خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

خاک ایران بر دوش مسلمین

+0 به یه ن

خاک ایران بر دوش مسلمین

در تاریخ آمده است در جریان جنگ قادسیه چون نمایندگان سپاه اسلام به حضور یزدگرد پادشاه ساسانى رسیدند یکى از آنها به او گفت : ما از شما مى خواهیم که دین ما را قبول کنید و اگر نپذیرید جزیه را بپردازید و گرنه با شما جنگ خواهیم نمود.

یزگرد گفت : اگر غرور دامن شما را گرفته است مغرور نشوید و اگر مشقت و گرسنگى باعث این گستاخى شده ما براى قوت ضرورى شما مبلغى مقرر مى داریم و به شما لباس مى دهیم و پادشاهى براى شما معین خواهیم کرد که نسبت به شما مهربان باشد.

آنگاه مغیره بن زراره گفت : آنچه را در مشقت و بدبختى و گرسنگى عرب وصف نمودى چنین بود و بدتر از آن هم بود ولى امروز عرب به جنگ مخالفین دین خود برخاسته مگر اینکه تسلیم شوند و یا جزیه بدهند و یا آماده جنگ باشند.

سپس به شاه خطاب کرده گفت : جزیه را قبول کن که با با خضوع و خوارى بپردازى و گرنه حاکم میان ما و تو شمشیر است یا اینکه اسلام را اختیار کنى .

یزدگرد گفت : با چنین سخنى با من روبرو مى شوى؟

اگر کشتن نماینده رسول خدا روا بود تو را مى کشتم.

آنگاه دستور داد یک بار خاک حاضر کنند و بر دوش رئیس آنها حمل کنند و او را با همین بار از دروازه مدائن اخراج کنند.

سپس با آنها گفت : نزد امیر خود برگردید و بگوئید که من رستم را فرستاده ام که او همه شما را زیر خاک نهان کند. همه را در خندق قادسیه دفن نماید و بعد او را به کشور شما خواهم فرستاد که شما با به جنگ داخلى خود سرگرم و مبتلا کند. آنگاه کار شاپور را تکرار خواهم کرد (شاپور ذوالاکتاف کتف اعراب را سوراخ کرده و طناب از آنها عبور مى داد و آنها را به هم مى بست ) آنگاه عاصم بن عمرو برخاست و گفت : من رئیس و اشراف این نمایندگان هستم : بار خاک را برداشت و بر دوش گرفت و با همان حال از ایوان و کاخ خارج شد تا به مرکب خود رسید سوار شد و خاک را همراه برد تا بر سعد بن ابى وقاص وارد شد و به او گفت : مژده باد که خداوند خاک آنها را به ما داد. آنگاه یزدگرد خطاب به اطرافیان خود گفت : من در میان عرب مانند اینها کسى ندیده و نشناخته ام آنها کارى که مى خواهند انجام خواهند داد و به آرزوى خود خواهند رسید. اگر چه خردمندترین و بهترین آنها، نادان و احمق بود که خاک را بر دوش کشید و با خوارى از کاخ خارج شد.

رستم گفت : شاهنشاه او اعقل و افضل بود. زیرا برداشتن خاک را به فال نیک تلقى کرد. او این تفال را نیک دانست و یاران او متوجه نشدند. رستم از دربار با خشم و افسوس خارج شد و دنبال نمایندگان فرستاد و گفت اگر به آنها رسیدید بار خاک را باز ستانید و بدانید که خداوند این مملکت را از ما خواهد گرفت.

نماینده رستم که دنبال آنها رفته بود به آنها نرسید و با ناامیدى به حیره برگشت. رستم گفت :

آن قوم سرزمین شما را مالک شدند و دیگر در تملک آنها شکى نمانده است.

منبع : عزالدین على بن الاثیر تاریخ کامل اسلام و ایران ترجمه عباس خلیلى، مؤ سسه مطبوعاتى علمى ج 2 ص 227.


آچار سؤزلر : بیلیملار,