احساس کهتری و ترکی ستیزی
دکتر حسین محمدزاده صدیق
احساس کهتری و ترکی ستیزی
ترکیستیزی و اسلام ستیزی در واقع دو وجه سلبی ایدئولوژی رضا پالانی بود و تنها با شناخت کامل آن دو، تمامت آن شناخته خواهد شد. ترکی ستیزی از روزگاران کهن به عنوان یک «خرده فرهنگ معارضِ» فئودالها و دیوانسالاران غیرترک ایرانی، وجود داشت و در مقابل «فرهنگ عام» جلوه میکرد. ولی هیچ گاه نتوانست با این فرهنگ یکی شود. فولکلور فارسی، لری، کردی، طبری و گیلکی که مشحون از ترک ستایی و ترک پذیری و ترکانه زیست است، هیچ گاه از این خرده فرهنگ رنگی نپذیرفت. ادبیات کلاسیک فارسی نیز از رودکی تا شهریار در هالهای از «ترکانگی» شکوفا شد.
کار آن وارفتهی ملک و نسب،
ذکرت «پور» است و تحقیر عرب.
روزگار او تهی از واردات،
از قبور کهنه میجوید برات.
با وطن پیوسته وز خود درگذشت،
دل به رستم بست و از حیدر گذشت.[۱]
نقطهی عطف تاریخ معاصر ایران، پایان جنگ جهانی اول است که منجر به شکست عثمانی شد و ضربهی مهلکی به پیشرفت نظامی کشورهای اسلامی در دنیا و بویژه اروپا وارد کرد. در این جنگ، برندهی اصلی دولت انگلیس بود و برای حفظ پیروزی خود و امحاء کامل دشمن، اولاً سرزمینهای عثمانی را تجزیه کرد و ثانیاً دولتهای خودخوانده با دو ویژگی تکیه بر ناسیونالیسم و ملیگرایی از یک سو و اسلامستیزی و ترکیستیزی از سوی دیگر را در آنها تشکیل داد. دولت انگلستان در دیگر کشورهای اسلامی منطقه مانند ایران و افغانستان نیز در صدد ایجاد دیکتاتوریهای نظامی دست نشانده برآمد.
در ایران، «رضا پالانی» به عنوان یک عامل اصلی و سر سپردهی انگلیس،[۲] با توجه به این که در میان مردم معروف به داشتن روابط آشکار و پنهانی با انگلستان نبود،[۳] تحت آموزش سیاسی اردشیر جی. ریپورتر، فرستادهی نایب السلطنهی انگلیسی هندوستان و رئیس شعبهی ایرانی اینتلیجنت سرویس، توانست این دیکتاتوری را ایجاد کند.
البته رضا پالانی و نظامیان همپیمان و همپالکی وی، در این معرکه، عاملی بیش نبودند و طراحان اصلی کودتاگر نخبگان و اندیشمندان اجتماعی بودند که طراحان استراتژی اجرای سیاستهای جهانی دولت انگلستان در ایران بودند و در تاریخ معاصر به «فراماسونر» معروف شدهاند. فراماسونری در ایران، از آغاز پیدایش و گسترش و در طول فعالیت پرفراز و نشیب خود، در واقع نوعی مکتب فلسفی- سیاسی برای جلب نخبگان، پرورش و ارتقاء آنان در هرم سیاسی و فرهنگی کشور در جهت اهداف استعمار بریتانیا به شمار میرفته است.[۴] در دورهی سلطنت پر رضا پالانی، این مکتب به صورت «باز» () و در درون سازمانهایی نظیر: لژیون خدمتگزاران بشر، کلوپ روتاری، انجمن اخوت، شیر زنان و غیره تبلیغ میشد. ولی در پس پردههای آن دست پنهان اینتلیجنت سرویس در کار بوده است.[۵]
رضا پالانی را دست پنهان انگلیس – فاتح جنگ با عثمانیان- بر سر کار آورد و در فرجام کار نیز، در میان شادی بیسابقهی مردم ایران، بخصوص تهرانیها، برای همیشه از ایران بیرون برد.[۶] انگلیس او را نخست به جزیرهی موریس و سپس به ژوهانسبورگ برد و از چنگ مردم خشمگین ایران و مخصوصاً تهران نجات داد. نفرت و انزجار مردم تهران از رضا پالانی به اندازهای بود که گرچه کشور به اشغال نیروهای بیگانه درآمده بود، اما همه از سقوط سلطنت رضا پالانی شادمانی میکردند.[۷]
رضا پالانی تا مرگ خود در مرداد ۱۳۲۳ تحت حمایت و حفاظت دولت انگلیس بود.
وجوه شوونیسم رضا پالانی
شوونیسم رضا پالانی از آغاز ظهور تا گسترهی آریامهری و انفعال آن در جمهوری اسلامی، دارای سه وجه عمده است که شامل یک وجه ایجابی و دو وجه سلبی میباشد.
وجه ایجابی آن، باستانگرایی و در وجه سلبی آن، اسلام زدایی و ترکیستیزی است که شرح کوتاهی برای هر کدام در ذیل میآوریم:
الف – وجه ایجابی باستانگرایی
ب – وجه سلبی اسلام زدایی
ج – وجه سلبی ترکیستیزی
کسانی که تاریخ معاصر ایران را به قلم آوردهاند، خواه مورخان وابسته و خواه کوشندگان آزاده و بیغرض، سخن از ترکیستیزی نراندهاند. در حالی که این خود، یکی از اصول سیاست جهانی دولت انگلیس برای امحاء کامل خطر شبه عثمانی مسلمین در سراسر جهان بود. حتی ترکی ستیزان کمونیسم نیز، در اتحاد شوروی سابق، در این راستا، با دولت فاتح جنگ جهانی اول همنوا و هماهنگ بودند.
روشن شدن ابعاد ترکی ستیزی تنها با نگارش «تاریخ سرّی» منطقه امکان پذیر است و آن به انتشار اسناد سرّی قرن اخیر بستگی دارد. در کشف واقعیات سیاسی کشورمان، این تصور که گویا اسناد علنی شدهی دولتهای معظم غربی، در بر گیرندهی همهی مکاتبات این قدرتها در رابطه با ایران است، به کلی افسانه است. اسناد علنی شده، تنها حاوی مکاتبات رسمی دولتی است و مکاتبات غیر رسمی و «ویژه» و اسناد طبقهبندی شده، یعنی اسناد سازمانهای اطلاعاتی را در بر نمیگیرد.[۸]
کانونهای جاسوسی دولت غرب و در راس آنها انگلستان، دین اسلام و زبان ترکی را دو عامل عمدهی وحدت و غیرت مسلمین به حساب میآوردند و از این روی، پس از اسلام، دیگر لبهی قیچی را متوجه زبان ترکی کردند.
ترکیستیزی و اسلام ستیزی در واقع دو وجه سلبی ایدئولوژی رضا پالانی بود و تنها با شناخت کامل آن دو، تمامت آن شناخته خواهد شد. ترکی ستیزی از روزگاران کهن به عنوان یک «خرده فرهنگ معارضِ» فئودالها و دیوانسالاران غیرترک ایرانی، وجود داشت و در مقابل «فرهنگ عام» جلوه میکرد. ولی هیچ گاه نتوانست با این فرهنگ یکی شود. فولکلور فارسی، لری، کردی، طبری و گیلکی که مشحون از ترک ستایی و ترک پذیری و ترکانه زیست است، هیچ گاه از این خرده فرهنگ رنگی نپذیرفت. ادبیات کلاسیک فارسی نیز از رودکی تا شهریار در هالهای از «ترکانگی» شکوفا شد. لفظ ترک در ادب فارسی در معناهایی نظیر پیامبر الاهی، نجات بخش، غیرتمند، شجاع، زیبارخ، کامل الخلقه و جز آن تعریف شد و هر غیر ترکی خواست که خود را «ترک مانند» سازد و راز فراگیر شدن زبان توانمند ترکی در ایران نیز همین است. به گونهای که اکنون در کشور ما منطقهای پیدا نمیشود که در آن جا عنصر ترک حضور نداشته باشد و به فضیلت و تقوا معروف نشود.
«فرهنگ عام» فارسها با «ترک مانندی» عجین است و هم از این روی «خرده فرهنگ معارضِ» دیوانسالاری نتوانست در آن ادغام شود و به صورت فرهنگ عموم یا اغلب مردم ایران درآید. اما، این خرده فرهنگ معارض، پس از کودتای انگلیسی سوم اسفند، از سوی برنامهریزان سیاست کلان انگلیسی در ایران، بر شئون زندگی و حیات اجتماعی و فرهنگی ما، تحمیل شد.
تمایلات ضدترکی سر تا سر آفرینش ادبی دورهی رضا پالانی را فراگرفت. توهین آشکار و کشف بدیهای روا و ناروا در تاریخ حیات ترکان اصیل ایرانی، به سرلوحهی تحقیقات ادبی بدل گشت. تغییر نامهای جغرافیایی ترکی و استفاده از نامهای ترکی اشخاص در موارد و مواضع ناروا و زشت تجویز گردید و . . .
۱- سرآغاز
در دانش روانشناسی معاصر «احساس کهتری» مقولهای است که بر روی آن فراوان بحث شده است. پیاژه، آلفرد آدلر، روبین گیلبرت، کلینبرگ و دیگران در تحـلیل ابعاد و جهـات «احساس کهتری» که در فـارسی به آن «احـساس حقارت» ویا «خود کمتـربینـی» و یـا «احـساس پستی» نیز گفته میشود، آثار با ارزشی نگاشتهاند. متاسفانه در ایران، هنوز این مقـوله در دانش روانشناسی به شایستگی مورد بحث واقع نشده است.
۲- تعریف احساس کهتری
در تعریف احساس کهتری میتوان گفت که در واقع نوعی«خود نگهداری» (conservation) یا حفظ خویشتن و تامین پیروزی خود برای زندگی در یک محیط نابرابر و نابهنجار و نابسامان است که ناشی از تحمیل تفوق و برتری دیگران (اشخاص، طبقات و یا اقوام) بر فرد باشد و این خود عقده ای را در فرد ایجاد میکند که عمل و کنش به آن میتواند «احساس کهتری» را برطرف سازد و یا چنین انگاشته میشود. این احساس نقش عظیمی در تکوین شخصیت و تعیین سرنوشت و تثبیت خلق و خوی فرد در تمام مراحل زندگی وی دارد.
۳- جوکسازی و عیب پایدار
«احساس کهتری» یک پدیده ی روان شناسی اجتماعی است و در اصل، علت آن، وجود صفات غیرعادی و عجیبی در انسان و یا القاء بجا و نابجای این صفات به عنوان «صفات عجیب» است که انسان را در یک محیط نابسامان در معرض استهزا و ریشخند و تحقیر و تمسخر قرار میدهد و سبب ساختن عنوان ها و نام های مضحک و مستهجن و تحقیر آمیز و آنچه «جوک» میگوییم میشود.
مثلا کوتاهی یا بلندی قد، سفیدی قسمتی از موی سر، لب شکری بودن، داشتن سالک در صورت، چاقی یا لاغری مفرط، زشتی بیش از حد، وجود لکه سفید یا سیاه در صورت و پیشان، لکنت زبان و نظایر این ها علت های طبیعی «احساس کهتری» هستند که سبب میشود اولا دیگران درباره ی فردی که دارای چنین صفاتی است «جوک» بسازند و فرد مورد نظر به «جبران»(compensation) این احساس و عقده که از آن در «محیط واقعی» رنج میبرد، بپردازد و با کوششی خستگی ناپذیر، وظیفه یا کنش بدنی (و یا روانی) نارسای خود را توسعه و گسترش دهد. پس میگوییم که«لطیفه» در مقابل عیب واقعی و پایدار موجود ساخته میشود.
۴- عقدهی کهتری در گلستان سعدی
سعدی قرن ها پیش در گلستان، در بحث از مسائل تربیتی به «عقده ی کهتری» و «احساس کهتری» اشاره کرده است. در گلستان با استادی و مهارت خاصی حکایت ملک زاده ای را میآورد که: «کوتاه بود و حقیر، و دیگر برادرانش بلند و خوب روی.» و هم از این روی «پدر به دیده ی استحقار در او نظر میکرد». ملک زاده زبان شکوه گشود که: « ای پدر، کوتاه خردمند، بِه که نادان بلند! » و نیز گفت:« نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر» و هم چنان در این احساس تلخ میسوخت و میخواست که این احساس عقده را جبران و حتی « جبران مضاعف» کند. تا آنکه تصادفاً « ملک را دشمنی صعب» روی مینماید و ملک زاده به جبران این احساس، بطور ناگهانی یک روز «بر سیاه دشمن» میزند و «هم در آن روز بر دشمن ظفر» مییابد. و از آن روز به بعد ملک به او «هر روز نظر بیش، میکند تا وی را ولیعهد خویش» میکند. این تفوق و برتری موجب حسادت برادران والاگرا که پیش از این «جوک» میساختند و به تحقیر و توهین دست مییازیدند، میشود و آنان را به طرح نقشه های شیطانی و توطئه های غیر انسانی وا میدارد. ولی قهرمان مثبت سعدی، نقشهها و توطئههای آنان را نقش برآب میکند و میگوید: «محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران جای ایشان بگیرند» و در طول زندگی این روحیه ی ستیزه گری در آن ملک زاده که ناشی از یک احتیاج آمرانه و مقاومت ناپذیر برای جبران احساس کهتری خود بود سبب میشود که « مهتری، به دست آورده و خود را گسترش دهد و چنانکه «هر اقلیمی میگیرد در بند اقلیمی» دیگر است.
۵- جبران احساس کهتری و انواع آن
جبران کردن در معنای تلافی کردن صدمه و خسارتی است که به کسی وارد آمده است و نوعی عوض دادن آن به شمار میرود.
«جبران» (Compenation) در روانشناسی اجتماعی در معنای حمایت از درمان احساس نارسایی و مصون ساختن فرد از احساس کهتری و یا سرپوش گذاشتن بر آن است، به گونهای که کمبودها و کمداشتها به کفهی سنگین ترازو بدل نشود و تعادلی در زندگی روحی فرد ایجاد گردد.
جبران احساس کهتری از سوی فرد مورد تعرض، امری طبیعی و عادی است. سعدی در حکایت «ملکزادهی حقیر» این نظر را پیش میکشد که فرد تحقیر شده، با قهرمانی به «جبران پیروز شونده» دست میزند و بر نارسائی فائق میآید. اما همیشه اینطور نیست، گاهی نیز فرد تحقیر شونده میخواهد عیب خود را «کتمان» کند و این است که به یک «جبران حمایت کننده» میپردازد و به همه ی عزت نفس و نوامیس اخلاقی خود پشت پا میزند و خود با طرف مسخره کننده هماهنگ میشود و جامه ای دیگر و عاریتی بر تن میکند و جامهی خویشتن از تن میکند.
۱- ۵٫ جبران کتمانی
او کسی است که میخواهد اطرافیان خود را فریب دهد. برای چنین فردی حمله و تعرّض به منزلهی وسیلهی کتمان کردن است.[۹] در میان قلم به دستان ترکان معاصر ایران، افرادی هستند که از یک سو تظاهر به ترکی نویسی و ترکیدانی دارند و از سوی دیگر به مدافعان اصلی مبارزه با ترکآزاری، به هر بهانهای حمله میکنند و هیچ گاه اعمال آنان را هم تایید نمیکنند و کافی است ایرادی بجا و نابجا از آنان به چنگ آورند، آن را پیراهن عثمان میکنند. «این نوع کتمان اسلحهی شخص ضعیف است و بدون آن که قصد گول زدن را داشته باشد، سعی میکند با کتمان کردن کهتری خود یا با پیشدستی در حمله کردن، اطرافیان خود را نسبت به نظری که دربارهی وی دارند فریب دهد.»[۱۰]
مانند آدم لاف زن و دروغ سازی که هرچه بیشتر احساس کهتری و ناچیزی میکند، به همان نسبت تلاش میکند تا خود را درخشانتر و جالب تر نشان دهد و یا مثل«ثروتمندنما» هایی که به قول معروف «با سیلی صورت خود را سرخ میکنند» تا کسی نفهمد فقیر و تنگ دست هستند! و یا مثل آدم ترسوئی که اگر مجبور باشد در شب تاریکی در محل ناآشنائی راه برود، سوت میزند که مثلا نمی ترسد و بی باک است! یا مثل«نو کیسه »ها و «تازه به دوران رسیده»ای که جهت کتمان کردن کهتری خانواده و فرهنگ خود مثلا در اطاق پذیرایی چند مجسمه شیشهای گران قیمت میچیند و یا با کفش وارد اطاق میشود! و یا در خیابان، موبایل به دست، بلند بلند صحبت میکند.
گاهی ممکن است«جبران انتقامی» کنند و آن موقعی است که تسلیم به این احساس، نوعی رخوت و عدم اراده در آنان ایجاد کند و خود را بخواهند از حضور فعال در جامعه حذف کنند.
۲- ۵٫ جبران تقلبی
جبران تقلّبی به این صورت است که اسیر احساس کهتری، چون توان و شایستگی جبران قهرمانی و ژرفناک را دارد، با دقت و ریزهکاری در یک بعد از ابعاد پهنهی جبرانی، به «جبران تقلّبی» دست میزند. مثلا در میان قلم به دستان ترکان معاصر ایران، کسانی هستند که یکباره با توجه به جزئیات ناچیز و بیارزش به «فضل فروشی» دست مییازند.
روانشناسان برای این نوع جبران، شاگرد کمهوشی را مثال میزنند که با رعایت انضباط و حفظ کردن موردیِ درسها، میخواهند خود را در ردیف شاگردان تیزهوش قرار دهند و مورد توجه معلمان قرار گیرند.
البته جبران تقلّبی با غلبههایی قرین است. ولی این باصطلاح «پیروزی»ها زودگذرند و نمیتوان نام جبران قهرمانی بر آنها نهاد.
۳-۵٫ جبران انتقامی
گاهی فرد تحقیر شونده، کهتری تحمیلی را میپذیرد و میخواهد که در مقابل عیب خود، از دیگران – هرکس که باشد- انتقام ستاند. و آن موقعی است که تسلیم به این احساس، نوعی رخوت و عدم اراده در فرد ایجاد میکند. به گونهای که او خود را از حضور فعال در جامعه حذف میکند و حتی گاهی، کار به خودکشی میکشد.
گاهی نیز به «جبران انحرافی» دست میزنند مانند شاگرد کم هوشی که با حفظ کردن و باصطلاح «خرخوانی» خود را در کلاس در ردیف شاگردان خوب قرار میدهد و بر اسب الفاظ و جملات و محفوظات سوار میشود، اما قادر نیست که محتوی آن ها را آن طور که باید درک کند.
۴- ۵٫ جبران جایگزینی
وقتی نیز «جبران جایگزینی» میکنند، بدین صورت که خود را به افراد و اصناف تحقیرکننده منسوب میکنند و خود به ریشخند و تحقیر همشهریان خود میپردازند و خود را دیگر «ترک» و «اهل اردبیل و تبریز و زنجان و…» نمی دانند و اگر هم مجبور بشوند به ترک بودن خود اعتراف کنند، مثلاً میگویند «پدرم یا مادرم روس بود» و منظورش البته این است که از ترکان آن سوی ارس بوده، اما لفظ «روس» را به کار میبرد.
۵- ۵٫ جبران قهرمانی یا جبران مضاعف ژرفناک
در احساس کهتری، روانشناسان این نوع جبران یعنی جبران مضاعف (Overcompensation) از نوع ژرفناک را بهترین نوع جبران میشناسند. در این نوع جبران، در واقع زیبایی بر زشتی، نیکی بر بدی و پاکی بر پلشتی پیروز میشود. «کچل» قهرمان افسانههای آذربایجان، «شازده کوچولو» قهرمان مخلوق سنت اگزوپری، «ملکزادهی کوتوله»ی سعدی به این نوع جبران دست زدند و بر آن چه شرایط بر آنان تحمیل کرده بود، پیروز شدند و در واقع به «دگرگون سازی شرایط» پرداختند.
در میان قلم به دستان ترکان معاصر ایران «حبیب ساهر» را میتوان از این نوع جبران کنندهها به حساب آورند، «شهریار» را هم، که به اعتبار تصمیم آنی بازگشت به خویشتن و خروج از احساس نارسایی در محیط تهران و بازگرداندن این احساس به خود محیط و شرایط اطراف که علنی و چنین بر زبان آورد:
تهرانین غیرتی یوخ، شهریاری ساخلاماغا
گئدیرم تبریزه قوی یاخشی یامان بللهنسین.
روانشناسان برای این نوع جبران در تاریخ «دموستن» (Demosthenes) خطیب مشهور یونانی را مثال میزنند که «در نوجوانی الکن و کمرو بود، بعدها نه تنها بر این نقص و کم رویی خود فائق آمد، بلکه بزرگترین ناطق عصر خود شد.»[۱۱]
این نوع جبران را «جبران قهرمانی» نیز مینامند و آن، در واقع نوع ژرفناک از جبران مضاعف است که در آن قهرمان (مثلا «کچل» در افسانههای آذربایجان) احساس کهتری را تحمیلی میداند و آن را نمیپذیرد. ولی در نوع جبران عادی، قهرمان (مثلا «دموستن» در امر خطابت) احساس کهتری را ناشی از وجود عیبی در خود میداند و آن را میپذیرد. اینجا باید تاکید کرد که جبران کنندهی ژرفناک چیزی با نام «عقدهی کهتری» (Inferiority) ندارد و فقط «احساس تحمیلی» را جبران میکند.
۶- جبران تسلیبخش
گونه های دیگر «جبران» نیز وجود دارد. اما گونهای که در میان ترکی زبانان ایران – که به سبب سیاست شاهنشاهی در اجرای ترکی ستیزی و ترکی زدائی- در آنان «احساس کهتری» ایجاد شده است، گونهی «جبران تسلّی بخش» است که جاری و ساری است.
اینان کودکان خود را از آموزش زبان ترکی و انتقال میراث گرانبهای فولکلور و ادبیات شفاهی بینظیر ترکی ایرانی، به دلیل زیر محروم میکنند که:
خود را از تیررس قریب هفت هزار «جوک» استهزاءآمیز که از سوی شوونیزم آریامهری علیه ترکان و به قصد ایجاد «احساس کهتری» و کتمان کردن غیرت، مهارت های فوق العاده، خلق و خوی پسندیده، شرف و حیثیت مافوق و سخت کوشی آنان ساخته شده است، نجات دهند و خود به جرگهی استهزاکنندگان بپیوندند و به اطرافیان خود کبر و ناز بفروشند و خود را یک سر و گردن از آنان بالاتر ببینند. به قول مرحوم آلاحمد «خائنان وطن مادر که به وطن دومی خود نیز خیانت خواهند کرد.»
در میان همشهریان ترکی زبان ما کسانی که فرزندان خود را از آشنائی با زبان ترکی، این زبان گران جای ایرانی، محروم میکنند از این نوع جبران کننده های «احساس کهتری» هستند.
اینان، کسانی هستند که «احساس پستی» از ترک بودن و ترکی حرف زدن در آن ها تلقین شده است و کسانی هستند که در اثر کندذهنی و کم شعوری و «واقعیت تسلیمی»، این احساس را پذیرفته اند و میخواهند از آن نجات پیدا کنند و آن را جبران نمایند.
۷- غول آهنین نما
اما باید بگویم که دستگاه ارعاب شوونیستی، در واقع خود غولهای آهنین نمائی است که پای چوبین دارد و میفهمد که بدون زره کذائی آهنین، با وضع فلاکتباری سرنگون خواهد شد و هم از این روست که در رژیم منحوس پهلوی، شوونیزم فارس که سرسپردهی امپریالیسم و صهیونیسم بوده (و اکنون نیز است) به تظاهرات نظامیگری و کشتار و شکنجه دست میزد که در واقع چیزی جز بروز ضعف واقعی در خود او نبود. و« احساس کهتری واقعی» از نوعی که سعدی از آن یاد کرده است، در خود شوونیزم بود که پیوسته میخواسته است«مهتری» خود را حفظ کند. و هم از این روی گاهی تظاهر به «صلح طلبی» نیز میکرد، زیرا که همه ترکان ایران بلکه همهی مردم مسلمان ایران را «سنگر دشمن» میدید و از این روی، زور بازوی خود را به رخ ما میکشید.
آنکه واقعاً نیرومند است، احتیاج ندارد زور بازوی خود را به رخ دیگران بکشد. زیرا چه فایده دارد؟ علت هذیان بزرگ نمائی، چیز دیگری جز جبران کوچکی، پستی و «کهتری واقعی» نیست. و در اصل این«کهتری واقعی» سبب شدهاست که این همه علیه ترکی زبانان ایران و جهان، «جوک» بسازند و بدین وسیله به بزرگنمایی خود بپردازند. پس میگوییم که«جوک» در مقابل عیب مقطعی و گذرا ساخته میشود.
۸- جوک چیست؟
جوک در مقولهی خنده (Laughter) گنجانیده میشود. خنده به عنوان یک نوع ادبی گونههای گوناگون دارد که هر کدام در تعریف ویژه میگنجد. مانند طنز، لطیفه، مزاح، مطایبه، هزل، فکاهی و جز آن. در میان این انواع، طنز (Satire) کاربرد بسیار والایی در تاریخ ادبیات ملتها داشته است. طنز به مثابهی تازیانهای تعریف شده است که برای روشنگری افراد غفلتزده بر آنان نواخته میشود و آنان را نخست به خنده وا میدارد و سپس خنده را بر لبانشان خشک میکند و به اندیشه و تفکر فرو میبرد و حقیقتی را که نمیتوان بجدّ بیان داشت، بر زبان جاری میسازد. طنز، یک نوع ادبی و سیاسی تمام عیار است که در تاریخ بیداری ملتها نقش آفرینشگر داشته است.
در میان انواع مقولهی «خنده»، جوک از همه نازلتر و فروتر تعریف شده است. در جوک هدفی والا و انسانی وجود ندارد. هدف آن به طور کلی تحقیر، توهین، استهزا، کم انگاری توام با تهجین است. اگر در لطیفه و مزاح، هدف فقط ایجاد بشاشت و شادی در خواننده و شنونده است، و اگر در طنز، اهداف سیاسی دنبال شود، در جوک فقط هدف تحقیر و توهین موذیانه به طرف است.
اگر طنز از سوی معلمان و رهبران سعادت بشریت خلق شده است، جوک از سوی افراد پست و فرومایهای که گرفتار احساس کهتری بودند به وجود آمده است. به دیگر سخن، از سوی شرمندگان و سرافکندگان علیه پیش آهنگان و سرافرازان تاریخ ساخته میشود.
۹- ترکیستیزی و اسلام ستیز
شوونیستها، ترکی ستیزی و اسلام ستیزی را موازی هم پیش بردهاند. معمولاً قومی که سرافراز و سربلند زیسته باشد در معرض«جوک» قرار میگیرد. شوونیستها معمولاً سرافکندهترین و پستترین حیات ممکن را سپری کردهاند و در مقابل زندگی سربلند و سرافراز ترکان ایرانی، «احساس کهتری واقعی» میکنند و بوسیلهی «جوک» ساختن، درد و الم خود را به لذّت کذائی بدل میکنند. این نوع لذت جویی (hedonisme)، از ترس سرزنش و یا کیفر از کاری بروز میکند و شوونیزم فارس، هم در اندیشهی واپس زدن احساس دردناک «کهتری واقعی» و هم جبران آن، و هم پیشگیری از ستیزهگری و مبارزهجوئی (agressivite) ترکان و مسلمانان است.
بدینگونه گوئیم که«ترکی ستیزی» در ایران که همسو و در راستای«اسلام ستیزی»پیش رفتهاست، ناشی از دو گونه«احساس کهتری» بوده است:
۱۰- احساس کهتری مقطعی و گذرا
گونهای که شوونیزم آریامهری در گسترهی وسیع و طیف«ایران پهنای» ترکان ایرانی به ویژه قشر درسخوانده و فارسیآموختهی ترکان ایجاد کردهاست و مخصوصاً با پیدائی گروههایی«خودباخته و کم شعور» که اغلب فاقد حس وجدان ملّی و ناموس مردمی و شعور دینی و اجتماعی و آرمان بزرگ مردمی هستند، شوونیزم توانسته است تلقینات خود را به دستیاری «نوکران خودباخته شوونیزم» که از میان ترکان برمیگیرند گسترش دهد و خود کنار بکشد و تماشاگر باشد. چنانکه در رژیم منحوس پهلوی افرادی نظیر عبدالعلی کارنگ، سرهنگ شعار، منوچهر مرتضوی، احمد کسروی، یحیی ذکاء، رضا ملکزاده، ناصح ناطق، رعدی آذرخشی و دیگران که خود ترک بودند، برای پنهان ساختن و کتمان این احساس کهتری به نوکری شوونیزم درآمدند و به «دگردیسی» پرداختند و به امحاء و مسخره و ریشخند میراث فرهنگی و نوامیس قومی خود آغاز کردند و به دنبال افتخارات کذائی «دگر دیسانه» رفتند و بچههای خود را «فارس» کردند. و نتیجه آن شد که اکنون در ایران کلمهی «فارس» تهی از هرگونه مفهوم نژادی است و فقط معنا و مفهوم«زبانی» دارد در حالیکه پیش از تسلط شوونیزم پهلوی بر ایران، برادران و خواهران مسلمان فارس ما دارای پشتوانهی تاریخی قومی و نژادی بودند و تمدّن عظیمی را در جهان پی افکندهاند که مایهی افتخار ایرانیان مسلمان و از جمله مایهی مباهات ما ترکان مسلمان نیز است.
بدینگونه میبینیم که«شوونیزم آریامهری-پهلوی» نه تنها در مقابل ترکان غیرتمند و دورانساز و تاریخساز ایران، خود احساس کهتری واقعی میکردهاست، بلکه به قوم فارس نیز که قرنها دوشبهدوش ما ترکان ساییدهاند و پرچم اسلام را سرافراز و سربلند نگهداشتهاند،خیانت ورزیدند و لفظ «فارس» را تهی از معنای تاریخی و اسلامی خود کردند و سعی در این داشتند که «وحدت اسلامی ترک و فارس» را در ایران به هم زنند و اگر انقلاب اسلامی پیش نمیآمد، ترکان غیرتمند ایرانی به تنبیه ترکانهی شوونیستها دست میزدند و به تعصبات قومی و قبیلهای و باستانگرائی و شوونیستی نقطه پایان مینهادند و به برکت انقلاب اسلامی و رهبری داهیانهی امام راحل، شوونیزم واپس زده شد و منزوی شد و عنقریب به مزارستانی ضدانقلاب سپرده خواهدشد.
۱۱- احساس کهتری واقعی و پایدار
گفتیم احساس کهتری مقطعی و گذرا در میان درسخواندههای ترکان ایرانی ایجاد شدهاست. و نیز تنها در قشری از«فارسی آموخته»های کم شعور و فاقد شرف و ناموس و وجدان ملّی و دینی که سبب شدهاست به میراث فرهنگی بازمانده از نیاکان خود و زبان توانمند و گرانجای ترکی بی اعتنائی نشان دهند و فرزندان خود را به بهانههایی نظیر«لهجه دار شدن»،«کاربردی بودن زبان فارسی»، «خوب درس خواندن در مدرسه» و در اصل به خاطر کتمان«احساس کهتری مقطعی و گذرا»، آنان را از آموزش زبان ترکی محروم میسازند و «ترکی ستیزی»میکنند.
اما «احساس کهتری واقعی و پایدار» از آن شوونیزم آریامهری است که او خود را واقعاً در مقابل مردم ایران بویژه ترکان غیرتمند، حقیر و کوچک و مجرم و گناهکار و سزاوار کیفر و تنبیه میشناسد. شبیه کسانی که دارای علتهای طبیعی- اجتماعی نظیر زشتی بیش از حد و نقائص بدنی که در بالا برشمردیم هستند و برای جبران این کمبود واقعی و پایدار خود به «جبران انتقامی» دست میزنند.
۱۲- چهار رنج
شوونیزم آریامهری از یک «احساس کهتری واقعی» روانی رنج میبرد. مانند هر کودک یا نوجوان عاجز یا ناقص، گوژپشت یا لنگ، سنگین گوش و یا نزدیکبین، عقب افتادهی عقلی یا نحیف و کند ذهن، در برابر نارسائی خود، در واقع چهار بار رنج میبرد:
یک بار به این علت که در محیط خود، واقعاً در موقعیت کهتری است و بار دوم به این علت که عزتنفس قوم سرافراز فارس را جریحهدار میکند و بار سوم به این جهت که مورد تنبیه ترکان مسلمان قرار خواهدگرفت و بار چهارم به این سبب که فارسهای مسلمان از شوونیزم رویگردان خواهند شد و بیاعتنائی نشان خواهند داد. این نوع کهتری، بیشتر از انواع دیگر دردآور و در تمام عمر، گریبانگیر شخص است، زیرا که مقطعی و گذرا نیست بلکه واقعی و پایدار است.
۱۳- ویژگیهای اخلاقی شوونیستها
هم از این روی شوونیزم بسیار بیرحم است. غیرت ندارد. منطق نمیشناسد. حیلهگر و دسیسهساز است. سفسطهپرداز و مغلطهباز است. بیشخصیت و ناجوانمرد است. از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف بهره میجوید. عملگرا و پراگماتیست است. دین و آرمان ندارد. قابل اعتماد نیست. آشتی ناپذیر است. دشمن قسم خوردهی غیرتمندان و آرمانگرایان و دین مداران و خدامحوران است.
شوونیستها اگر از وطندوستی و پاس داشتن زبانفارسی و ادعاهایی نظیر آن نیز در ایران دم میزنند، فقط در راستای ترکی ستیزی عمل میکنند. چنانکه شوونیستهایی که در سالهای بعد از انقلاب ینگی به دنیا فرار کردند، اکنون در منزل خود به «انگلیسی آمریکایی» صحبت میکنند و دیگر فارسی را پاس نمیدارند!
«او. کلاینبرگ» در کتاب «روانشناسی اجتماعی» (social psychology) در باب این دوگونه احساس کهتری بحث میکند و نتیجه میگیرد که واکنشهای ناشی از احساس کهتری مقطعی و گذرا، قابل سرزنش و عقوبت نیست زیرا که هر فردی راغب و علاقهمند است در اجتماع خود مورد نظر واقع شود و نمیخواهد به شیوهی دیگری که اجتماع دیکته میکند عمل کند و در واقع به مناسبات حاکم بر اجتماع سازش میکند و به «همسان سازی» خود با اجتماع میپردازد و دوری از این همسانسازی (entification) را نوعی واپس روی و ارتجاع میشمارند و بدینگونه خود را تسکین میدهند و خود یا فرزندان خود را مشابه دیگران میکنند تا با احساس کمبود، ارزش خود را تباه نسازند.
و «آلفرد آدلر» معتقد است که اگر به کیفیات شخصیتی پیشین این نوع اشخاص که احساس کهتری مقطعی و گذرا دارند، بها داده شود و مناسبات موجود و واقعی اجتماع در هم بریزد، اینان به «کم شعور» بودن خود اعتراف خواهند کرد که «به دام افتاده بودند». اما همهی روانشناسان اجتماعی باتفاق واکنشهای کسانی را که احساس کهتری واقعی و پایدار روانی دارند، جرم و بزهکاری و جنایت به حساب میآورند که آشکارا علیه اجتماع به دشمنی میپردازند و معتقدند که رفتار آنان نسبت به همنوع خود کمتر از طراز رفتار ستیزهگرانهی جنایتکاران نیست و به علت دورویی و تنافق از آن نیز بدتر است.
۱۵- خود بزرگ خواهی
احساس کهتری پایدار سبب میشود، فرد آنچه را میخواهد از بیراهه به دست آورد و از این رو به «خود بزرگخواهی» دست مییازد و با ایجاد کهتری در دیگران، استحقار خود را سرپوش مینهد.
شوونیسم آریایی در ایران هفتاد سال اخیر چنین کرده است. احساس کهتری پایدار در او، در مقابله با غیرت،عفت، عصمت و دیگر ارزشهای جامعهی اسلامی که در ترکان نیز وجود دارد، سبب شده است که با ایجاد احساس کهتری مقطعی و گذرا در ترکان به «خود بزرگ خواهی» نژادی و زبانی و قومی چنگ یازد. به تاریخ تحریف شده و افسانهپردازهی هخامنشی و کیانیان و ساسانیان تمسک جوید و رَطب و یابِس به هم بافد و بخش اعظم تاریخ واقعی ایران را که تاریخ غیرت و عزت ترکان و دیگر اقوام مسلمان است، انکار نماید.
۱۶- اسلام و شوونیسم
در دین مقدس ما اسلام نیز هرگونه شوونیزم، نژادپرستی، تعصبات قومی و قبیلهای مطرود و منفور شمرده شدهاست. دین اسلام عالم بشریت را به زیر پرچم توحید دعوت میکند و طالب جاری شدن اخوت اسلامی بین مسلمین است. هم از این رو، حق تعالی در قرآن میفرماید:
«اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخْوَه فَاَصْلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم وَ اتَّقوا الله لَعَلَّکُمْ تُرْحَمون.»[۱۲]
در این آیهی مبارکه لفظ«انّما» جهت بیان حصر آمدهاست. به این معنی که اخوت جاری در آیه فقط میان مؤمنان میتواند برقرار باشد و میان مؤمنان و شوونیستهای مسلمان نما اخوت معنایی نخواهد داشت. اینان کافرانی هستند که دین را هم شاید وسیلهای برای واکنش ناشی از احساس کهتری پایدار خود بکنند. پس اگر مؤمنی به یک کافر، هموطن و هممیهن اطلاق کند، نمی تواند«برادر» بگوید. شوونیستها و ترکیستیزان هیچگاه نمی توانند برادران ما باشند، آنان دشمنان ما هستند که در روز ۲۲/۱۱/۵۷ از ما سیلی خوردند. خداوند دوستی با آنان را که اهل کفر هستند نهی میکند و میفرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاء»[۱۳]
چرا که اقتضای ایمان، دشمنی با بیایمانهاست. حتی به سبب عدم اجتماع ضدین، باید از آنان دوری جست و با آنان دوستی حقیقی نداشت مگر در معاملات و رفت و آمدها و دید و بازدیدها.
۱۷- شوونیسم فارس و صهیونیسم
شوونیستهای آریامهری از قماش ابراهیم پورداوود و احمدکسروی و نوچهها و هواخواهان آنان از این دست کافران هستند. تئوریهای ترکیستیزی آنان در دایرهی وسیع صهیونیسم بینالملل و توسط ایادی آنان در اسرائیل نامشروع طرحریزی میشود و در سرتاسر ایران اسلامی به کار گرفته میشود. پایتخت شوونیزم آریامهری «تل آویو» و « واشنگتن» است. شدت کینهی نژادی و واکنش احساس کهتری پایدار این مفسدان پان ایرانیست غیرمسلمان و حتّی مسلمان نمایان زرتشتی زده و هخامنشی زده و ساسانی زده با ترکان مسلمان و متعصب و تازهنفس ایرانی به حدّی است که طبق استنتاج ذبیح الله صفا- یکی از مبلغان کینه و دشمنی علیه عنصر ترک در ایران – :
«در کمتر موردی است که سخن ترکان به میان آید. از آنان به نحوی که از دیـوان و دیوپرستان و سحره و جادو سخن رود یاد نکنیم. چنانکه …»[۱۴]
۱۸- ترکیستیزی حیلهی صهیونیستی
صهیونیستها بعد از نخستین کنگره که در سال ۱۸۹۷ در شهر «بال» سوئیس به ریاست «تئودور هرتسل» تشکیل دادند، به دولت عثمانی مراجعه کردند و به زبان دیپلماتیک و با وساطت کشورهای بزرگ آن زمان مانند انگلیس، خریدن سرزمین فلسطین و یا خریدن باغات و مزارع آن جا را درخواست کردند و با مخالفت بسیار تند ترکان دولت عثمانی رو در رو شدند. هم از این روی به دسائس صهیونیستی در سال ۱۹۱۸ دولت عثمانی به بازماندهی قطعی جنگ بدل شد و سرزمین ترکان، قطعه قطعه شد و کشورهایی چون اردن، سوریه، لبنان، عراق، عربستان و . . . تأسیس گردید و برای آن که دیگر هیچ گاه دولتی مانند دولت عثمانی تشکیل نشود در منطقه، سیاست ترکیستیز تشکیل گردید و این برنامه بر اساس یک سیاست کلان انگلیسی – صهیونیستی پیش رفت و چون سیطرهی دینی مسلمین ترک زبان بیش از دیگر اقوام مسلمان بود، ترکیستیزی در راستای اسلامستیزی پیش برده شد و در ایران این سیاست توسط رژیم انگلیسی- صهیونیستی «رضا شاه پالانی» اجرا گردید.
باید توجه داشت که یکی از تدبیرهای صهیونیستها و شوونیستهای متعصب، ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. ترک و فارس، شیعه و سنی، پاکستانی و هندی،عرب و عجم و . . . باید به جان هم بیفتند و ضعیف شوند و تا آن گروه اندک(صهیونیست) استفادههای خود را ببرد.
دولتهای بدنام پهلوی توانستند شوونیستها و صهیونیستهای ترکیستیز ایران را منسجم سازند و در ارگانهای فرهنگی و علمی کشور نفوذ دهند و سازمانها و تشکلها و احزاب فرمایشی متعددی با مرامهای صهیونیستی- آریایی و به قصد اسلامستیزی و ترکیستیزی ایجاد کنند. هدف آشکار صهیونیستها از این برنامه، «ترکیستیزی» و هدف پنهان آنان، ایجاد تفرقه و درگیری میان فارس و ترک و تضعیف اتحاد آنان بر اساس اسلام بود.
۱۹- واکنش فارسهای مسلمان
شهید مطهری که خود فارس بود و از هرگونه احساس کهتری مبری بود، واکنش ترکان را بسیار طبیعی، نجیبانه و سپاسگزارانه میشمارد که با خضوع و خشوع بیش از اندازه و با صداقتی وصفناپذیر به توسعهی اسلام از جهات نظامی و فرهنگی پرداختند و از اینکه ابونصر فارابی زبان ترکی میدانسته و« تا آخر در جامه و زیّ ترکان میزیسته» به مباهات یاد میکند.[۱۵]
۱۹- احساس کهتری پایدار رژیم پهلوی
ترکی ستیزی و نفی و طرد زبان ترکی و امحاء آثار ادبی و فرهنگی ترکی در رژیم منحوس پهلوی، ناشی از احساس کهتری پایدار آن رژیم در مقابل مسلمین و معارف اسلام و مفاهیم قرآن بود که آن را در پوششی وجیهانه از« بیگانه ستیزی» پیش میبردند و در واقع ترکی ستیزی، پیوسته پلّهای برای صعود به مراحل ایجاد کینه و نفرت به عربی و اسلام و قرآن بوده و اکنون نیز چنین است.
چنانکه در همهی کتابهای «تاریخ ادبیات در ایران» که در روزگار سیاه پهلوی تألیف شد و در دانشگاهها به تدریس آن پرداختند، اگر اشارهای به ادبیات ترکی و عربی داشتند، سرشار از کینه و نفرت ناشی از احساس کهتری پایدار بود. برای گروهی اندک از ایرانیان از این نظر که به تعبیر آنان«خون و نژاد برتری داشتند و باید به آن مباهات میکردند» یاد میدادند که چگونه از عنصر ترک و عرب و از زبانهای ترکی و عربی انزجار داشته باشند. و حتی به پالایش و ویرایش فارسی از لغات ترکی و عربی میپرداختند. نظریهپردازان شوونیست شاه که اسیر احساس کهتری پایدار بودند،تئوری « اصالت نژاد» را پیش میکشیدند و به ترویج فساد در ارض و به تحریف دین و تکذیب حقایق و تعمیم فحشاء به شیطان کمک میکردند و ترکی ستیزی را پلهای برای نیل به این اهداف به کار میگرفتند و نوچههای آنان نیز اکنون در همین خیالها هستند و با نفوذ در ارگانهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران میخواهند ترکیستیزی را به این نظام مقدس منسوب سازند. در حالی که اسلام، هویت افراد را قابل انکار نمیداند.
شهید مطهری در کتاب با ارزش « خدمات متقابل ایران و اسلام» جملهای از علامه اقبال لاهوری بدین صورت: « ملت پرستی خود نوعی توحّش است» نقل میکند و سپس میگوید: « احساسات ملّی… موجب تبعیض در قضاوت، در دیدن و ندیدن خوبیها و بدیها و در جانبداریها میشود، ضد اخلاق و ضد انسانیت است».[۱۶]
و در جای دیگر میگوید:«تنوع زمان وسیلهای برای پیشرفت بیشتر اسلام محسوب میشود. چه، هر زبانی میتوان بوسیلهی زیباییهای مخصوص خود، خدمت جداگانهای به اسلام بنماید. یکی از موفقیتهای اسلام این است که ملل مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون آن را پذیرفتهاند و هر یک به سهم خود و با ذوق و فرهنگ و زبان مخصوص خود، خدماتی کردهاند.»[۱۷]
۲۱- ریشه در روایات اسلامی
در روایات اسلامی ما، احساس کهتری پایدار با نکتهسنجی دقیقی بازنموده شدهاست که امروزه ژان پیاژه، آلفرد آدلر، کلاینبرگ و دیگران به برخی از نتایج علمی آن دست پیدا کردهاند.
در « سنن ابی داوود»[۱۸] این روایت نقل است که:
لِیدعن رِجال فَخرهم بِاقوام، انّماهُم فحم من فحم جهنّم او لیکونن اَهْوَن علَی اللّهِ من الجُعلان الّتی تدفَع بِانفها النتن.
یعنی: کسانی که به مباهات نژادی گرفتارند، رها سازند آن را، بدانند که این تفاخرها ( که ناشی از احساس کهتری پایدار است) چیزی جز زغال جهنم نیست. و اگر آنان دست از این کار نکشند نزد خدا از سوسک هایی که کثافت را با بینی خود حمل می کنند پست تر خواهند بود.
و این حدیث نبوی معروف که:
لا فَخْر لِلعرب عَلَی العَجَم و لا للعَجَم عَلَی العَرَب الّا بالعِلم و التّقوی.
خود، افشاگر متینی از رسوایی و جهالت شوونیستها و ترکیستیزان است.
خداوند در قرآن کریم گوناگونی زبانها را به رسمیت میشناسد و این پاسخ الهی برای دشمنان گسترش زبان ترکی در ایران است که میفرماید:
وَ مِن آیاته خَلَق السّمواتِ وَ الْاَرضْ و اخْتلاف اَلْسِنَتکم و اَلْوانِکُم انَّ فی ذلِک لآیات لِلعالمین.[۱۹]
میبینیم که قرآن خود گوناگونی زبانها را از نشانههای الهی میشمارد و نص الهی ناظر بر این است که همهی ملتها و قومها برای« بازشناسی هم» آفریده شدهاند، برای معارفه، و نه منازعه یا تجاوز.
در تفسیر و استدراک از این آیهی شریفه، هر مسلمانی دشمنی با شوونیزم را وظیفه دینی خود خواهد دانست و تا امحاء کامل شوونیزم از سرزمین مقدس ایران و رسوا ساختن نوچههای شوونیستهای صهیونیستروش پهلوی، از پای نخواهد نشست و به نشر و گسترش و تعلیم زبان ترکی که ظرفی شایسته برای معارف اسلام و مفاهیم قرآنی بودهاست، به رغم نیّت ناصواب کفّار شوونیست خواهدپرداخت:
یا ایُّها الناس اِنّا خَلَقناکم من ذَکرِ او انثی و جَعلناکم شُعوباً و قبائل لِتعارَفوا انّ اکرَمکُم عِند اللّه اتقیکم.[۲۰]
انسان جانشین خدا در روی زمین و امانتدار ارزشهای الهی است چرا که کائنات و موجودات در آن به جز انسان تاب پذیرش مسئولیت نداشتند:
اِنّا عَرَضْنَا الاَمانهَ عَلَی السّمواتِ وَالارضِ و الجِبالِ فَأبَینَ اَنْ یَّحمِلنَها وَ اَشفقْنَ مِنها وَ حَمَلَها الاِنسان.[۲۱]
یعنی: ما، امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم ]همگی] از حمل آن سرباز زدند و از[حمل] آن ترسیدند و انسان، آن را حمل کرد.
۲۲- رو در رویی و خود ارزنده سازی
ترکان ایران در رو در رویی (Reciprocity) با شوونیسم که به دنبال ایجاد احساس کهتری در آنان بودند، برای «خود ارزنده سازی» (Self-Valuation) یکی از طرق زیر را برگزیدهاند:
۱- تسلیم به احکام صادره از سوی «مهتران» و هم آواز شدن با آنان و صعود به قلهی رفیع مهتری از راه نوکری و دگردیسی و دگرگون سازی شخصیتی.
لازمهی این راه حل آن است که فرد نخست به «کهتر سازی» (Inferiorization) در خود بپردازد، خود را «کهتر» (Inferior) انگارد و احساس کامل کهتری (Inferiority) بکند، وی پس از طی این مرحله – که همیشه تدریجی و با نوعی «خود اقناعی» و «خود گسیختگی» توام است- به مرحلهی «رویکرد» (Approah) میرسد. رویکرد و گرایش به ارزشها مورد تاکید سرکوب کننده و تلاش برای کسب «هویت» (Indentity) جدید از سوی فرد، در صورت عدم موفقیت در این تلاش به نوعی «روان گسیختگی» (Schizophernic) خواهد انجامید و فرد به یک بیمار روانی- اجتماعی تبدیل خواهد شد و در محیط کار و زندگی، خندههای تلخ به اخم، انزوا و «گروه گریزی» مبدّل میشود.
این گونه مقابلهکنندگان، خود را حتی در معرض نیشخند و کهترانگاری فرزندان خویش نیز قرار میدهند. فرزندان آنان هر چه بزرگتر میشوند او، کوچکتر میشود و بیشتر پی به «عیب» خود و «لهجه داشتن» و «کمداشت» خویشتن میبرند.
اما اگر در «هویت یابی» موفق شود، به یک «گریز» (Fugue) از «اصالت» دست میزند و از این که مبادا رگههایی از «اصالت» را در وجود خود نگه دارد، و ناهشیارانه گاه در «گریز» دست از پا خطا نکند، علیه «حوالت الهی» برمیخیزد و اگر نتواند گریز خود را توجیه کند، خود را یا به «کودنی» (Moronity) محکوم میکند، یا به اضطراب (Anxiety) دچار میشود و یا حتی به درجاتی از «بزهکاری» (Delinquency) سوق داده میشود.
انگیزهی اصلی این راه حل و طریق گشودن عقدهی احساس کهتری، اعتراض است. جانمایهی این اعتراض آن است که فرد میخواهد به گونهای وانمود کند که وی به محیط یا گروه دیگری تعلق دارد و «سعی میکند خود را از محیط ابتدایی خویش کاملا مجزا سازد و تمام آثاری که ممکن است محیط گذشتهی وی را به خاطر بیاورند، محو سازد.[۲۲]
۲- شیوهی دوم آن است که فرد به هیچ یک از شرایط حاکم بر جامعه و جو عمومی مبنی بر کمتربینی و کهترانگاری ترکان، وقعی ننهد و تلاش کند که بیتوجه به همهی رویدادهای ناخوشایند، ناشی از تمسخر و استهزاء و تحقیر و حتی تهجین که برای او پیش میآید، آرامش خویش را حفظ کند و با الفاظی نظیر «قوی جهنم اولسون!»، «غلط ائلیر!» و نظایر آن خود را تسلی دهد.
ولی این شیوه و راه حل بسیار دشوار است و اگر فردی آن را ادامه دهد، یقیناً به بیماری روانی «روان گسیخته گونگی» (Schizoid) دچار خواهد شد و از محیط خواهد برید و آن وقتی است که بیاعتنایی به دیگران، توام با احساس ضعف در خود است که به دلیل عدم توانایی در غلبه بر این احساس، فرد در نومیدی غوطهور میشود و به بیمار روانی تبدیل میگردد.
۳- طریق سوم، مقابله و مبارزه با شوونیسم و افشا و رسواسازی حیل و دسایس آنان و تبیین «احساس کهتری واقعی» در میان شوونیستها است که به نظر میرسد مطلوبترین رو در رویی (Reciprocity) با شوونیسم است. در این شیوه ارزشهای القایی شوونیستها به ضد ارزش بدل میشود و در واقع فرد به آراء عمومی و نسلهای حال و آینده رجوع میکند و آنان را به حق، با خود همراه میسازد.
فردی که این طریق را بر میگزیند اولاً در خود «ضعف» احساس نمیکند و ثانیاً از این احساس ضعف، رنج نمیبرد و ثالثاً این رنج را نیز بار سنگینی نمیداند تا تلاش کند که برای خویشتن «موقعیت آسانتری» دست و پا کند و به هویتزدایی دست زند.
۲۳- مراقبت از شرایط حکومتی
آن چه گفتنی است این است که شوونیسم آریامهری در ایران، پیوسته سعی کرده است که «بزرگ پنداری» خود را از راه استحقار ترک و فارس تامین کند. شوونیسم هیچ گاه بر جامعهی خود متکی نیست، قلدر بیفرهنگی است که به اشاره یا با دخالت مستقیم اجنبی، به امید توانمند ساختن خویش و فزون طلبی و بزرگخواهی به استحقار مقطعی ترکان،- این ایرانیان اصیل و آزاده – پرداخته است تا بر استحقار واقعی خود سرپوش گذارد. اینان ترکی ستیزی را به موازات اسلام ستیزی پیش میبرند که همهی ایرانیان را حقیر سازند.
جنبش فرهنگی دانشجویان و فرهیختگان آذربایجانی در سالهای اخیر به این دلیل است که مراقبت شدید از شرایط و ویژگیهای حکومتی رهبران جمهوری اسلامی بکنند تا مبادا باز گروه مستحقَری با شیوهی «مردمی بازی» به اعمال سیاستهای شوونیستی بپردازند و ترکیستیزی را این بار جدای از اسلامستیزی پیش ببرند تا بلکه نیمی از ایرانیان (ترکان) را حقیر کنند.
آن چه مسلم است، این است که حکومت ایران اکنون بر پایهی فرهنگ دیرپای و بنیادین اسلامی با صبغهی الاهی و معنوی و مردمی آن شکل گرفته است و با توجه به آرمان «ره سپردن به سوی عزت الاهی» ایجاد احساس کهتری و استحقار ترکان نمیتواند جزو سیاستها و برنامههای فرهنگی حکومت باشد. اما بلحاظ آن که این سیاست در پنجاه سال گذشته با سرکوب اعمال شده است، خطر تبدیل آن به «نیمچه فرهنگ» در میان اقشار مختلف مردم وجود دارد و عوامل واپس خوردهی شوونیسم با بهرهجویی از اهرمهایی که با فرصتطلبی به دست میآورند سعی در تثبیت این نیمچهفرهنگ دارند. از این رو، ما مراقبت را لازم میدانیم و بایستهتر آن که مسئولان طراز اول حکومتی باید علیه تثبیت چنین سیاستی به اقدام عملی شفاف دست بزنند و سیاستبازان شوونیستی – صهیونیستی را ناکام سازند.
انسانها صرفنظر از رنگ و زبان و نژاد ره به سوی عزت الهی دارند و نشانهی خدا بر روی زمین اند. ایجاد هرگونه احساس کهتری اعم از پایدار یا ناپایدار، شایستهی امانتداران الهی نیست. تنها مربیان کفر و زندقه و مبلغان افکار پوسیدهی فرق ضاله با مسلماننمایی اکنون در ایران به این کار دست مییازند. « ترکی ستیزی» در ایران از سوی هر مقام و هر گروهی، از این قماش فعالیتهاست. ترکی ستیزان دانسته یا ندانسته به لحاظ آنکه اسیر هوای نفس خودند دارای احساس کهتری هستند. ترکی، یکی از زبانهای اصلی سرزمین مقدس ایران اسلامی است و از آنجا که دو پشتوانهی قوی دارد:
۱- مردم مسلمان و معتقد و مؤمن و پایبند و غیرتمند و متعصب و امانتدار الهی
۲- میراث گرانبهای ادبی سرشار از معارف اسلامی و مفاهیم قرآنی هیچگاه از ایران رخت برنخواهد بست و زودا که در سرتاسر ایران اولاد مسلمان ما اعم از ترک و فارس و غیره با ظرائف و دقائق این زبان توانمند و سرشار و غنی آشنا شوند و قدرت خواندن و نوشتن به این زبان را بیابند و با آثار عدیدهی اسلامی ترکی مأنوس گردند.
منابع و توضیحات:
[۱] اقبال لاهوری، کلیات اشعار فارسی، کتابخانه سنایی، ۱۳۶۸، ص ۳۶۷٫
[۲] خاطرات ارتشبد سابق، حسین فردوست. انتشارات اطلاعات،۱۳۶۹، ص ۸۲- ۸۴٫
[۳] محمد حسن رجبی. زندگینامهی سیاسی امام خمینی، کتابخانهی جمهوری اسلامی ایران،۱۳۷۰، ص ۳۹٫
[۴] ظهور و سقوط پهلوی، ص ۱۴۲٫
[۵] برای اطلاع بیشتر از عملکرد سازمانهای فراماسونری رک:
– ح. م. زاوِش: نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، نشر آینده،۱۳۶۱٫
– ح. م. زاوِش: رابطهی فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، نشر آینده، ۱۳۶۰٫
اسماعیل رائین. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، امیرکبیر، ۱۳۵۷٫
[۶] سر ریدز لولارد، شترها باید بروند، ترجمهی حسین ابوترابیان، ۱۳۶۹٫
[۷] محمد حسن رجبی، ص. ۹۲٫
[۸] ظهور و سقوط پهلوی، ص. ۱۶٫
[۹] منصور، ۲۷٫
[۱۰] همان.
[۱۱] منصور، ۲۶٫
[۱۲] حجرات / آیه ۱۰ .
[۱۳] ممتحنه / آیه ۱٫
[۱۴] صفا، ذبیح الله . تاریخ ادبیات در ایران، ج. ۱ ، ص ۲۲۸٫
[۱۵] مطهری، مرتضی. خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، ص ۵۴۰٫
[۱۶] همان، ص. ۹۵٫
[۱۷] همان، ص ۱۱۴٫
[۱۸] همان، ج. ۲، ۶۲۴ .
[۱۹] روم / ۲۲ .
[۲۰] الحجرات / ۱۳٫
[۲۱] احزاب / ۷۲٫
* این مقاله که توسط دکتر حسین محمدزاده صدیق در سال ۱۳۷۴ نگاشته شده است، بار دیگر به دلیل اهمیت و تازگی موضوع و با رضایت ایشان در دورنانیوز منتشر شده است.