

44-مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، باهتمام نوایی، عبدالحسین، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران،1362 ، ص580

45- همانجا، ص581

46- همانجا، ص580

47- همانجا، ص572

48- همانجا، ص573

49- همانجا، ص574

50- همانجا، ص575

51- همانجا، ص577

52- راسونی، لازلو، تاریخده تورکلوک (ترک گرایی در تاریخ)، آنکارا، 1993، ص175

53- همانجا، ص175

منبع : این مقاله ی بسیار جالب و خواندنی در لینک زیر
 : اینجا

آچار سؤزلر : بیلیملار,