خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

زبان ترکی و اهمیت آن در ایران

+0 به یه ن

زبان ترکی و اهمیت آن در ایران

نویسنده : بهمن رنجبران

اهمیت زبان ترکی در ایران در قرون گذشته از دید مورخین, سیاحان و دیپلماتهای خارجی

فارسی دری که امروزه زبان رسمی و دولتی کشور و زبان ملی و مادری هموطنان فارس به شمار می­رود با همه تشویق هایی که در قرون گذشته از طرف سلاطین در توسعه آن بعمل آمد, نتوانست سهمی در بهره­گیری از علم طبّ, نجوم, فلسفه, موسیقی, ریاضی و دیگر علوم داشته باشد و همواره و بیشتر در حد زبان شعر باقی ماند.( بخشی از کتاب ترکان و بررسی …. حسن راشدی)

دکتر رحمت مصطفوی در کتاب «درباره زبان فارسی» که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی(۱۳۵۵ هجری شمسی) در تهران چاپ شده می­نویسد:

«بزرگان و نوابغی از قبیل رازی, ابن­سینا, ابوریحان بیرونی و خیام با استفاده از میراث یونانی دانشهای انسانی را در رشته­های مختلف از ریاضیات و طبیعیات و پزشکی گرفته تا فلسفه و نجوم و جغرافیا و غیره به قله­های تازه­ای رساندند. . . ولی همه این بزرگان, به عربی درس می­خواندند و به عربی کتاب می­نوشتند, همه مکالمات علمی ایرانیها, همه کوششها و کاوشها و اکتشافات و اختراعات آنها به زبان عربی به عمل می­آمد. و این گنجینه کم­نظیر علمی هیچوقت در زبان فارسی منعکس نشد و آنجاها که شد به قدری کم بود که تقریباً به حساب نمی­آمد. . . .در نتیجه این وضع اسفناک به وجود آمد که زبان فارسی هیچوقت در سراسر تاریخ خود زبان علمی نبوده است و همیشه از علم خالی بوده است».

پادشاهان ترک در طول حکومت هزار ساله­ شان بعد از حاکمیت اسلام, بیشترین خدمت را به زبان فارسی کرده اند, زبان ترکی هم بدون تشویق پادشاهان و با قدرت ذاتی خود به شکوفایی ادامه می­داد و این زبان در مکتب خانه­ها در کنار زبان عربی تعلیم داده می­شد. اولیاء چلبی سیّاح نامدار ترک اهل آناتولی که در سال ۱۰۵۰هجری از تبریز دیدن کرده در مورد مدارس این شهر می­نویسد:

تبریز چندین مدرسه دارد که علوم مختلف در آنها تدریس می­شود. تعداد این مدارس ۴۷ می­باشد که همه مهم و مورد استفاده می­باشند. این مدارس برای بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوری در آن تدریس می­کنند. به عقیده اولیاء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» می­باشد که علاوه بر قرآن سخنان حضرت علی­(ع) (نهج­البلاغه) نیز در آن تدریس می­شود.

وی می­افزاید:در تبریز علاوه بر این مدارس, ۶۰۰مدرسه نیز برای کودکان موجود است که مردم این شهر آنرا مکتب می­گویند. سپس اولیاء, تعدادی از مکتبهای مشهور شهر چون مکتب شیخ حسن, مکتب حسن میمندی,مکتب تقی خان, مکتب سلطان حسن, مکتب سلطان یعقوب و غیره نام برده می­گوید در این مدارس سالیانه به شاگردان لباس داده می­شود.

وی در مورد زبان مردم تبریز می­گوید: مردم این شهر به لهجه بخصوصی صحبت می­کنند. سپس نمونه­ای از جملات زبانشان داده می­گوید: مثلاً می­گویند «هله تانیمه­میشم» یعنی (هنوز نشناخته­ام).

این جملات نشان می­دهد که مردم تبریز به ترکی صحبت می­کردند ولی چون ترکی آذربایجانی اندکی با ترکی استانبولی فرق داشته و در لهجه ترکی استانبولی به جای «تانیمامیشام», «تانیمادیم»گفته می­شود اولیاء آن را «لهجه مخصوص» گفته که تفاوت لهجه ترکی آذربایجانی با استانبولی را نشان می­دهد.

پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در دورة صفویه به اصفهان سفر کرده در نامه­ای که از اصفهان به دوستش «ماریو اسکیپانو» در تاریخ ۱۸دسامبر ۱۶۱۷نوشته چنین می­گوید:

«در ایران عموماً بیشتر به ترکی سخن گفته می­شود تا فارسی, مخصوصاً در دربار و بین بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم که از اقوام مختلف­اند بیشتر به ترکی سخن می­گویند و فارسی نمی­دانند. از این رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلکه خود شاه هم که بیشتر اوقاتش را در میان آنان بسر می­برد, برای تفهیم مطالب خود به ترکی سخن می­گوید. و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج یافته است.». و وی ادامه می­دهد که زبان ترکی در میان طبقات آنچنان معمول بوده که می­توان گفت زبان عامه بوده است.

پیترو دلاواله جریان نخستین دیدارش را با شاه چنین توصیف می­کند : «شاه از کسانی که نزدیکش ایستاده بودند پرسید که آیا من ترکی می­دانم یا نه. و چون من تمام روز را با ایشان به ترکی سخن گفته بودم, جواب مثبت شنید, پس بار دیگر رو به من کرد و تبسم کنان چنانکه رسم ایرانیان است به ترکی گفت: خوش گلدی, صفا گلدی».

نیز درباره یک سخنرانی شاه عباس چنین می­گوید:

شاه عباس در جواب برخاست و به زبان ترکی نطق فصیحی ایراد کرد…

وی در نامه دیگری که در اوایل ماه مه (مئی) ۱۶۱۸نوشته است, درباره ملاقات و گفتگوی خود با شاه می نویسد: «پس از آنکه شاه دستور نشستن داد, به زبان ترکی از علت آمدنم به آن نواحی و . . . بر مطالب استفسار کرد. من بطور خلاصه و به نحوی که برایم مقدور بود جواب گفتم.» این مؤلف که در طول اقامت خود در ایران حتی یک شعر ترکی هم گفته است در سال ۱۶۲۰ کتابی درباره دستور زبان ترکی تألیف کرده و در مقدمه آن درباره اهمیت و فواید فراگیری زبان ترکی به مناسبت قدرت امپراطوری عثمانی در اروپا, آسیا, آفریقا, و حکومت قزلباشها در ایران و سایر اقوام ترک در آسیای میانه, مطالب جالبی آورده است.

یکی دیگر از اروپائیانی که به دربار صفویان راه یافته, آدام اولئاریوس آلمانی است که از طرف دربار فردریک فن هلشتاین به عنوان منشی سفارت به روسیه و ایران فرستاده شده و از نوامبر ۱۶۳۶تا فوریه ۱۶۳۸در ایران مقیم بوده است. اولئاریوس در ضمن توصیف ضیافتی که شاه صفی برای سفرا داده بود, می­گوید: «وقتی ضیافت تمام شد, ایشیک آقاسی باشی, به ترکی فریاد زد:

سوفره حقّینه, شاه دولتینه, غازیلر قوتینه, آللاه دییلوم آللاه آللاه, و حاضران کلمات آللاه آللاه را تکرار کردند.

همین مؤلف می­گوید: ایرانیان غیر از زبان خود, خصوصاً در ولایات شیروان و آذربایجان و عراق[عراق عجم, اراک امروزی و مناطق مرکزی ایران تا اصفهان] و بغداد و ایروان, به کودکان ترکی هم یاد می­دهند. همو می نویسد زبان ترکی بقدری در دربار اصفهان اهمیت دارد که آنجا بندرت یک کلمه فارسی به گوش می­خورد. همین مؤلف باز می­گوید که ایرانیان آثار شعری خوبی به ترکی و فارسی دارند و اسامی شعرایی از قبیل نسیمی, نوایی و فضولی را در ردیف فردوسی و حافظ و سعدی می­آورد.» وی می­گوید که فارسها با شور و شوق زیادی ترکی یاد می­گیرند. شوالیه ژان شاردن که مدت یازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ایران بوده می­نویسد:

از اَبهَر به بعد است که زبان فارسی به گوش می­خورد در حالی که تا آنجا عموماً زبان ترکی است.ولی این ترکی با زبانی که در ترکیه به آن تکلم می­کنند اندکی فرق دارد. همین مؤلف در فصلی که راجع به زبان­ها در سفرنامه­اش دارد, درباره ترکی می­گوید:«ترکی زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن می­گویند, خصوصاً در خانواده­های اشرافی. علت این امر آن است که خاندان (صفوی)از مناطق ترک زبان و از میان ترکمانان که زبان مادری­شان ترکی است برخاسته­اند.».

«سانسون»که به نمایندگی از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳به ایران آمده و سه سال در اصفهان مقیم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ایرانیان به قدرت معنوی شاه و منزه بودن وی از معاصی می­گوید: آنان در ضمن هر صحبتی عبارت «قوربان اولیم, دین ایمانوم پادشاه, باشینکا دونیم» را بکار می­برند.

«رافائل دومان» رئیس هیئت کبوشین در اصفهان که به سال ۱۶۴۴ به ایران آمده و همانجا در گذشته است, در کتاب «وضع ایران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به این که فارسی زبانی است که در ایران مردم عامی به آن صحبت می­کنند و ترکی زبانی است که در دربار رواج دارد,شرح مختصری راجع به ساختمان این دو زبان می­دهد. وی که حُسن زبانهای یونانی و لاتینی را ناشی از فراوانی تصریفهای مختلف و اهمیت خاص هریک از آنها می­داند, می­نویسد: «ترکی از این بابت, هیچ کمتر از آن زبانها نیست. وانگهی ترکی آنهمه صرف بی­قاعده و اختلاف و تنوع در تصریف افعال و اسامی هم ندارد, بلکه قواعد آن همه یکسان است.»

این مؤلف در سال ۱۶۸۴رساله­ای راجع به دستور زبان ترکی به لاتینی نوشته است که با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضی از خصوصیات زبان ترکی این دوره مهم است.

«انگلبرت کمپفر» آلمانی که به سال ۱۶۸۴همراه هیأتی باسفیر سوئد به ایران آمده و سمت منشیگری و طبابت داشته است, راجع به ترکی می­نویسد: «زبان ترکی دربار بیشتر زبان مادری خاندان سلطنت است تا مردم عادی. . . سخن گفتن به این زبان از طریق دربار در میان خانواده­های اعیان و اشراف به قدری گسترش یافته است که اکنون ندانستن آن برای کسی که از امتیازی برخوردار باشد, اسباب شرمندگی است.»

از همین دوره یک لغتنامه سه زبانه (ایتالیایی- ترکی- فارسی) در دست است که در حوزه راهبان کرملی در اصفهان تألیف شده است و نشان می­دهد که ترکی تا چه حد برای تبلیغات دینی نیز مهم بوده است.

محمد طاهر وحید در ضمن وقایع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثانی می­نویسد:

«چون درویش مصطفی اراده مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارک به اسم حاجی منوچهرخان بیگلر بیگی شیروان. . . در سلک تحریر بل سمط اعجاز کشیدند.». و سواد امان نامه را که به ترکی است نقل می­کند. متن امان نامه به زبان ترکی از سوی«شاه عباس دوم صفوی» به منوچهرخان بیگلربیگی شیروان:

«اخلاص طریقتینده راسخ­العقیده, شجاعت و مبارزت یولوندا پسندیده حاجی منوچهرخان توجه و عنایتیم طرفینه نهایت­سیز بیلیب, اؤزونو اکثر خاطیریمده بیله­سن!خصوصاً بعضی فصرنلو،مجلیس­لرده انشااللاه یاخشی وجهیله حضوروموزا یئتمک میسّر اولا! آیینه ضمیر ائمه معصومین علیهه­السلام مهریندن مصّفی, درویش مصطفی یولداشی بیرله [ایله], شیروان سمتیندن اؤز ولایتینه گئتمک اراده­سی وار. مهربانلیق لازیمه­سین یئره گتیریب روانه ائده­سن» .

زبان و سبک ساده و بی­تکلف این امان نامه نمونه احکام و فرامینی است که [به] ترکی در دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب صادر می­شده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پرتکلفی که در مکاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دورة شاه عباس اوّل به بعد, به تقلید ازمنشیان عثمانی رواج داشته است. به عنوان مثال می­توان به عناوین دو نامه زیر اشاره کرد:

نامه شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسین به فردریک اکسدوس (اوگوست) دوک ساکسونی و پادشاه لهستان.

در دربار صفویه منصب ملک الشعرایی مقامی رسمی بود و خدمت او [ملک الشعرا] این که, هر سال که تحویل آفتاب به حمل می­شود, باید بیشتر قصیده­ای در مدح و ثنای پادشاه یا در تعریف بهار گفته باشد, و آن روز که عید نوروز است بیاورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند,و به جهت ابنیه و عمارت پادشاهی که تازه احداث می­شود تاریخی بگوید و مثنوی و قصیده که در هر باب امر اشرف صادر شود در سلک نظم کشیده رساند.

در دیوان«تأثیر تبریزی» که مدتی از مستوفیان دربار بود, غیر از غزلیات ترکی, شعرهایی از قصیده مثنوی و غیره به ترکی هست. از عناوین منظومه­هایی که تقدیم شده است پیداست که در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین وظیفه ملک­الشعرایی به زبان ترکی را هم عملاً این شاعر به عهده داشته است.

روند تعلیم و تدریس عربی, ترکی و فارسی در کنار هم در ایران ادامه داشت تا اینکه در زمان رضاخان دستور جلوگیری از تدریس و یادگیری زبان ترکی داده شد و دشمنی با زبان و فرهنگ غنی ترکی در رأس برنامه­های تخریباتی رضاخان و جانشین وی قرار گرفت !امروزه نیز به جای تشکر از سلاطین گذشته ترک که توسعه دهندگان زبان فارسی بودند همواره با آنها و با همه ترکان دشمنی می­ورزند ! علت این دشمنی هم بیشتر از آنجا ناشی می­شود که در طول هزار سال, ترکان در رأس حکومتهای ایران بوده و پارسیان و تاجیکان بیشتر به عنوان منشیان و رعایا در خدمت آنان بوده­اند؛ این عوامل باعث احساس حقارت در ناسیونالیستهای افراطی شده, پس از حاکمیت خانواده پهلوی بر ایران که خود را منتسب به پارسیان می­کرد در پی تلافی این حقارت هزارساله بر آمدند !درباره این حسّ حقارت به متنی که در مجله «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و این مجلّه به وسیله ناسیونالیستهایی منتشر می­شد نظری می­افکنیم:

«ملّت ایران طی حدود هزار سال از زمان غزنویان تا پایان قاجاریه زیر سلطه ایلات ترک قرار داشته است و چنان بوده که در مدت طولانی این تسلط , از حداکثر حق و بختی که گاه برخوردار می­شده, شمشیر زنی در مقام سربازی ساده در خدمت سرداران ترک بوده است, حال لازم به یادآوری نیست که چون همه املاک بزرگ همواره از سوی شاهان به صورت تیول و اقطاع در اختیار سرداران پیروزمند قرار می­­گرفت, یک ایرانی غیر ترک سهمی در این میان نمی­توانست داشته باشد.».

علاوه بر مناسب حکومتی, ترکان در امر تجارت نیز ابتکار عمل را در دست داشتند, آنها شرکتهایی را بنام «اورتاق» با شرکت شهزادگان تشکیل داده و از امکاناات دولتی استفاده می­کردند.

تاجران ترک تمام اعتبارات تجاری را در اختیار داشتند.«. . . . تجّار تات وقتی نمی­توانستند قروض خود را به این شرکتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در می­آمدند.تاتها را برای خدمت نظام قبول نمی­کردند و در مواقعی هم که سرباز می­شدند با علامت مخصوص مشخص و تحقیرشان می­کردند.».

همانطوریکه آمد, در طول حکومت هزار ساله ترکان در ایران, پارسیان و تاجیکان که در میان ترکان به تاتها مشهور بودند بیشتر در کارهای خدماتی به کار گرفته می­شدند, از کارهای مهم حکومتی که بیشتر در اختیار آنان قرار می­گرفت منشی­گری و کارهای دیوانی بود که گاهی از بین همین منشیان افرادی که نظر سلطان را جلب می­کردند به مقام وزارت و صدارت هم می­رسیدند.

راجر سیوری در کتاب «دربارة صفویان» می­گوید:

«عناصر ترک, یا درست­تر ترکمان, دولت صفوی طبعاً «اصحاب سیف» بودند؛ نخبگان جنگی قزلباشی که صفویان را با شور جنگی هنگفتشان به قدرت رسانیده بودند از دید ایشان, تصدی مناسب اصلی دولت صفوی از جانب آنان, صرفاً پاداشی در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفویان بود.عناصر تاجیک, یا ایرانی [فارس] عموماً «اهل قلم» جامعه کهن اسلامی بودند. آنها متصدی مقامات اداری, و از تبار طویل آن مستخدمان کشوری ایرانی بودند که تداوم و ثبات اداری را در عهد رشته­ای از امرای . . . اعراب,ترکان, مغولان, تاتارها و ترکمانان را فراهم می­ساختند. کشمکش میان این دو عنصر از این رو ناگزیر بود که, چنانکه مینورسکی می­گوید, قزلباشان با ایرانیان [پارسیان] پیشینه ملی مشترکی نداشتند. ترکمانان[ترکان] و ایرانیان [پارسیان] به سان روغن و آب, راحت درهم نمی­آمیختند, و دوگانگی این ترکیب تأثیری ژرف بر اداره امور کشوری و لشکری ایران هر دو گذاشت.» به خصوص, قزلباشان تصور بسیار روشنی از نقشی داشتند که یک «تاجیک», یعنی نا ترکمان, باید داشته باشد,و تاجیک پلشت نامی بود که آنها در حق ایرانیان [پارسیان] به کار می­بردند؛ تاجیکان تنها در خور «رسیدگی به حسابها و امیر دیوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداری محافظان شخصی یا فرماندهی قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان می­خواستند که زیر دست سردار ایرانی [پارسی] خدمت کنند, آنرا ننگ می­دانستند.». قزلباشان هرگز تصور نمی­کردند که یک فارس بتواند «لاف سپاهیگری زند» لذا آنها را تنها در حد رسیدگی به «دیوان» دانسته و باعناون «امر دیوان» تحقیرشان می­کردند! از آنجائیکه کارهای منشی­گری و دیوان و دفتر بخاطر موقعیت خاص آن تعریف و تمجید و تملق گویی از سلاطین و شاهزادگان و دیگر مقامات کشوری و لشکری را طلب می­کرده, در نتیجه تداوم این پیشه در بین پارسیان در طول قرنهای متمادی, فرهنگ تملق­گویی و افراط در اظهار کوچکی و بندگی, در بین این قوم پدیدار گردید و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد تا جایی که امروزه این پدیده نامیمون به فرهنگ عادی در بین مردم کوچه و بازار تبدیل شده و در جایی که برای عملکرد مثبت یک شخص تنها یک تشکر صمیمانه کافی است و هیچ نیاز و احتیاجی به کاربرد الفاظ تملق­آمیز چاپلوسانه احساس نمی­شود بنا به عادت دیرینه, این کلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاری می­گردد!

قربان شما،کوچک شما, فدای شما, خاک پای شما, دست بوس شما، چاکرم، نوکرم, عبدم, عبیدم, جان نثارم, مخلصم, غلام حلقه بگوشم, بنده نوازید, ارباب مایید, و دهها کلمه تملّق­آمیز دیگری که امروزها ورد زبان هموطنان فارس زبان است!

آیت اله سید حسن مدرس نماینده مجلس و مبارز سیاسی دوران رضاخان می­گوید: «. . . به هر کلمه و جمله فریبنده از [روی] ساده دلی می­گروند و چون فقیر و گرسنه­اند, سر هر سفره­ای جمع می­شوند و ولینعمت را هر که, شد نان دهنده خود می­دانند. هیچ مملکتی به اندازه مملکت ما کلمات تملق­آمیز چاپلوسانه ندارد. . . » .

در مورد اینگونه تملق گویی, به نمونه­ای از متنی که منشی ناصرالدین شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه»در کتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعریف و تمجید از ناصرالدین شاه آورده است بسنده می­کنیم:

در ذکر شمه­ای از شمایل و فضایل خاصه پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطان

«شمایل همایون اعلیحضرت قدر قدرت اقدس صاحب قرانی ادام الله تعالی شوکته» که همواره به بشائت و فرخندگی مقرون است حاکی از تمامی خلقت و تناسب عناصر و استکمال قوی و استعداد حواس و مدارک عالیه و مشاعر کامله می­باشد.

پیکر مبارک در کمال اعتدال است و هر لباس که در بر داشته باشد به سبک جدید یا قدیم بطرز فرنگی یا ایرانی, نظامی یا غیرنظامی حتی جبه و امثال آن نهایت زیبنده و برازنده به نظر می­آید چنانکه گاه شده که قبای قدک پوشیده­اند همان جلوه نموده که خفتان مروارید و شب کلاه بر فرق فرقدسا گذاشته و از آن فر تاج کیانی پدید, و نگارنده این فصول [اعتماد السلطنه] نه تنها حضرت اقدس شهریاری را در ایران و در دربار سپهر نشان دیده که بگوید تجمل پادشاهی و سلطنت است که چاکر و رعیت را [اعتماد السلطنه را] بالطبع موله و مجذوب می­نماید بلکه بارها در اقلیم و ممالک فرنگ با سلاطین و امپراطورهای با تمکین حضور همایون این شاهنشاه را مشاهده کرده. . . .

چهر مهرلمعان در عین خوشرویی آیت ابهت و احتشام است و سیمای صباحت انتمای معلی مبین هر گونه سماحت و اقدام انوار پادشاهی از آن پیدا و اسرار آگاهی از این هویدا. . .

گونه­های مبارک متلألی باشد و درخشنده چون لئالی و می­توان گفت احدی از ملوک معاصرین را این تجلی و جمال نیست و به نام ایزد حضرتش را برتری است و خدا داند که هرکس به زیارت آن جمال عدیم المثال نایل آید یک عالم خرمی و مسرت حاصل نماید. . .

مژگان به درستی سیاه و اسباب گیرندگی نگاه, کشیدگی بینی به قدری که باید, دهن از کمال طبیعی سخن نماید, و دندانها را از آن لمعان که همگان را خوش آید, ذقن [چانه] مستدیر و نمایان با چاه زنخی محسوس و فی­الجمله نهان. . .

دست و دل مبارک بحر و کان است و در سخا و کرامت مانند ابر و باران. ناطقه آن را وصف نتواند و دراکه حد آن نداند. خواهنده از این روست که عموم بار یافتگان آستان سپهر نشان بلکه قاطبه رعایای این دولت جاوید بنیان تعشقی خاص و اشتیاقی مخصوص به زیارت تمثال آفتاب مثال همایون شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه دارند و دولت دیدار خسروانی را از مواهب سینه و نعم عنیر متناهیة خداوندی می­شمارند, درک این سعادت و کسب میمنت را بر سر راه موکب منصور می­آیند و دیده را از غبار این راه روشن می­نمایند. مشاهدة آن جمال با کمال را به جان می­جویند و بی­اختیار می­گویند که تبارک الله احسن الخالقین.».

جالب است عده ای اثر منحصر به­فرد و جهانی«دده­قورقود»(قرن ۵ هـ ق), و آثار شاعرانی چون حسن­اوغلو و نصیر باکویی (قرن ۷ هـ ق),فرهنگ لغات«صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» (قرن ۷ هـ ق),قاضی ضریر, برهان الدین, نسیمی, شیخ انوار (قرن ۸ هـ ق),حقیقی, حبیبی و دیگران را که بسیار قدیمی­تر از زمان صفویان و به ترکی آذربایجانی است نادیده گرفته تلاش می­کنند این تفکر را بر مخاطبینشان القاء کنند که زبان ترکی, بیشتر از زمان حکومت صفویان زبان مردم آذربایجان و زبان عمومی شده است و این صفویان بودند که زبان ترکی را رونق بخشیده رواج دادند, در حالی که ادعای اینان کاملاً غیر مدلل و غیر منطقی است و آثار مکتوب باقی مانده از سالهای بسیار جلوتر از دوران صفویان, مؤید این واقعیت است که زبان ترکی از زمانهای بسیار کهن, زبان عموم مردم آذربایجان بوده است و صفویان هم تلاشی برای رونق این زبان انجام نداده­اند.

نصراله فلسفی در جلد اول زندگی شاه عباس اول با استناد به تاریخ خلدبرین می­نویسد:

«شاه عباس برای اینکه از قدرت قزلباش بکاهد, یک دسته سپاه منظم تفنگدار نیز از روستائیان ورزیده و رعایای بومی ولایات مختلف ایران. . . ایجاد کرد. . . و از قزلباش ترک که خود را اصیل­تر و نجیب­تر از مردم پارس زبان ایران می­پنداشتند داخل سپاه نمود» و می­افزاید«رعایای تاجیک یا ایرانی [فارس زبان] تا آن زمان از خدمات لشکری محروم و ممنوع بودند.».

در کتاب«دین و دولت در عصر صفوی» هم به نقل از مینورسکی «the middle east » صفحه ۴۵۱ آمده است: «ترکی که زبان شاهان صفوی بود به ایرانیان تحمیل نشد و با وجودیکه به دلایل سیاسی شاه اسماعیل یکم اشعار خود را به ترکی می­سرود, از بیشتر ترک شدن ایران جلوگیری شد. . . ».

محمد سعید اردوبادی نویسنده مشهور آذربایجانی (۱۸۷۲-۱۹۵۰) در مقاله­ای در سال ۱۹۳۴ و همچنین در رمان «دومانلی تبریز» (تبریز مه­آلود) در مبحث تکامل زبان ترکی آذربایجانی می­نویسد:

اگر چه شاه اسماعیل صفوی (۱۵۰۱-۱۵۲۴) زبان ترکی را به زبان رسمی دربار خویش تبدیل کرد, شاه عباس صفوی سعی کرد زبان فارسی را به تمام اهالی پادشاهی خویش تحمیل کند. اردوبادی معتقد است که مهاجرت اجباری ارامنه به جلفای اصفهان و کردها به خراسان در دوره صفویان تلاشی بود جهت استحاله آنها در یک محیط فارس زبان.

با توجه به مستندات فوق, هر آنچه از رونق زبان ترکی در زمان صفویان و حکومتهای قبل آن می­بینیم نفوذ و گسترش طبیعی و ذاتی این زبان در بین متکلمین آن بوده که این قدرت در جوهره وجودی زبان ترکی نهفته است که در دیگر زبانها کمتر به چشم می­خورد, و این حالت, روند عادی و جاری در کشور بوده است که ما تکلم به این زبان را در میان عموم مردم آذربایجان تاریخی و مردم ترک دیگر نقاط ایران بخصوص در بین رجال و مقامهای بالای کشوری و لشکری و درباریان و پادشاهان تا قبل از حاکمیت خاندان پهلوی در ایران می­بینیم.

با اینکه در دوران صفویه هم مثل گذشته, زبان علم و دین, زبان عربی بوده و در مدارس و مکاتب آن دوران بیشتر به عربی تحصیل می­کردند, و طبق سنتی که از زمان سامانیان باقی مانده بود شعرا هم بیشتر به زبان دری (فارسی) که زبان اصلی مردم تاجیکستان و افغانستان بود و به وسیله امپراتوران ترک در مناطق تحت حاکمیت آنها از جمله در شهرهای مرکزی ایران رواج پیدا کرده بود شعر می­سرودند, زبان ترکی هم زبان مقامات عالی رتبه کشور بود و این زبان به زبانی تبدیل شده بود که دانستن آن جزء مباهات و افتخارات فرد محسوب می­شد. خصوصاً تکلم به این زبان برای کسانیکه از منصب و مقام بالای کشوری برخوردار بودند امری واجب و لازم به حساب می­آمد.

در زمان افشاریه هم موقعیت زبان ترکی با توجه به کتیبه عظیمی که بوسیله نادرشاه و به زبان ترکی در خراسان در کلات نادری نوشته شده و هم اکنون نیز موجود است کاملاً نمایان است. نادرشاه به ترکی سخن می­گفت و از دیپلماتها و فرستادگان کشورهای خارجی چون پادشاه هند و جاثلیق ارمنستان به زبان ترکی استقبال می­کرد. «آن روز که خلیفه ارامنه به حضور نادرشاه بار یافت نادر فرمودش: خوش گلیبسن خلیفه, یاخچی­سن, چاق­سن, یولدا آزار چکیب­سن, خوش آمدی خلیفه, چطوری, خوب هستی, سلامتی, در راه زحمت زمستان را تحمل کردی. . . . ».

در دوران قاجاریه ­نیز زبان ترکی جایگاه ویژه خود را داشت, گرچه در این دوران پایتخت و دارالحکومه ممالک محروسه ایران شهر تهران قرار داده شد اما بعلت موقعیت ممتاز و خاص آذربایجان,تبریز شهر ولیعهدنشین و دارالسلطنه بود و از نقطه نظر سیاسی هم اهمیت تبریز کمتر از تهران نبود, بخصوص اینکه صدای نهضتهای آزادیبخش و آوای تمدن اروپا از طریق آذربایجان و تبریز به تهران و دیگر شهرهای ایران می­رسید.

کاسپاردروویل از فرماندهان سپاه عباس میرزا در مورد کاربرد زبانها در دوران قاجار در ایران می­نویسد:«زبانهای متداول در ایران فارسی, عربی و ترکی است. تعداد زیادی از افراد با اینکه به زبان فارسی مسلط هستند ترجیح می­دهند به ترکی که زبان متداول در قشون است صحبت نمایند.».

در باره زبان پادشاهان قاجار از جمله نوع تکلم ناصرالدین شاه, در کتاب «الماثر و الاثار» نوشته اعتمادالسلطنه چنین آمده است:

«. . . اما تکلم خسروانی- ناطقه در کمال فصاحت است و منتهای بلاغت. . . غالب محاورات و مکالمات ملوکانه به زبان فارسی و ترکی آذربایجانی است که دو لغت عمومی مملکت ایران می­باشد. و از السنه خارجی زبان فرانسه را در کمال خوبی می­دانند و زیاده از سی هزار لغت در خاطر دارند. به این زبان سخن می­گویند و هم می­نویسند. . . انگلیسی را در اوان ولیعهدی تحصیل کرده می­خوانند. و صحیحاً تلفظ می­نمایند اما بدان تکلم نمی­کنند. ترکی جغتایی را که اینک در ممالک عثمانی متعارف است کاملاً می­دانند و مشکلات که در املاء و منشئات آن زبان است جمله در آن حضرت واضح و آسان باشد.».

آنچه از صدای مظفرالدین شاه قاجار جانشین ناصرالدین شاه بصورت صفحه ضبط شده در دست است نشان میدهد که وی نیز در تهران اغلب به ترکی سخن میگفته و در موارد خاص به فارسی صحبت می­کرده است و در هنگام صحبت به فارسی نیز لهجه ترکی وی حاکم بر محاورات فارسی­اش بوده است.نوشته­هایی که از مظفرالدین شاه به صورت خاطرات و به فارسی باقی مانده است نیز نشان می­دهد که وی اصطلاحات ترکی را به وفور در نوشتن فارسی به کار می­برده و حتی نوشته­هایش را به نوعی می­توان ترجمه از ترکی به فارسی قلمداد کرد. وی در یکی از خاطرات شکار خود می­نویسد: به طرف دسته آهو «تفنگ انداختم». از آنجائیکه در زبان ترکی از جمله : «توفنگ آتدیم». در این نوع موارد استفاده می­شود شاه­قاجار دقیقاً این جمله ترکی را به فارسی ترجمه کرده و منظور خود را بیان داشته است!

اینک نوشته­ای از مظفرالدین شاه که از خاطرات یک روز شکار می­نویسد:

«صبح به هوای شکار آرقالی رفتیم. ما حصل شکار این شد که ما دو دسته رم دادیم. یکی جلو میرآخور رفت و دیگری جلوی منشی حضور. هر دو تفنگ انداختند هیچیک نخورد. چند دسته قوش کشیدیم.آنها بند کردند چیزی بدست نیامد. آخرالامر قوش دستی خودم را دادم میرآخور برد و سیر کرد. با کمال خستگی که لازم و ملزوم شکاری­گری است خاصه وقتی که شکار هم نشده باشد مراجعه کردیم…».

کلمات و اصطلاحاتی که عیناً از ترکی به فارسی ترجمه شده:

۱- آرقالی یا آرغالی= بز کوهی

۲- تفنگ انداختن= تیر انداختن یا تیراندازی.

۳- قوش کشیدن= بازشکاری را به سوی هدف پرواز دادن

۴- شکار نشده باشد= شکار بدست نیامده باشد, (اوو )شکار( اولماسا).

منابع و مآخذ

1 -«درباره زبان فارسی» دکتر رحمت مصطفوی.

2-« تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اکرم بهرامی (دماوندی)

3 -آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار پروفسور علیار اوف.

4 -«زبان ترکی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجه­ای,

5- دستورالملوک میرزا رفیعا, به کوشش محمدتقی دانش­پژوه .

6 -سیری در تاریخ زبان و لهجه­های ترکی, دکتر جواد هیئت,

7 -«درباب صفویان» راجر مروین سیوری,ترجمه رمضانعلی روح الهی,

8- ایران عصر صفوی, راجر سیوری, ترجمه کامبیز عزیزی .

9 -دین و دولت در عصر صفوی, دکتر مریم میراحمدی.

10- تاریخچه نادرشاه, و- مینورسکی, ترجمه رشید یاسمی,

11- طوفان در آذربایجان, اصغر حیدری,

12- از پاریز تا پاریس, محمد ابراهیم باستان پاریزی,

13- سفر در ایران (کاسپاردروویل) .

14- زبان فارسی در آذربایجان, گردآوری ایرج افشار,

منبع : وبلاگ رنجبران : اینجا