خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

در حاشیه برنامه تلویزیونی توهین‌آمیز فتیله

+0 به یه ن

 

در حاشیه برنامه تلویزیونی توهین‌آمیز فتیله 

علی حامد ایمان- روز نامه ‌نگار و مدیرمسئول سابق هفته‌ نامه شمس تبریز 

در جامعه گاه نمی‌توان از درختان سخن گفت زیرا بیم آن است که چیزهای بسیار دیگری ناگفته بماند. این « چیزهای دیگر » بیش از همه ‌چیز سیاست است. (برتولت برشت)

بار دیگر زبان‌ها از نیام‌ها بدر آمدند و زهر خود را بر قلب ما فرو ریختند. بار دیگر گلویی دهان باز کرد و عصیان ما را برانگیخت. بار دیگر گلویی دریده شد تا ما را در درون خویش فروریزد. و باری دیگر زهری از درون گلوها جوشید تا چشمه ‌های امید را در این سرزمین بخشکاند.

در زمانه سختی به سر می‌بریم، در زمانه‌ای که عشق در ژرفای نفرت شده، حقیقت در درون ذهن‌ها، محصور و برای آزادی و برادری چیزی جز دشنه باقی نمانده است. اکنون آنچه ما را در این سرزمین می‌آزارد و گاه در بسیاری از موارد نمی‌توان از آن سخن گفت، زبانی کهنه و فرسوده است که گسست مردم و ملت‌ها را با یکدیگر سبب می‌شود، زبانی که خطر گسسته شدن ملت‌ها را بیشتر می‌کند. این گسسته شدن و از هم‌ گسیختگی، گسسته شدن چارچوب‌های متفاوت و تغییر یافته‌ای را در زندگی انسان‌ها به همراه می‌آورد. چنین روندها و زبان‌هایی که مردم را جدا از یکدیگر نگاه می‌دارد و بر تفاوت‌ها و مغایرت‌ها تأکید می‌کند. چنین وضعیتی ما را به‌سوی ارائه تعریف جدیدی از جامعه امروزی ایران وا‌ می‌دارد.

امروزه این زبان کهنه و فرسوده، نابرابری‌ها را در زندگی روزمره ما جای‌داده است تا به کوچک کردن ملت‌هایی بپردازد که از آن‌ها نیستند. اما آنچه امروزه جامعه ایران به آن نیازمند است، زبانی نو و تازه است، زبانی که کار خود را از نقطه اشتراک خود با دیگران آغاز کند، نابرابری‌ها را در هم شکند و بر تفاوت‌های ویرانگر غلبه کند. تنها وقتی‌که چنین زبانی ابداع شود، جامعه چند پاره فرهنگی امروزی ایران می‌تواند خود را از مسیر روندهایی خارج کند که همه ما را به‌صورت ملت‌های پراکنده و جدا از هم می‌خواهد.

در عصر کنونی- در منطقه خاورمیانه- همه‌چیز متفاوت است. خشونت، تروریسم و جنگ چهره وحشتناک و مرگباری از خود آفریده و افراطی‌گری‌ها روح انسان‌ها را به تسخیر درآورده است. انسان‌ها در این منطقه برای آرمانی کاملاً بی‌معنا می‌جنگند و چهره انسانیت می‌رود که برای همیشه مفهوم افسانه‌ای به خود بگیرد. امروزه چهره نمادین این منطقه، القاعده، طالبان و داعش شده است، یک شوالیه نقاب‌دار مدرن. این شوالیه مدرن، تجسم عینی خشونت، گلوله و زور شده است. انسان جدید در این منطقه نمی‌تواند بخندد و رؤیاهای خود را بپروراند. گرچه این شوالیه‌ها، معتقد به‌نوعی آرمان مهم هستند ولی نقاب‌هایشان مانع از دیدن واقعیت می‌شود. آن‌ها چیزی حس نمی‌کنند و چیزی نمی‌بینند تا با چشمانی باز به خطاهای خویش بنگرند.

با این اوضاع آشفته و پیچیده منطقه، عده‌ای در داخل کشور نیز نقاب‌های خود را بر چهره می‌کشند و گفتارهایی به زبان می‌آورند که تمامی ملت‌ها را می‌رنجاند. آنان هر نیتی داشته باشند- چه برتری‌جویی فرهنگی و چه تأمین منافع سیاسی جناح خود- چشم بر همه ‌چیزهایی که فراسوی مرزهای ما می‌گذرد، می‌بندند. آن‌ها با این سیاست‌های غلط فرهنگی به ارث رسیده از دوران گذشته، آتش گفتارهای نژاد پرستانه را شعله‌ور‌ می‌کنند و با این عملکرد نابخردانه خود، به مرگ فرهنگی و هویتی انسان‌ها می‌اندیشند. چنین رفتارها و زبان‌های کهنه و پوسیده، بار دیگر نشان داد که شناور شدن در سطح و اشتباه گرفتن کف امواج با اعماق اقیانوس، خطرناک و خطر آفرین می‌باشد. رفتارها، گفتارها و سناریوهای پیچیده و دیالوگ‌های سنجیده! و حساب‌ شده‌ای که با هیچ عینک خوش ‌بینی هم نمی‌توان نشانی برای سهل ‌انگاری آن یافت، آن را سهل ‌انگارانه انگاشت و با توبیخ چند عوامل اجرایی سطح پایین، بتوان حس ملت‌ها را بی‌حس کرد و به تخدیر فرو برد.

ما پیش ‌از این امیدوار بودیم که جناح‌های رقیب سیاسی، چنین گفتارهای نژاد پرستانه فرهنگی را از صندوقچه خاطرات خود بیرون نیاورند و آن گزندگی و نیروی گسترش یابندگی ملت‌ها را فرا نخوانند. ما امیدوار بودیم پیش‌از این- حداقل در حوادث ۸۵ روز نامه ایران- چنین گفتارهایی از جامعه رخت بربسته باشد. اما در کمال ناباوری بار دیگر دیدیم که بر چنین زخم چرکینی از آنجا نیشتر زده شد که بار ملی! را بر دوش خود می‌کشد.

گاندی، نژاد پرستی را سِری می‌داند که همچنان به‌عنوان رازی باقی ست. واقعاً چه می‌شود که چنین گفتارها و اعمال‌های نژاد پرستانه‌ای، در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و به چهره‌های گوناگون، از پرده بیرون می‌آیند و راز خود را افشا می‌کنند؟ چگونه است که چنین گفتارهای نژاد پرستانه در عرصه فرهنگ، آن زمانی فرا خوانده می‌شوند که عرصه سیاسی کشور می‌رود که دوران جدیدی را به خود تجربه کند و درهای تعامل با دنیا را بر روی خود بگشاید؟ چگونه است که جناح‌هایی در حاکمیت، نقاب بر چهره می‌زنند و چشم بر همه‌ چیز می‌بندند و حس تخدیر شده ملت‌ها را تحریک می‌کنند؟ آن‌ها که بهتر از هر کسی می‌دانند، بسیاری از ساختارهای ما سست و ویرانگر است و مسئله محرومیت فرهنگی و دوگانگی‌های اجتماعی-اقتصادی یکی از کانون‌های اصلی نگرانی سیاستمداران دوراندیش و روشنفکران واقعی است. آن‌ها از ایجاد این‌ همه تنفر، به کدامین کرسی‌های قدرت می‌خواهند دست یابند؟ و آیا نباید به پاسخ این پرسش اندیشید که کدام سیاست‌های بین‌المللی می‌خواهد سد راه‌های تعامل ایران با جهان خارج گردد؟ آیا اکنون نباید نقاب‌ها را از چهره‌ها راند تا به نیت‌ها و ائتلاف‌های تفکراتی دست‌یافت که در سیستم جهانی و نیز در درون سیستم حاکمیتی، خود را پشت نقاب‌های نژاد پرستی فرهنگی پنهان می‌کنند تا سد راه هر آنچه شوند که به تدبیر- تعامل- اعتدال و پیوستن ایران به جهانی آزاد می‌اندیشد که راه ما را به‌سوی دموکراسی واقعی هموار می‌سازد.

واقعاً باید به پیچیدگی چنین گفتارها، اندیشه‌ها و سناریوهایی اندیشید که می‌خواهند چنین رفتارهایی را در یک بافت تاریخی و فرهنگی زخم‌خورده‌ای جای دهند و برتری‌جویی خود را تسری بخشند.

اکنون ما چه می‌خواهیم؟

این سؤالی است که پاسخ به آن و تغییر در مسیر اندیشه‌ها و نیز در عرصه عمل، می‌تواند به تغییر در روند تاریخی جامعه‌ای بینجامد که در طول تاریخ از تحقیر و تبعیض رنج‌ برده است.

در ماده یک اصول « دیگر پذیری » مصوب مجمع عمومی یونسکو ۱۹۵۵ آمده است که : « دیگرپذیری یعنی برخورد همراه با احترام، پذیرش و ارج‌ گذاری به گستردگی و تنوع فرهنگ‌های دنیای ما ». دیگر پذیری، تسامح، تحمل آرای دیگران و هر مفهوم دیگری که از کلمه " Tolerence " به دست بیاید- بر اساس مفاد یونسکو- تنها یک وظیفه اخلاقی نیست بلکه ضرورتی سیاسی و قضایی نیز هست. دیگر پذیری فضیلتی است که صلح را ممکن می‌سازد و به جایگزینی فرهنگ جنگ بافرهنگ صلح یاری می‌رساند. این اصل را باید افراد، گروه‌ها و دولت‌ها به کار ببندند. دیگر پذیری محور حقوق بشر- کثرت گرایی- دموکراسی و دولت قانونی و نیز رد استبداد است.

حال که جهان سال‌هاست از نژاد پرستی زیست ‌شناختی گذر کرده و با اصول دیگر پذیری، بسیاری از موانع نژاد پرستی فرهنگی را نیز مرتفع کرده است، ما نیز خواهان پذیرش و اجرای این اصل برای همه ملت‌هایی هستیم که در درون یک واحد جغرافیایی و یا در عرصه جهانی زندگی می‌کنند. ما در این میان، فقط خواهان برابری مردم و ملت‌ها نیستیم، بلکه خواهان فرصت‌های واقعی برای این برابری هستیم. ما این برابری را به‌ منزله یک امر نظری و انتزاعی نمی‌خواهیم، بلکه آن را در واقعیت و به ‌منزله یکدست آورد عملی می‌خواهیم. ما خواهان زندگی توأم با همبستگی و مسئولیت مشترک به‌تمام ‌معنا هستیم. خواهان حق زندگی شرافتمندانه، که در واقع حاصل جمع حقوق مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، می ‌باشیم. خواهان آن ارزش‌های جهانی که دنیا به‌عنوان حقوق بشر از آن‌ها نام‌ برده و در بین تمام افراد بشریت عمومیت دارد.

ما معتقدیم که رفتارها و گفتارهای فرهنگی، که موجب سرکوب شدن فرد و چند پارگی فرهنگی می‌گردد، باعث می‌شوند که ملت‌ها به‌ مانند جزایری جدا از هم باشند که حس مشترکی ندارند. ما معتقدیم که تمدن در هر سرزمین و حتی تمدن جهانی، چیزی جز ائتلاف فرهنگی نیست، فرهنگ‌هایی که هر یک اصالت خود را حفظ می‌کنند. ما خواهان کنش مثبتی از جامعه سیاسی و حتی روشنفکری ایران هستیم تا این کنش‌های عملی، تضمینی برای نتیجه مطلوب و رسیدن به برابری واقعی گردد. معتقدیم که حسن نیت به‌ تنهایی برای رفع نژاد پرستی‌های فرهنگی کافی نیست بلکه باید این امر با هدف‌ها و جدول‌های زمان ‌بندی‌شده و برنامه‌های عملی و قابل ملموس همراه باشد. اگرچه می‌دانیم به ‌صرف قانون‌ گذاری، نمی‌توان بی ‌عدالتی‌ها و نابرابری‌های ریشه ‌داری که ریشه در تاریخ گذشته ما دارد، را از میان برداشت اما معتقدیم که می‌توان با قوانینی معین، بر سر راه آن سدی محکم و استوار نهاد. معتقدیم که بهترین قوانین و تلاش‌های خوش ‌بینانه برای مبارزه با تبعیض فرهنگی و استقرار جامعه‌ای بدون هرگونه تبعیض و به ‌اصطلاح جامعه کور رنگ، زمانی جامه عمل به خود می‌پوشد که با سیاست‌هایی خاص و دقیق همراه گردد.

همچنین معتقدیم که امروزه زندگی انسان‌ها در دایره توازنی مطرح می‌شود که باید بین حقوق و وظایف نوع بشر به‌عنوان یک کل برقرار گردد، اما این توازن فقط در صورتی از سوی همگان پذیرفته خواهد شد که تبعیت همگان را در پی داشته باشد. این امر به ‌نوبه خود احترام کامل به آزادی و حرمت انسان‌ها را ضروری می‌سازد. معتقدیم که اقلیت‌ها و اکثریت‌ها به نحوی یکسان برای یک آینده مشترک دعوت‌ شده‌اند و رفتارهای خودکامه، پایه‌های این اشتراک را سست می‌کند. بنابراین وظیفه نویسندگان و روشنفکران جامعه است تا آنچه را که رخ می‌دهد در کانون توجه دیگران قرار دهند تا آن‌ها نیز به این رخدادها بیندیشند.

بی‌شک ما خود را با این رؤیا تسلی می‌دهیم که روزی برادری و برابری در میان انسان‌ها حاکم خواهد شد، بی‌آنکه گوناگونی‌ها حذف شود. برای ممانعت از خطرهایی که امروزمان را تهدید می‌کند و نیز ممانعت از خطراتی به ‌مراتب وحشتناک‌تر - که فردایمان را تهدید می‌کند - باید به زبانی نو و تازه‌ای دست ‌یابیم. باید زبانی اختراع کنیم تا از نو، تعریفی واقعی از آنچه هستیم به دست دهیم. اگر به چنین زبانی دست نیابیم، همچنان کشوری یکپارچه اما افسرده خواهیم داشت.