خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

حسنی تاریخ آزربایجان!

+0 به یه ن

شیرمرد آزربایجان ؛ نگرانتیم 

مقاومت و مبارزه، با او معنی می‌شود؛ سمبل دلاوری در آزربایجان است و شجاعت او بی‌بدیل. 

دورنانیوز – روحینا مجیدی: اگر چه همواره اسلحه به‌دست بوده و در میادین جهاد و دفاع حضور داشته اما درون او عاری از خشونت است و پاک‌ترین احساس‌ها در چهره و کردارش جاری بوده و همین پاکی او را به یک انقلابی اصیل و مدافع سرسخت انقلاب تبدیل کرده است. رستم تاریخ آزربایجان گویی همیشه برای وطن مرگ را در آغوش گرفته و در برابر هر دشمن و متجاوزی به خاک مقدس ایران قامت راست کرده و سبکبال و با تمام قوا جنگیده است. شهامت و شجاعت او در جغرافیای واژگان نمی‌گنجد. نام حسنی خود مفهوم هرآنچه باید گفته شود، است.

 

حجت‌الاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی، مرد روزهای سخت آزربایجان بی‌هیچ تردیدی محبوب‌ترین چهره مردم این دیار است؛ او را پشتیبان خود می‌دانند؛ او را تاریخ آزربایجان می‌دانند؛ او را ریشه این استان می‌نامند و وامدار جهادها و ایثارگری‌هایش هستند. چندصباحی است که این مجاهد نستوه با بیماری دست‌و‌پنجه نرم می‌کند اما خم به ابرو نیاورده است. همان آرامش همیشگی را می‌توان به وضوح در چهره او دید اما همین آرامش با تمام مردم آزربایجان‌غربی غریبه شده است. مردم درد می‌کشند از اینکه اسطوره خود را بر بالین بیماری می‌بینند؛ درد می‌کشند از اینکه کلام ملاحسنی شور و شوق همیشگی را ندارد.

 

مردانگی یک نوجوان

 

حجت‌الاسلام والمسلمین حسنی، ۸۸ساله اهل روستای بزرگ‌آباد اورمیه است و تنها ۱۲ بهار را در زندگیش تجربه کرده بود که خزان پدر را به چشم می‌بیند و از آن پس می‌شود مرد خانه، همراه مادری می‌شود که مرامش آموختن است و راه انبیا را پیش گرفته و نقش معلم را در روستایشان دارد. پیشه اصلی آنها کشاورزی بود و در این امور کمک حال مادرش شد.

 

آغاز ظلم‌ستیزی

 

۱۴ساله بود؛ شاید جوانه‌های مردانگی هنوز بر صورتش سبز نشده بود که اسلحه به کمر می‌بندد تا سرباز خان واده‌اش باشد و هیچ‌گاه جای اسلحه در پهلوی او خالی نماند. ۴سال دیگر می‌گذرد و تکاپوی درون او برای آزادی‌خواهی آشکار می‌شود و علیه حکومت پهلوی مبارزه می‌کند. ۱۵سال بیشتر نداشت که شجاعتش و خوی مبارزه با ظالم او را در معرض خطر اعدام حزب توده و دمکرات قرارمی‌دهد اما ایمان راسخ قلبی‌اش به خدا و دینش معجزه پروردگار را برایش رقم می‌زند تا غائله ختم به خیر شود.

 

شاگردی در مکتب بزرگان

 

تا ششم ابتدایی درس می‌خواند و علاقه‌اش به فراگیری دروس معنوی او را عازم حوزه علمیه ارومیه و سپس قم می‌کند. شایستگی‌هایش وی را در ۲۲سالگی به مدیریت مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواند می‌رساند. آقای حسنی در سال ۱۳۳۰ برای ادامه تحصیل به قم می‌رود و شاگرد کلاس‌های درس امام‌خمینی‌(ره)، علامه طباطبایی، مرحوم شریعتمداری، دکتر مفتح و مرحوم داماد می‌شود.

 

عطش خدمت به زادگاه

 

خدمت به مردم شهر و روستایش اولویت زندگی او می‌شود و به بزرگ‌آباد بازمی‌گردد؛ بی‌خبر از آنکه تاریخ‌ساز آینده این شهر و دیار خواهد شد. خانه‌ای در اورمیه اجاره می‌کند. به‌دنبال آسیب‌شناسی زندگی مردم و گره‌گشایی از کار آنها می‌افتد و به‌همین دلیل نیز در سال ۱۳۳۸ مجوزدفتر ازدواج و طلاق را اخذ می‌کند تا به دور از انگیزه‌های مالی به نابسامانی‌هایی که در این زمینه برای مردم و جود داشت خاتمه بدهد. هنوز هم دفتر ملاحسنی، فعال و نقطه آغاز زندگی مشترک بسیاری از جوانان این شهر است و هنوز هم جوانان سال‌های دوری هستند که افتخارشان مهر و امضای آقای حسنی بر سند ازدواجشان است.

 

تربیت یاران مسلح

 

نهضت روحانیت در قم آرام آرام آغاز به فعالیت می‌کند و حسنی به‌واسطه مشارکت در این نهضت ممنوع‌المنبر می‌شود. او بیدی نیست که با این بادها بلرزد و در روستای بزرگ‌آباد مشغول ادای دین به اسلام می‌شود. بعدها به خدمت امام‌خمینی‌(ره) می‌رسد و در برابر پرسش امام مبنی بر چرایی تربیت افراد مسلح و تهیه اسلحه می‌گوید: «برای سرنگونی شاه» و لبخند امام، اشتیاقش را برای ادامه مسیر دوچندان می‌کند و با اذن امام اقامه نمازجمعه را در روستای بزرگ‌آباد نیز آغاز می‌کند.

 

روزها می‌گذرد و او شیفته و شیدای نواب‌صفوی می‌شود. می‌گوید: «با اینکه خیلی به آیت‌الله بروجردی علاقه داشتم دلم با فدائیان اسلام بود» و چه طرفدار عاشقی که همه زندگیش را از اسلام و انقلاب و از‌آن اسلام و انقلاب می‌داند. در این سال‌ها دستگیری و شکنجه روحی و جسمی را تجربه می‌کند اما موجی است که باز نمی‌ایستد.

 

بدعت شکنی در منبر

 

کوه‌های‌ ماه‌داغی مخفیگاه او در برابر دشمنان و محل آموزش‌های نظامی به یارانش بود. منبر نه‌تنها محل جنگ نرم وی از طریق سخنرانی برای برهم زدن تار و پود حکومت طاغوت محسوب می‌شد بلکه محل جنگ سخت وی برای آموزش مسائل نظامی و استفاده از سلاح نیز به‌شمار می‌رفت.

 

جمله «مردم این یک تفنگ است؛ نوک مگسک، قلب شاه!» روی منبر او کافی بود تا از یک سو ترس بر جان و روح حکومت طاغوت بیفتد و از سویی دیگر اشتیاق مردم برای آموختن و سرباز اسلام و انقلاب شدن بیشتر شود.

 

آغازگر نخستین قیام مسلحانه

 

سال ۵۷ فرامی‌رسد و ملاحسنی نخستین قیام مسلحانه را علیه رژیم شاه رقم می‌زند و بازهم برای تاریخ انقلاب اسلامی ایران افتخارآفرینی می‌کند. در تعقیب و گریزها نه فرار می‌کند و نه عقب‌نشینی. سنگر می‌سازد و در مسجد اعظم ارومیه که سال‌ها پایگاه فعالیت‌های وی بود، مردانه در کنار یاران مسلحش مقابل یورش تانک‌های ارتش می‌ایستد و آنها را مجبور به گریز به پادگانشان می‌کند. حسنی با نمادهای طاغوت نیز می‌جنگد.

 

مجسمه شاه را در میدان شهر تیرباران می‌کند و دشمن را مجبور می‌کند تا مجسمه اصلی شاه را در میدان انقلاب کنونی با دست خود نابود سازند. انقلاب پیروز می‌شود و چشم حسنی همچون بسیاری از یاران امام خمینی(ره) به این واقعه بزرگ تاریخ روشن می‌شود اما مبارزات حسنی همچنان ادامه دارد. با دشمنان و بدخواهان انقلاب و هرآنکه هدف تخریب این نظام مقدس را دارند، ستیز می‌کند.

 

ما هم مثل حسنی باید مسلح شویم

 

ملاحسنی به همراه تعدادی از علما به حضور امام‌خمینی‌(ره) که همیشه از عشق و علاقه خود به ایشان صحبت می‌کنند، می‌رسد. محافظان امام با مسلح بودن شیخ مخالفت می‌کنند اما امام‌خمینی(ره) به حاج احمدآقا می‌فرمایند: «بگذارید بیاید. من ایشان را از قبل انقلاب می‌شناسم» و بعد از دیدار، حضرت امام فرمودند: «ما هم مثل حسنی باید مسلح شویم». از همان روزهای اول انقلاب با حکم امام خمینی‌(ره) نماینده ایشان در ارومیه شد.

 

براساس این حکم، وظیفه برگزاری نمازجمعه‌ها بر دوش او بود.

 

گرفتن زهرچشم از دشمن

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، غائله گروه‌های تجزیه‌طلب دمکرات کومله، شمال‌غرب کشور را فراگرفت و گروه‌های تجزیه‌طلب درگیری‌های مسلحانه در شهرهای غرب کشور به‌ویژه آذربایجان‌غربی را آغاز کردند. تجزیه‌طلب‌ها، حتی به قصد تصرف اورمیه نیز پیش آمدند و درگیری‌های مسلحانه در بخش بند و خیابان دانشکده اورمیه آغاز شد.

 

حسنی در آن زمان، خود سلاح به‌دست گرفت و به جنگ با تجزیه‌طلبان رفت. حتی زمانی که شهر نقده در نزدیکی اورمیه به محاصره تجزیه‌طلبان درآمد، حسنی تفنگش را برداشت و خطاب به مردم گفت: «من در حال عزیمت به سمت نقده هستم. هر کس می‌آید، بیاید». و بدین‌ترتیب برای دفاع از حق مردم سینه سپر کرد و سپاهی از نیروهای مردمی با فرماندهی حسنی که سوار بر نفربر شده بود، تشکیل و شهر آزاد شد.

 

سربازی جان بر کف و پدری داغدار

 

حدیث ایمان و ایستادگی، عزم راسخ و اراده‌ای پولادین همگی ختم به ملاحسنی است. انقلاب، اولویت نخست او بوده و هست و در این خصوص با احدالناسی شوخی ندارد. انقلاب برای او عزیز است همچون فرزندش و زمانی که فرزند دیگرش رشید در برابر انقلاب ایستاد، این موضوع را برنتابید و حکم دستگیری رشید حسنی را صادر کرد. او را دستگیر و بعد اعدام کردند.

 

با من طرفید

 

زمانی که ایادی حزب خلق مسلمان در تبریز ساختمان رادیو و تلویزیون را تصرف کردند و اعلامیه‌های حزب کومله و دمکرات به پشتیبانی از آنها در آنجا خوانده و پخش شد، سردمداران این حزب در اورمیه نیز می‌خواستند شبیه همین کار را انجام بدهند و در این بین ملاحسنی اسلحه کلاش به‌دست در داخل ساختمان تلویزیون نشست و گفت: «هر کس نزدیک این ساختمان بشود، با من طرف است و با این اسلحه فقط یک گلوله به مغزش خالی خواهم کرد».

 

این پیام با تصویر در سرتاسر استان پخش شد و آنها در دخمه‌های خود زمینگیر شدند.

 

جنگ با هواپیماهای جنگی

 

در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی به‌عنوان نماینده مردم اورمیه به مجلس راه یافت و وارد کمیسیون دفاع شد. در اواخر شهریور‌ماه ۱۳۵۹، در آغاز جنگ تحمیلی که هواپیماهای صدام برای نخستین‌بار به فضای شهر تهران تجاوز کردند خود را به پشت‌بام مجلس ‌رساند و با مسلسلی که در پشت‌بام مجلس کار گذاشته بودند، با هواپیماهای جنگی به ستیز برخاست و آنها را به رگبار بست.

 

صدای این رگبار بی‌امان، در سالن‌های مجلس پیچید و ترس برخی نماینده‌ها را به‌دنبال داشت. در آن حمله، آسیبی به مجلس نرسید. حسنی بعد از رفع خطر، به ارتش رفت و ۲قبضه ضد‌هوایی ۴لول تحویل گرفت و در پشت‌بام مجلس مستقر کرد اما به‌دلیل افزایش ناآرامی‌ها در آذربایجان‌غربی کار در مجلس را رها کرد و عازم خط مقدم مقابله با اشرار و تجزیه‌طلبان شد.

 

تیزهوشی مانع از گزند دشمن

 

بارها در خطوط مقدم جنگ با اشرار، مورد اصابت گلوله و ترکش قرار گرفت اما تقدیر این بود که وی به شهادت نرسد ولی حجت‌الاسلام حسنی شاهد شهادت یاران بسیاری از نزدیکان خود بود. علاوه بر آن حجت‌الاسلام حسنی چندین بار مورد سوءقصد و ترور قرار گرفته و هر بار به سبب مسلح‌بودن خود و تیزهوشی و آشنایی با فنون جنگی کسی نتوانسته به وی گزندی برساند.

 

در همین ارتباط در ۱۳مرداد ۱۳۶۰حجت‌الاسلام حسنی در خیابان نظام‌الملک تهران ترور شد و در این واقعه خودش شخصا با تروریست درگیر شد و دقایقی به تبادل آتش با یگدیگر پرداختند. در این حادثه حسنی و پسرش به‌شدت زخمی شدند به‌طوری که مجبور شد برای مداوای زخم‌هایش به ایرلند سفر کند. وی در ایام معالجات تصمیم گرفت برای شیعیان آن کشور مقر و پایگاهی بسازد و مدتی بعد خانه اهل‌بیت(ع) را برای شیعیان آن کشور راه‌اندازی کرد.

 

حسنی کفن‌پوش

 

در پی دستگیری عبدالله اوجالان، رهبر پ.ک.ک، توسط نیروهای امنیتی ترکیه در سال ۱۳۷۷ گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به آن، وارد اورمیه شدند و درگیری‌های مسلحانه و ناآرامی‌های وسیعی را در سطح شهر به راه انداختند. سطح آشوب‌ها به حدی بود که نیروهای انتظامی و نظامی ناگزیر شدند با تمام توان و حتی با یاری نیروهای کمکی وارد عمل شوند ولی کنترل اوضاع دشوار بود. اینجا بود که شیرمرد ۷۱ساله آذربایجان، بار دیگر وارد گود شد.

 

عمامه‌اش را شکافت و تبدیل به کفن کرد و اعلام کرد که خود به میدان می‌آید. خبر به شبه‌نظامیان وابسته به پ.ک.ک رسید. آنها حسنی را خوب می‌شناختند و حساب کار دست‌شان آمد. غائله را پایان دادند و از شهر گریختند. در این سال‌ها ملاحسنی شد پدر مردم آذربایجان، پشتیبان هر کسی که ظلمی بر او روا می‌شد و آبی بر آتش دست‌درازان به امنیت آذربایجان. مدال شجاعت بر گردن آویخت و نامش در ذهن همه مردم ثبت شد اما همچنان خاک زمین‌های کشاورزی برایش حکم کیمیا را دارد.

 

خودش را مبرا از درآمد دولتی کرده است. خودش را روحانی کشاورز می‌داند و از این کسبش نه‌تنها خانواده‌اش که سربازان ۸سال دفاع‌مقدس و هر آنکه دستش به دهانش نمی‌رسد، بهره‌مند هستند.

 

نگرانتیم

حجت الاسلام و المسلمین حسنی بعد از ۳۵ سال سنگرداری در نماز جمعه اورمیه، سال قبل به تشخیص مقام معظم رهبری و به‌دلیل کهولت سن از این کار معاف شد اما هیچ کس حضور پرشکوه مردم در نمازهای جمعه اش را از یاد نخواهد برد، خطبه های غرایش تاریخ انقضا ندارد، سخنرانی هایی که از دل و جان مردم گواه بود، زبان مردم بود و برای مردم فریاد می زد. اما این روزها شیخ مجاهد ما حال و احوال خوشی ندارد و چقدر درد دارد که او درد بکشد،

داغدار فرزند تازه وفات یافته اش باشد، کمرش خم شده باشد. دیدن رستم تاریخ آذربایجان در بستر بیماری درد دارد، شیخ آذربایجان شیرمردی است که همواره مقاومت و مبارزه با نامش معنا شده است. حاج آقا بخند از همان خنده هایی که دل مردم را قرص می‌کند به وجودت، به قاموس مردانگی‌ات، به شجاعت و غیرتت، حاج آقا دل‌نگرانت هستیم، بمان، تا ابد بمان.