خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

وقایع کربلا از اول محرم تا روز عاشورا

+0 به یه ن

وقایع کربلا از اول محرم تا روز عاشورا.

وقایع کربلا در روز اول محرم :

قصر بنی مقاتل... چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* گروهی از اهل کوفه در اینمنزلگاه خیمه زده بودند. حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می آیید؟ بعضیگفتند : دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگر گفتند : ما زنان و فرزندانزیادی داریم. مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم،لذا از یاری تو معذوریم.

* حضرت به جوانان امر کرد که آببردارند و شبانه حرکت کنند. امام (ع) همانگونه که سوار بر مرکب بود، مختصریبه خواب رفت. پس از بیداری کلمه ی استرجاع (انا لله و انا الیه راجعون) راتکرار می کرد. « علی اکبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواریجلو من در خواب ظاهر شد و گفت : این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ بهاستقبالشان می اید.» علی اکبر گفت : « پدرم! ایا ما بر حق نیستیم؟ » حضرتفرمود: « سوگند به خدا که ما بر حقّیم.» علی اکبر گفت : « پس ما را باکی ازمرگ نیست.» امام فرمود : « خدا تو را جزای خیر دهد

* حسین(ع) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود:

پس اگر ما را یاری نمی کنی خدایرا بپرهیز از این که جزو کسانی باشی که با ما می جنگد. سوگند به خدا اگرکسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را به رو در آتش میافکند.

وقایع کربلا در روز دوم محرم :

نینوا ( و کربلا)... پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* «نینوا» جایی است که حرّدستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حرکت خود ادامه داد تا به سر زمینیرسید. اسم آنجا را سئوال فرمود؛ تا نام کربلا را در جواب شنید، گریست وفرمود : « پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جاقبور ما زیارت خواهد شد، و جدّم رسول خدا چنین وعده داد.» سپس اصحابامام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حرّ نیز در ناحیه یدیگری در مقابل امام اردو زدند.

* حضرت (ع) اهل بیت خود را جمعکرده، نظری بر آنها افکند و گریست. سپس فرمود: « خدایا! ما را از حرم جدّمانراندند، و بنی امیه در حقّ ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگرانبستان و بر دشمنان پیروز گردان

* عبیدالله بن زیاد نامه ایبدین مضمون برای حضرت نوشت : خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بنمعاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزیدبن معاویه باز ایی! والسلام. امام(ع) فرمود : این نامه را جوابی نیست! زیرابر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.

* امام حسین (ع) چون نامه ی ابن زیاد را خواند، فرمود:

رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند.(خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند )

وقایع کربلا در روز سوم محرم :

کربلا....جمعه سوم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عمر بن سعد با لشکری چهارهزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد. برخی نوشته اند : قبیله ی عمر بنسعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار (داوطلب جنگبا امام حسین (ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشمنگردد. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام حفص او را به مقاتله با امامحسین (ع) تشویق می نمود و دیگری او را بر حذر می داشت. لذا حفص همراه پدربرای جنگ با حسین (ع) به کربلا آمد.

*عمر سعد شخصی را نزد حضرتفرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود : « مردم شهر شمابه من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید بازخواهم گشت!» عمر بن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت : « امیدوارم خدامرا از جنگ با حسین برهاند

* سخن امام حسین(ع) هنگام ورود به کربلا

مردم بندگان دنیا هستند و دینآنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه که زندگیشان بچرخد، دنبال دین میروند. و هرگاه بنای امتحان و آزمایش پیش اید، دینداران بسیار اندک می شوند.

وقایع کربلا در روز چهارم محرم:

کربلا.... شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه مردم را چنین خطاب کرد:

«ای مردم! خاندان ابوسفیان راآزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید! و یزید را می شناسید کهدارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می کند و بخشش های اوبجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیمنمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهرندا کنند و مردم را برای جنگ آماده ی حرکت سازند.

* شمر بن ذی الجوشن با چهارهزار جنگجو، یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو، حصین بن نمیر با چهار هزارجنگجو، مضایر بن رهینه با سه هزار جنگجو، و نصر بن حرشه با دو هزار جنگجوبرای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.

* امام در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می کرد، فرمود:

« نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان از صحنه ی جنگ با آنان فرار نمی کنم

وقایع کربلا در روز پنجم محرم :

کربلا.... یکشنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* نیروهای پراکنده در سطح شهرکوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می پیوندند. نوشته اند: شیث بنربعی با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.

* عبیدالله عده ای را مأموریتداد تا در مسیر کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری حسین(ع) ازکوفه خارج می شوند، جلوگیری کنند.

*چون گروهی از مردم می دانستندکه جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه ازلشکر دشمن جدا شده و فرار می کردند. نوشته اند: فرماندهی که از کوفه باهزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه اوبودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می کردند.

* از سخنان امام حسین(ع) با سپاه دشمن

« هیهات ما تن به ذلت نخواهیمداد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامنهای پاکی که ما را پرورده است و سرهای پرشور و مردان غیرتمند هرگزفرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

وقایع کربلا در روز ششم محرم:

کربلا....دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* عمر بن سعد نامه ای را ازعبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیادهچیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی سپرده ام تا هرروز وضعیت را به من گزارش کنند.

* حبیب بن مظاهر از حضرت اجازهمی گیرد تا نزد طایفه ای از بنی سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردندرفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت وگفت:« امروز از من فرمان برید و به یاری حسین(ع) بشتابید تا شرف دنیا وآخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما درمیان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند،پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسینگفت:« لا حول و لا قوه الا بالله»

* نامه امام از کربلا به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم

« مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست

وقایع کربلا در روز هفتم محرم:

کربلا....سه شنبه هفتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* تعداد نظامیانی که لباس وسلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(ع) آمدهبودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند.

* عمر بن سعد نامه ای بدینمضمون از عبیدالله دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) واصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ایحسین!... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطشجان دهی!

حضرت فرمود:« خدایا! او را ازتشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می گویدبه چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت.

* امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد:

بار خدایا! باران آسمان را ازاینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن غلام ثقفی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر بهایشان بچشاند. زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینانبگیرد

وقایع کربلا در روز هشتم محرم

کربلا....چهارشنبه هشتم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* هر لحظه تب عطش در خیمه هاافزون می شد، امام(ع) برادرش عباس را به همراه عده ای شبانه حرکت داد. آنهابا یک برنامه ی حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند وبه خیمه ها برگشتند.

* ملاقات امام(ع) با عمرسعد:

حضرت فرمود:« ای پسر سعد! ایابا من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروهجدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افرادخانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.» حضرت فرمود:« تو را چه می شود؟ خداجان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد...گمان میکنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و بهآرزویت نخواهی رسید

* عبیدالله طی نامه ای عمر بنسعد را تهدید به عزل و برکناری کرده، می گوید:« اگر از فرمان من سر باززنی، مسئولیت لشکر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم کرد

* سخن امام حسین(ع) با یارانش

« ای بزرگ زادگان! صبر پیشهکنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشتپهناور و نعمت های همیشگی آن می رساند

وقایع کربلا در روز نهم محرم

کربلا....پنج شنبه نهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* شئمر خود را به خیام امام(ع) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس(ع) و دیگر فرزندان ام البنین، می گویدبرای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم.» آنها متفقاً گفتند:« خدا تو را وامان نامه ی تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم ولی پسر دختر پیامبرنداشته باشد؟»

* امام حسین(ع) توسط حضرت عباس(ع) از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می گیرد.

* حفر خندق در اطراف خیام برایمقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از سه طرف، - که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد- و یاران امام(ع) در آنجا مستقربودند. این تدبیر امام(ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود.

* گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام می پیوندند.

* سخن امام(ع) خطاب به دشمن:

« وای بر شما! چه زیانی می بریداگر سخن مرا بشنوید؟! من شما را به راه راست می خوانم، اما شما از همه یفرامین من سر باز می زنید و سخن مرا گوش نمی دهید، چرا که شکمهای شما ازمال حرام پر شده و بر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است

وقایع کربلا در روز دهم محرم

کربلا....دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

* امام(ع) با یارانش نماز صبحرا به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت:« ...خدا به شهادت من و شمافرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه ی خود سازید

* حضرت(ع)، «زهیر بن قین» رافرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را بهدست برادرش حضرت عباس سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولیحضرت تیری نینداخت، چون می فرمود:« دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروهباشم.» عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت وگفت:« گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم!» سپسسپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران حسین0ع) را نشانهرفتند. امام(ع) فرمود:« یاران من! به پا خیزید و به سوی مرگ(شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.» در حمله ی اول بالغ بر چهل تن شهید شدند وسپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و بهشهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید و آنها نیزشربت شهادت را نوشیدند.

* امام حسین (ع) که یکه و تنهامانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می کرد. حضرت(ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلافبیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمود. دشمن از هر طرف وی رامحاصره نمود. ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی کهنشان یکصد و چند تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین شد و روح مبارکش بهملکوت اعلی پیوست، اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد

منبع : حسینیه نینوا


آچار سؤزلر : بیلیملار,