خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

پرسش هایی پیرامون ادبیات ترکی آذربایجان

+0 به یه ن

پرسشهایی پیرامون ادبیات ترکی آذربایجان

    آ. ائلیار

وقتی این تاکتیک های استعمال راسیسم فرهنگی را در کنار استراتژی «قتل عام زبانهای غیر فارسی یا یکسان سازی » قرار میدهیم -که «شخصیت سازی سیستماتیک جعلی»برای دیگری ست و دوست مدرن ما- آنرا تحت عنوان « آزادی انتخاب هوی ت» تبلیغ می کند و منظورش آن است که،من ترا سیستماتیک از طریق قتل زبانت شخصیت سازی میکنم که " فارس-آذری " باشی - بدان و آگاه باش، این « شخصیت جعلی من ساخته را « خودت با آزادی کامل انتخاب کرده ای». من تقصیری ندارم. این است معنی عملی « آزادی انتخاب هویت » در پراتیک دوستان پست مدرن ما. مسخ شخصیت.

با انتشار مقاله ی « زبان و فرهنگ در دورة امپراتوری ترکان در ایران- نوشته حسن راشدی » سئوالاتی در رابطه با ادبیات و زبان ترکی آذربایجان برای خوانندگان پیش آمد که می کوشم به مهمترین آنها پاسخ یابم :

1- آیا مهستی گنجوی اشعار خود را به زبان محیط شهر خود سروده؟ و اگر پاسخ مثبت است می توان گفت محیط شهر گنجه در زمان او « فارسی زبان » بود؟

پیش از پرداختن به پاسخ  به مسایلی اشاره می کنم:

« شک » :

همانطور که بعد از « فیزیک نیوتون » فیریک « گوانتوم » آمد و اصول آنرا که ظاهراً حقایق مطلق به نظر می آمد، دگرگون کرد، شاید بعد از فیزیک گوانتم نیز مثلاً « فیزیک متاگوانتوم » بیاید و قوانین فیزیک گوانتوم را از حالتی که هست در بیاورد و « دیدگاه و بعد » نوینی بگشاید. و همینطور می تواند این روند ادامه یابد. یعنی ما با ابعاد مختلف و غیر مطلق درگیریم. هر بعدی می تواند اصول درست نسبی خود را داشته باشد و ما را در شناخت پدیده ها یاری کند.

سوء استفاده از علم :

- دیگر اینکه علم و به خصوص « تاریخ » و در کل علوم اجتماعی، ابزاری شده اند در خدمت « سیاست ». معروف است گویند اگر  ریاضیات با منافع آدمیان -که سیاست آنرا تأمین میکند- تضاد بیابد بشر می کوشد حتی قوانین آنرا هم ندیده گیرد و جعل کند. یعنی دو و دو را سه یا پنج بقبولاند.

شئ کردن انسان :

در کشور های رشد نیافته یا کم رشد مانند ایران که « تبعیض و دیکتاتوری » بیداد می کند، بخشی از نیروهایی که می کوشند « حاکمیت» طبقه ای و اقشاری و ملی  خود را بر خلق های « تحت تبعیض و استثمار» مسلط کنند از « هر ابزاری » انسانی و ضد انسانی، برای هدف خود بهره می گیرند. (متد ماکیاولی). آنچه قابل توجه نیست « انسان و راحتی » اوست. و آنچه هدف است « تسلط » است. تسلط کامل بر جسم و روح و حرک او. و تبدیل انسان به « شئ ». و بکارگیری او در خدمت..

خوش ذات :

اینگونه افراد « بد ذات » نیستند. چنین تربیت یافته اند. نتوانسته اند « ساختارهای تربیتی» جامعه را در خود بشکنند، و آزاد باشند و دیگران را نیز آزاد بخواهند و ببینند. علی رغم ادعاهای خود که « دموکرات و مدرن و انسان دوست و روشنفکر و پست مدرن و آزادیخواه ووو... هستند ، هدفی جز « شی کردن انسان و تسلط کامل » بر او ندارند. عملا این عناوین مدرن و دهان پرکن « دانه های فریب اند جهت به تله » انداختن انسان « تبعیض دیده و استثمار شده ». درست است که بد ذات نیستند ولی عملا « عاملی » شده اند برای نفی آزادی و زندگی ستمکشان. ضروریست ماهیت آنان را شناخت و در مقابل شان ایستاد. این مبارزه برای « آزادی آنها از اسارت خویشتن و آزادی ستمکشان از اسارت آنها » ضروریست.

 تاکتیک های استعمال راسیسم فرهنگی :

این دوستان « اسیر در اسارت خویش و قالب های تربیتی » با چند جمله که می گویند و می نویسند سرشت نهان شان را روشن می کنند :

« درکتاب دده قورقود کلمه ی ترک نیامده- تو تات هستی- مغولها و ترکها حمله کردند تو زبانت عوض شده آذری شدی. میدونی من که اینها را میگم « ناسیونالیست » نیستم. خودم زبان مادریم آذریه. برای شما هم هویت تعیین نمی کنم- ولی خوب فکرکن تو در هر صورت آذری هستی. من قبیله گرا نیستم مثل تو - که خودم را ترک بنامم- یک فرد سراسری هستم - به سراسر مردم ایران فکر می کنم- تمامیت ارضی! برای همه ی ما مقدس است- آدم باید " پوست مدرن باشد، و قبیله گرایی را بشکند و قبول کند که تات بوده و با حملات خارجی آذری شده. من سراسری که نمی توانم راه حل خودم را برایت بگویم تو باید اول از درون خودت شروع کنی و این عشیره گرایی را کنار بگذاری بپذیری آذری هستی و هویت ملی ایرانی از همه چیز مهم است- گلوبال باش زمان عشیره گرایی گذشته - آدم باید دموکرات و وطن دوست باشد ووو .... » .

« شخصیت سازی  سیستماتیک جعلی » :

وقتی این تاکتیک های استعمال راسیسم را در کنار استراتژی « قتل عام زبان های غیر فارسی یا یکسان سازی » قرار می دهیم -که « شخصیت سازی  سیستماتیک جعلی » برای دیگری ست و دوست مدرن ما- آنرا تحت عنوان « آزادی انتخاب هویت » تبلیغ می کند و منظورش آن است که، من ترا سیستماتیک از طریق قتل زبانت شخصیت سازی می کنم که  " فارس- آذری " باشی - بدان و آگاه باش، این « شخصیت جعلی من ساخته را « خودت با آزادی کامل انتخاب کرده ای ». من تقصیری ندارم. این است معنی عملی  « آزادی انتخاب هویت » در پراتیک دوستان پوست مدرن ما. اینجا یاد آوری کنم که آرزو دارم زنده بمانم و « زبان تاتی -کرینگانی » و طالشی و گیلکی و غیره را -که برخی ها در آذربایجان در حال نابودی اند - یاری کنم شکوفا شوند و بکوشم آنها را آزادانه بیاموزم. جمع بندی کنم :

در فضای گفته شده که با مختصات :

- سیاسی کردن علم تاریخ و علوم- مدرن جلوه دادن خود- پیش بردن استراتژی قتل عام زبان ها و سیستماتیک شخصیت سازی برای دیگران - ترسیم می شود - می کوشم به سئوالات مطرح شده بپردازم. با این توصیف  که گذشت، احساس می کنم در یک جو « راسیستی و فاشیستی » می خواهم به مسایل ادبی پاسخ بیابم. امیدوارم این محیط باعث نشود منهم برخورد به سئوالات ادبی را سیاسی کنم- که در چنین حالتی تلاشم بیهوده خواهد بود. و فاقد ارزش.

پرسش ها :

1- آیا مهستی گنجوی اشعار خود را به زبان محیط شهر خود سروده؟ و اگر پاسخ مثبت است می توان گفت محیط شهر گنجه در زمان او « فارسی زبان » بود؟

- مهستی گنجوی اهل گنجه در برهه ی قرن های پنجم و ششم  زندگی می کرد - چنین نوشته اند. مقارن با نظامی و سنایی. نوشته اند همزمان با سلطان محمود غزنوی بود و برخی ها هم او را همزمان با سلطان سنجر سلجوقی می دانند. از زندگی و تاریخ تولد و مرگش اطلاع دقیقی نیست. دیوانش به دست ما نرسیده و رباعیات منسوب به او را از لابلای دیگر کتابها جمع کرده اند. معین الدین محرابی در کتاب " مهستی گنجه ای بزرگترین شاعر رباعی سرا " درباره ی او چنین می نویسد : " درمجموع نه تنها اطلاع دقیقی اززمان حیات مهستی دردست نیست بلکه چگونگی زندگی اش نیز مجهول است " ص18.

- گویا زنی زیبا -اهل موسیقی و شعر - احتمالا -یا شاید قریب به یقیق- وجود داشته و در برهه ی یاد شده در گنجه و بیرون از آن -که برخی ها اشاره می کنند- زندگی می کرده و با طبقه بالای جامعه هم در پیوند بوده است. رباعیاتی منسوب به او وجود دارد. که  در ادبیات ارزش والای ادبی و اجتماعی دارد. و دید اش به مسایل جامعه مترقی است.

از فرم « رباعیات » برای شعر هم شاعر و هم افراد عادی استفاده می کنند. احتمال دارد بخشی از این رباعیات مال سراینده باشد و بخشی مال افراد دیگر. مثل رباعیات خیام. بهر صورت احتمال آمیختگی زیاد است. و کسانی هم به این موضوع اشاره کرده اند. وجود عینی سراینده نیز صددرصد قابل تعیین نیست. اما از نظر من این مسئله مهم نیست. عملا زنی مترقی خلق شده - چه از سوی پدر و مادر و چه به شکل اسطوره - ساختار فکری محیط را در هم شکسته است. و این می تواند سمبل مبارزه ی قرن ها با ستمکشی زنان باشد. او بوده و وجود دارد. اسطوره و سمبل زنان است. رباعیات منسوب هم زبانش فارسی ست. اینکه او زبان مادریش چه بود مهم نیست.

-آیا مردم گنجه زبانشان فارسی بود؟

- از بافت جامعه ی گنجه نیز چندان اطلاع دقیقی در دست نیست. اما فکر می کنم  احتمال اینکه محیط چند ملیتی بوده زیاد است. گیراگوس گاندزاکِتسی (تاریخ‌نگار و کشیش ارمنی همزمان با نظامی گنجوی)، گویا خود اهل گنجه بوده است. مهستی را هم فارس فرض کنیم. برخی ها می کوشند بافت شهر را فارس نشان دهند. چون مهستی شعرش به فارسی ست. شعر شاعر برای تعیین بافت اجتماعی و جامعه شناسی یک شهر و منطقه « کافی » نیست و نمی توان از آن نتیجه ی عام گرفت.

2- چرا در شعر ترکی کلاسیک « کلمات عربی -فارسی » زیاد است؟

- قالب شعر ترکی « هجایی » بود. قالب شعر فارسی « عروض و قافیه ».

در دوره ی زمین داری قالب شعر (فارسی) که از اعراب گرفته بودند، « عروض و قافیه » بود.

برای اینکه کلمات ترکی در قالب عروضی بیان شود شاعر مجبور بود از کلمات عربی و فارسی استفاده کند. همانطور که شاعران فارسی زبان می کردند.

- شعر سخنی بود که قالب « عروض و قافیه » را مالک بود. و زبان رسمی « دیوانی » را استعمال می کرد. شعرترکی با قالب هجایی رسما نمی توانست « شعر » بحساب آید. در میان اقشار بالای جامعه. شعر بدون منطبق با « وزن و قافیه و عروض » در فارسی هم شعر حساب نمی شد. در این مورد رجوع شود به « موسیقی شعر-شفیعی کدکنی» .

- آنچه شعر و ادبیات بود پیش مردم- خودشان می ساختند. ادبیات شفاهی.

- اشعار پر از کلمات عربی فارسی - نشانه ی تأثیر زبان دیوانی (فارسی- عربی) بر زبان عالم و روشنفکر دینی ست -که شعر هم بیشتر برای این دایره ی دینی بود. گیرم به زبان ترکی باشد.

- آخوند وقتی در منبر به ترکی صحبت می کند تنها فعل ها را در آخر ترکی می اورد.

3- شاعران ترکی زبان چرا شعر فارسی گفته اند؟

- شاعر و نویسنده ی ترکی زبان برای نشان دادن استعداد خود مجبور بود از زبان عربی و فارسی که در عرصه ی « دولت و دین » و « دیوان » کاربرد داشت به عنوان « ابزار » جهت اهداف خود : پول -مقام- منصب روحانی - و عزت و احترام به عنوان « عالم » در جامعه و حکومت استفاده کند.

- شاعر و نویسنده عموما با « طبقه ی حاکمه و دولت و روحانیت » خویشی داشتند و زبان این اقشارهم « عربی -فارسی » بود.

زبان روشنفکری آنها مد نظر است.

- نوشته به زبان ترکی چه نثر و چه شعر « خواهان نداشت- چون نیاز نبود »

- حاکمیت و روحانیت زبانش عربی - فارسی بود. تقاضا عرضه را ایجاد می کند. تقاضا برای نوشته ی ترکی نبود.

- ولی علی رغم این قاعده ی « عدم تقاضای رسمی » افرادی در شرایط خاص ، « ترکی نوشته و سروده اند » از جمله برای تبلیغ دیدگاه دینی و فلسفی مثل نسیمی.

- وجود بی سوادی تقریبا مطلق.

- توده ی مردم ادبیات شفاهی خود را داشتند. ترانه ها- داستانها- تاپماجا ها- بایاتی ها و غیره.

- اهل قلم جدا از توده ی مردم بودند. و ادبیات آنها -عالم و مردم- جدا بود. مال مردم شفاهی بود مال عالم کتبی. عالم و قلم اش به طبقه ی حاکمه مربوط بود. بین مردم و عالم دنیایی فاصله بود.

- این عالمان باسواد حتی بایاتی ها و ترانه ی دوره ی خود را یادداشت نکرده اند. چون « سود مادی و معنوی و دینی و اجتماعی » نداشت. تازه مال دوره ی قاجار هم یاد داشت نشده چه رسد به دوره ی نسیمی یا حسن اوغلو اسفراینی و بالاتر.

- این عالمان چرا حداقل ادبیات شفاهی مردم را یاد داشت نکرده اند؟

منظورم دوره ی آغاز حکومت هزار ساله ی ترکان ایران است. می دانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یاد داشت اش نکرده اند؟ پاسخ در پایین.

4- ادبیات شفاهی ترکی در آذربایجان

- این ادبیات که امروز سینه به سینه به ما رسیده - و تازه دارد کتابت می شود یادگار « زبان مردم و نویسندگان و شاعران » است. که اکثرا به نام « اوزان و عاشیق » شناخته می شوند. و یادگار اعتقادات و آداب و رسوم بسیار کهن مثل « شامانیزم » است. اشعار سایاچی- چؤمچه گلین - یاغیش شعرلری ووو...  همه ار شامانیزم نشانه است. کسانی که مثل من در کودکی داغداغان Celtis ( = درخت - نظر قربانی از چوب داغداغان که به پشت کودک آویزند) را - بر لباس خود داشتند می دانند که این اعتقادات بسیار کهن است.

- تاکنون تحقیقات زیادی از زاویه های مختلف روی این ادبیات نشده ازجمله : تاریخی- مردم شناسی- جغرافیایی - شاعر و نویسنده شناسی- اسطوره شناسی - قدمت - و ده ها موضوع دیگر. که می تواند به بسیاری پرسش ها در عرصه ادبیات ترکی پاسخ گویند. و رابطه ی ادبیات شفاهی آذربایجان با ادبیات دیگر ملت های ترک زبان... را روشن کند.

در رابطه با زبان گفتاری و نوشتاری این تجربه از ایتالیای دوران دانته آموزنده است. نویسندگان ایتالیا - زمان دانته، « زبان شفاهی مردم ایتالیا یعنی ایتالیایی را، در ادبیات، بکار گرفته و به زبان نوشتاری تبدیل نمودند » که به موجب آن زبان لاتین را به عنوان زبان ادبی که رایج بود به عقب راندند.

این می تواند برای زبان های نوشتاری نشده یا تحت تبعیض تجربه ی خوبی باشد. همینطور خیلی از زبان های اروپایی در گذشته تحت تسلط زبان لاتین مجبور به تحمل شرایط محاوره ای بودند. که به ضرورت روز ساختارهای مستولی رایج را درهم شکستند و به شکوفایی رسیدند. انگلیسی یکی از این نمونه هاست.

« عرضه و تقاضا در ترکی نویسی » :

که توضیح دادم. اضافه می کنم این قانون نه تنها در گذشته در قرن اخیر تا کنون نیز عمل کرده است :

- عدم ترکی نویسی قلم زنان آذربایجان در ایران عصر حاضر اگر یک علت اش :

- اختناق باشد

- علت دیگراش بیسوادی مسلط بر جامعه بود. نویسنده می بیند نوشته اش خواننده ندارد پس به زبانی می نویسد که « طالب دارد و سود مادی و معنوی » .

- نوشته ی ترکی اکنون در دایره محدودی خوانده می شود قلم زن مجبور است به فارسی بنویسد. اگر همه بیسواد بودند مجبور بود تنها به فارسی بنویسد.

5- واژه های ترکی در آثار ترکی نویسان آذربایجان و ادبیات شفاهی قدیم :

من در آثار برخی شاعران قدیم از جمله نسیمی، به « مقدار کلمات ترکی و عرصه های آنها » توجه کردم متوجه شدم این کلمات ترکی زندگی انسان آن ایام را بخوبی برای ما ترسیم می کنند. تنها « قالب شعر و زبان روشنفکری » دوره باعث شده که کلمات « عربی - فارسی » استعمال شوند.

- با کلمات ترکی آمده در دیوان او و دیگرشاعران می توان « لغات نامه » کوچکی از آن دوره ها را تدوین کرد و « زندگی مردم » و فرهنگش را نشان دارد.

- به این لغت نامه واژه های شفاهی قدیمی- فرهنگ کتبی قدیم- را هم اضافه کنیم می توان لغت نامه ی « کتبی- شفاهی » مردم دوره ی زمینداری را داشت و به سطح زبان آن دوره رسید. که توده ی مردم استفاده می کردند. این توجهات نشان میدهد که هیچ نیازی به استعمال کلمات عربی- فارسی نبود. همانطور که بایاتی ها نشان می دهند. اما متد « عروض و قافیه » طوق اجبار برگردن سراینده میافکند.  

چرا شاعران و عالمان ترک حداقل ادبیات شفاهی مردم خود را یادداشت نکرده اند؟

منظور دوره ی آغاز حکومت هزار ساله ی ترکان ایران است. می دانیم این مردم دارای فرهنگ شفاهی بودند، چرا یادداشت اش نکرده اند؟

- سود مادی- معنوی-دینی- اجتماعی برای عالم نداشت.

- بیسوادی مطلق -خواننده نبود.

- مردم حفظ می کردند سینه به سینه نقل می شد - نیاز نبود.

- به ارزش فرهنگ شفاهی جهت نگهداری واقف نبودند. امکان نگهداری نبود. جنگها- کوچ- بیسوادی. بیماری و خشکسالی و قحطی و...

- نوشته های مانده نشان می دهند که افرادی چیزهایی نوشته اند. « احتمال دارد » از بین رفته باشند. همانطور که « داستانها و دفتر اشعار و یادداشت های من » به علت اختناق دو حکومت از بین رفت.

یا این جواب های روشنفکری و پست مدرنیستی که :

- مردم فرهنگ شفاهی نداشتند!

- مردم آذری بودند. فقط قشون ترک بود - آنها هم فرهنگ شفاهی نداشتند! قشون هم زن و بچه ی ترک زبان نداشت!

- این « توده ی عظیم ترک » -نمی دانم چندین میلیون یا چند نفر بودند- که هزار سال بر ایران حکومت کرده - چرا « بایاتی ها و ترانه ها و تاپماجا های خود را یادداشت نکرده است؟

- این ها در آسمان حکومت می کردند- روی زمین ساکن نبودند - زمین مسکن تاتها یعنی آذری ها بود. در آسمان هم فرهنگ نمی توان داشت!

اینها تنها جواب « پست مدرنیستی روشنفکرانه ی ناب نیچه ای» است که می توان به عدم یاد داشت فرهنگ شفاهی پیدا کرد. فقط  یک اشکال کوچولوی « نیچه ای -راسیستی » دارد و گرنه بسیار خردمندانه و روشنفکرانه و دموکرات منشانه و انسان دوستانه است و صد درصد ضد قبیله گرایی ست. البته گناه « پست مدرن »، فرزند خلف نیچه نیست. بل تقصیر همه از آن پدر است.

- چرا در آذربایجان که گفته می شود مردم ترک بودند، شاعران ترک زبان به فارسی شعر گفته اند؟

- چون مردم آذری بودند و آذربایجان از سرتا پا آذری نشین بود - فقط شاعر ترک بود - آنهم زبانش را فراموش کرده بود - یعنی فارس یعنی آذری شده بود - این است که دیوان های فارسی آفریده اند. از سیر تا پیاز فارسی - عربی نوشته اند.

- این هم جواب ضد قبیله ای و پست مدرنیستی روشنفکرانه است.

تحقیق در فولکلور :

گفتم این تحقیق می تواند در عرصه های مختلف به بسیاری از سئوال ها جواب دهد. نمونه :

تحقیق قدمت ضرالمثل ها :

- گؤزدن گئدن - اوره گ دن ده گئدر = در دیوان کاشغری به گویش قدیم آمده رجوع به دیوان او.

- قارین دویار - گؤز دویماز = در دیوان کاشغری با اندکی تغییر آمده. و ده ها چیز دیگر

زبان ترکی مناسب شعر و نثر :

زبان ترکی یا هر زبان دیگر برای همه کار تواناست تنها بستگی به « پرورش و هنر هنرمند » دارد.

زبان ترکی در شعر و نثر تواناست. قالب شعر ترکی هجاست. اکنون هم آزاد می نویسند. در این دو قالب - هجا- و آزاد - شعرهای ناظم حکمت و صمد ورغون از نمونه هاست و حیدربابای شهر. یا بایاتی و تاپماجا ها و ترانه ها در فولکلور. و داستانها.

زبان ترکی از زبان های نادری ست که در آن می توان به شعر صحبت معمولی را انجام داد. این خصلت را من در زبان مخفی دخترکان آذربایجان نشان داده ام. رجوع شود به مقاله ی (قیزلارین گیزلی دیلی) در آرشیو آ.ائلیار.

 سیزساغ من سلامت. اوخویانین آغزی- بورنو وار اولسون. ببخشید که دایره بزرگ بود و من کوچک. نمی توانستم زودتر بیرون آیم.

 منبع : ترکشناسی : اینجا 


آچار سؤزلر : بیلیملار,