خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

آتلی پیاده دن خبری یوخدی، توخ آجد

+0 به یه ن

آتلی پیاده دن خبری یوخدی، توخ آجدن : سواره از وضع پیاده خبر ندارد سیر از حال و وضع گرسنه خبر ندارد.  

این ضرب المثل ترکی خراسان پیام های زیر در بر دارد.. 1. کسی که طعم فقر و محرومیت را نچشیده حال فقرا را نمی‌تواند درک کند. 2. کسی که سختی نکشیده قدر عافیت را نمی‌داند. 3. مسئولین و کارگزاران حکومت باید زندگی خود را هم‌سطح مردم عادی بکنند تا از مشکلات آنها باخبر باشند. کاربرد این ضرب‌المثل در شماتت و سرزنش انسان بی‌درد و مرفه ی است که دیگران را به صبر و تحمل مشکلات فرا می‌خواند.

از نامه‌های علی‌(ع) به کارگزارانش :

اول از خودم که حاکم هستم، از خودم که مدیر هستم باید شروع کنم، از خودم باید مایه بگذارم، باید بدانم من حاکم نشده‌ام، مدیر نشده‌ام که مرا آقا خطاب کنند، این القاب پشیزی ارزش ندارد؛ یک قطار هم که لقب پشت سر هم ردیف کنند و من بعنوان حاکم از وضع و روز مردمم بی‌خبر باشم پشیزی ارزش ندارد؛ در حکومت علوی آدم ها منصب نمی‌گیرند که کسی آنها را آقا خطاب کند و خوششان بیاید، آنها کارگزار حکومتی هستند که امیرش از سیر خوابیدن می‌ترسد وقتی خبر دارد فرسنگ‌ها دورتر یکی از مردم حکومتش گرسنگی می‌کشد.

در حکومت علوی حتی بالاترین مقام حکومت هم حق ندارد از حال مردم بی خبر باشد و بعد دلش را به القاب خوش کند؛ برای همین است که امیر در نامه ای که به کارگزارش می نویسد، از خودش یعنی بالاترین شخص حکومت مایه می گذارد و می گوید که من حاکم این مردم نشده ام که دلم را به چهارتا لقب و عنوان خوش کنم و راحت زندگی بگذرانم در حالی که مردمم در سختی و تنگدستی زندگی می کنند.

حضرت امیر در نامه ای که به عثمان بن حنیف کارگزار خود در بصره می فرستد، بعد از ملامت او بخاطر همنشینی با ثروتمندان و بی خبری از حال فقرا، او را نسبت به عاقبت و آخرت هشدار می دهد و به او یاد آوری می کند که هدف غایی زندگی غرق شدن در مادیات و بزرگ کردن شکم و هم نشینی با ثروتمندان نیست. 

در متن نامه امیرالمؤمنین به عثمان بن حنیف آمده است: «...لیکن هرگز هوای من بر من چیره نخواهد گردید و حرص مرا به گزیدن خوراک ها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گرده نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته...

آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندهای روزگار شریک آنان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونه ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده اند تا خوردنی های گوارا سرگرمم سازد، چون چارپای بسته که به علف پردازد...»*

حضرت امیر در این نامه بخوبی وظیفه یک مدیر را که با خبر بودن از حال و روز مردم تحت حکومتش است، گوشزد می کند و خودش را به عنوان نمونه ای برای عثمان بن حنیف مثال می زند؛ حضرت امیر بهتر از هر مدیری می داند که اگر رأس حکومت حرف و عملش یکسان نباشد؛ نمی تواند برای کارگزاران و مدیران زیردستش نسخه بپیچد، برای همین به عنوان عالی ترین مقام حکومت به کارگزار خود تذکر می دهد که مبادا دلخوش به لقب آقا و امیر و ارباب باشد و از حال مردم بی خبر شود. در حکومت علوی جایی برای مدیرانی که سیر می خوابند و از مردم گرسنه خود خبر ندارند، وجود ندارد.

منبع  : نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، چاپ بیست و یکم، تهران، 1380؛ صفحه 318


آچار سؤزلر : آتالار سٶزو,