خوراسان ﺗورکلرین دیل و کولتورلری

زبان و فرهنگ ترکان خراسان

بابک و امام رضا(ع)

+0 به یه ن

بابک و امام رضا(ع)

ارسال شده در مهر ۹, ۱۳۹۵ توسط دکتر کریمی : قیزیل قلم :  اینجا

وقتی حضرت محمد (ص) ظهور می کند و به پیامبری می رسد و نامه ای به خسرو پرویز پادشاه ساسانی می نویسد و او را به دین اسلام و اطاعت از خداوند فرا می خواند که نامة پیغمبر به دست خسرو پرویز پاره می گردد. اما سالیانی می گذرد تا حکومت ظالمانه و دیکتاتوری، توسط دین جدید و مسلمانان، در جنگ قادسیه برچیده شده و متلاشی می شود و انسان های آزادة دربند کشیده شده نفسی تازه کنند.

لیکن طولی نمی کشد دو گروه ستمگر و تشنة قدرت پدیدار شدند، یکی در ایران اعقاب ساسانیان حکومت از دست رفته و عقده ای که دو باره آرزوی احیای تمدن ساسانی را داشتند که افشین، مازیار، وشمگیریان و غیره نمونة آن بودند و دیگری به موازای اسلام راستین، اسلام دروغین بود که بعد از پیغمبر و ظلم هایی که به آل پیغمبر و حضرت علی (ع) نموده و حقشان را که از جانب خداوند تعیین شده بود، ضایع نموده بودند، از جانب خلفای بنی امیه و مخصوصاً بنی عباس سربرآورده بود.

در زمان خلفای بنی عباس، فرزند دلاوری در آذربایجان زاده شده که در دوران قیامش به مدت ۲۲ سال خواب را برای خلفای ظالم عباسی و سرداران زیاده طلب ایرانی حرام نموده و آرامش آنان را که به قیمت سلب زندگی ملت های مظلوم می خواستند، سلب نموده بود. بابک با نام حسن در یک خانوادة محکوم و مظلوم، اما سرافراز در روستای بلال آباد از توابع میمنه در اطراف اردبیل فعلی به دنیا آمد. محمد فریدی می نویسد : « بابک از هنگامی که می توانست چوب بدست گیرد و بدود برای کمک به خانوادة فقیرشان که بعد از مرگ پدر، مادرش به کلفتی افتاده بود به چوپانی رفت و گوسفند چران شد. بدین گونه بابک از طبیعت آزاد و صخره های بلند و غرش ابرها و پرواز آزادانة پرندگان درس ها آموخت، بلندی همت، استواری کوه، آزادگی سرو، بخشندگی باران، واحدهائی بودند که بابک از دانشگاه طبیعت فرا گرفت.

مهمان شدن ناگهانی مردی به نام جاویدان (رهبر خرمیان) در خانة فقیرانة آنها در زمستان سخت از زور سرما و کولاک که پس از گذر از شهر زنگان به آنجا پناه آورده بود و بابک را که ۱۸ ـ ۱۹ سال بیشتر نداشت، با عقاید و اندیشه های جالب آشنا نمود. این درست زمانی بود که اشراف عرب، یعنی عباسیان به نام دین، دمار از روزگار مردم در می آوردند. اشراف و امیر زادگان ایرانی نیز در پی کسب مقام و جاه از دست دادة خود مردم را به شورش دعوت می کردند در حالیکه همین مردم، از دست ظلم و جور اشراف و امیر زادگان ایرانی و موبدان زرتشتی به دین اسلام پناه آورده بودند.

هویت بابک به علت کینة دشمنانش از این بزرگ مرد و نوشتن تاریخ جعلی و ساختگی شوونیست ها و نژاد پرستان به صورت نقیض و ضد نقیض نشان داده شده است که علما و مورخین فعلی را به شدت تحت الشعاع خود قرار داده و به الگو برداری از آنها وادار نموده است، و همین اختلاف فوق العاده و افراط در منفی نشان دادن شخصیت ایشان خود بیانگر آن است که منفیات را با سوء قصد و غرض خاصی نوشته و همة آنها پوچ و بی اساس است و اینها همه عظمت بابک را به اثبات می رساند که چطور سعی در تخریب شخصیت ایشان داشته اند.

دکتر عبدالحسین زرین کوب در مورد بابک می نویسد : “بیشتر مطالبی که در منابع موجود در بارة بابک آورده اند، غرض آلود و افسانه آمیز است. تاریخ نویسان مسلمان کوشیده اند خاطرة او را تیره و تباه کنند و از تعصب، سعی کرده اند سیمای او را زشت و ناپسند جلوه دهند. افسانه هائی که در باب او جعل کرده اند به خوبی نشان می دهد که با غرض و نیت های خاصی سعی داشته اند نام بابک را آلوده نمایند”.

بهروز خاماچی نیز می نویسد : “باید گفت جزئیات زندگی بابک در پس پردة تعصب و خود خواهی مورخان وابسته به دربار عباسی از علاقمندان به تاریخ پنهان مانده است. مورخانی که روابط بسیار حسنه با دربار عباسیان، خلافت هارون و مأمون و معتصم داشتند، با دریافت انعام و جوائز فراوان سعی داشتند حقایق را آنگونه که هست وارونه نشان دهند تا جائیکه خلفای عباسی چون مأمون و معتصم را حامی دین و مذهب انگاشته و مردانی رئوف و مردمدار قلمداد نمایند و در مقابل، دلاوران ایرانی را انسان های بی رحم و ستمگر و خونریز به تصویر کشند.”

نقش بابک به عنوان قهرمان آزادی در اوج اختناق و خفقان در موقع حاکمیت اعراب متظاهر به اسلام و اعقاب ساسانیان، حکومت از دست رفته و عقده ای، برای تاریخ و حق و حقیقت غیر قابل انگار است. بابک از آنگونه شخصیت هاست که تاریخ مانند او را کمتر و در برهه ای از زمان به خود می بیند.

بهروز خاماچی می نویسد : “در میان مردان بزرگ و برجسته ای که از پی استقلال ایران در عهد خلفای ستمگر عباسی برخاسته اند چهرة بابک از حیث مردانگی های بسیار و دلاوری شگفت آور و سر سختی و پایداری ها و استواری بی مانند، جایگاه رفیعی دارد، خاصه اگر روزهای مرگ و یا قتل فجیع وی را در آخرین دقایق زندگی به آنها بافزاییم که چه مصائب و عذاب جان فرسائی را متحمل گردید و همچنان و همچنان، گردن به غرور و سرافراز داشت، شاید بتوان گفت در این خصوص کسی از قهرمانان ایران را یارای برابری با وی نیست. درنتیجه می توان گفت که بابک از همة آن سرداران بزرگ، بزرگتر و لایقتر بوده است.”

دکتر علی شریعتی می نویسد : “برای تحلیل روان شناختی بابک باید دید بابک در کدامین محیط تربیت و نشو و نما یافته و عوامل تأثیر گذار در منش و رفتار و روحیة بابک در کدامین عناصر بوده اند. از عوامل تأثیر بخش و تحول آفرینی می توان به کسانی چون عبدالله پدر بابک، مادر بابک و جاویدان – رهبر نخستین خرمیان و سلمان و شبل دوستان نزدیک پدر بابک که همواره راهنما و مشوقش بوده اند اشاره نمود.”

در مورد افکار تأثیر گذار در روحیة بابک، بهروز خاماچی و رحیم رئیس نیا می نویسد: «مادر بابک روزی شمشیر پدرش را به او و برادرش نشان داد و گفت فرزندانم! پدر شما یک روغن فروش ساده نبود. او یک بهادر بود، او در روی شمشیر چنین نوشته بود : « ای جوانمرد اگر شمشیر را در خلاف خواهی کرد بهتر است که دست به قبضه اش نبری. در روزگاران عباسیان، بی چشم میتوان زندگی کرد، اما بی شمشیر هرگز!” بعد از مرگ جاویدان هست که با وصیت خود رهبری خرمیان به بابک می رسد.

دکتر عبدالحسین زرینکوب در این باره می نویسد : «بابک فقط سرداری دلیر و هوشمند بود که مدتها شورش ها و آشوب های مزدکیان و خرمیان را رهبری کرد. در این کار وی نیز جانشین جاویدان بود که از رؤسای خرمیة آذربایجان محسوب می شد.» می نویسند که بعد از مرگ جاویدان زن او با خرمیان چنین گفت که : « جاویدان بابک را خلیفة خود کرده است و اهل این نواحی را به پیروی او وصیت کرده و شما را وعده داده است که با دست او فتح و ظفر یابید .» و دوباره می نویسند : « در آذربایجان وضع دیگر گونه بود جاودان بی سهل و بابک آئین خرمیان را تازه کرده بودند و این شورش خرمیان در آنجا نه فقط عرب ها و دستگاه خلفا را تهدید می کرد، بلکه برای شاهزادگان و امیران ایرانی نیز که همواره به بهانة دین زرتشت، مردم را بر ضد عربان و نفع خویش فراز می آوردند خطر بزرگی بود. این آئین خرمی که ظاهراً بازماندة دین مزدک بود و هنوز در گرگان و دیلمان و آذربایجان و ارمنستان و همدان و دینور و ری و اصفهان عدة بسیاری از پیروان آن وجود داشتند، با اندیشة دهقان زادگان و امیر زادگان جهانجوی، که خواب احیای دولت ساسانی را می دیدند سازگار نبود. بدین جهت بود که اشراف و بزرگان ایرانی نیز در خفه کردن و فرو نشاندن این نهضت با خلیفة عباسی همداستان بودند چنانکه برای مبارزه با این خطر، ایرانیان که خود از عربان نفرت شدید داشتند در دوستی با دشمنان دیرین خویش لحظه ای تردید نکردند. عبث نیست که افشین شاهزادة اشروسنه فرمان خلیفه را در قلع و قمع خرمیان به جان پذیرا شد و هم بدین جهت بود که از شاهزادگان طبرستان، جز مازیار کسی به یاری بابک برنخاست و او نیز جز وعده و نوید یاری دیگری به بابک نکرد.”

مدتها بود که خرمیان بر ضد تازیان برخاسته بودند، اما قبل از ظهور بابک، کار آنان هرگز کاری دشوار و خطرناک تلقی نشده بود. خرمیان ظاهراً باقیماندة مزدک بوندن که از قهر و سخط انوشیروان جسته بودند و پرویز و جانشینانش نیز چنان سرگرم گرفتاری های خویش گردیده بودند که از قلع و قمع آنها غافل مانده بودند .

بدین گونه بود که بابک در سال ۲۰۰ هجری به نام آئین خرمیان و برای نهضت جاویدان مزدکی برخاست. به زودی پیروان او بسیار شدند و عدة زیادی از کشاورزان و روستائیان به یاری او برخاستند. بدین ترتیب بابک توانسته بود دیلمان و دو طرف رود ارس یعنی آذربایجان و ارمنستان را تحت حاکمیت خود درآورد.

ابومنصور بغدادی در کتاب الفرق بین الفرق می نویسد : “شمارة پیروان بابک از مردم آذربایجان و دیلمانی که به او پیوسته بودند به سیصد هزار تن میرسید”.

بهروز خاماچی می نویسد : “بدین ترتیب بود که بابک خرمی موفق شد علاوه بر بیست هزار نفر جنگاور سوار، بیست هزار نفر جنگجوی پیادة شمشیرزن و زوبین افکن آمادة کارزار بنماید. بابک برای مقابله با خلیفة ستمگر عباسی و تجهیز سپاه خود و آمادگی برای جنگ های آینده به فکر وحدت قبایل و طوائف آذربایجانی افتاد و مردان ورزیده و سر سختی را وارد سپاه خود کرد، آنگاه چون دریافته بودکه مردم دیلمان شجاعترین و جسورترین جنگاوران شمال ایران هستند، لذا برای جلب مردان آن سامان، خود به سرزمین دیلمان رهسپار شد و این توفیق را در سرزمین دیلمستان بدست آورد که افراد ارزشمندی را از میان مردم بی باک و متهور آن اقلیم به سوی آذربایجان گسیل دارد تا سپاهیان جنگجوی او را تقویت نمایند.”

ناصر نجمی می نویسد :« بابک پس از انجام این مهم به طبرستان شتافت و در آنجا با مازیار فرزند قارن که او نیز از پی جنگ و ستیز با تازیان برخاسته بود ملاقاتی پرشور به عمل آورد و هر دو دلاور هم پیمان گردیدند که در رزم با اشغالگران و تازیان نژاد پرست هرگز پای سست نگردانند، همت و کوشش از دست ندهند و به پایمردی و دلیری تا روز رهائی شمال و غرب ایران از پای ننشینند. لیکن این پیمان از طرف مازیار در حد سخن باقی ماند و به آن عمل نشد.

بابک در سال های ۲۰۴ و ۲۱۱ به سخت ترین و خونین ترین جنگ ها برعلیه سپاهیان مأمون خلیفة عباسی دست یازید. بابک در مدت ۲۲ سال توانسته بود ۷ بار لشگر مجهز خلیفة عباسی را که میدان جنگ در داخل آذربایجان بود و در پای قلعه، متلاشی کرده و درهم بکوبد و شکست سنگینی را متحمل آنان گرداند.

ناگفته نماند که بابک همزمان با امام هشتم علی بن موسی الرضا علی السلام بوده و ملاقاتی نیز با امام داشته و دست بیعت با امام داده و امام رضا (ع) نیز لقب ذوالیمین به وی داده است.

دکتر علی شریعتی در مورد بابک چه زیبا نوشته است : “وقتی شرح حال بابک را می خوانیم می بینیم تمام تهمت هائی که به او می زنند و فشح هائی که می دهند (مانند آدم بی سر و پائی است، پدرش فلان کاره است) نشان می دهد که بابک از طبقة پائین است و از این موضوع فهمیده می شود که علت مقاومت بابک و مقاومت های دیگران متفاوت است. زیرا بابک موقعیت خانوادگی مهمی نداشته که از دست داده باشد، قیام بابک درست ترین و انسانی ترین قیام علیه خلافت است و برای همین است که بزرگترین مقاومت ها را بابک علیه خلافت داشت. از میان رهبران دو قرن اسلامی، بابک تنها شخصیتی است که از میان تودة مردم برخاسته است.”

شریعتی علت گرویدن بابک به دین مزدکی را نیز وابستگی طبقاتی بابک می داند. امکان نداشت که شخصیت های دیگر به مزدک بگروند، چه از طبقة اشرافی بودند و بابک که از طبقة اشراف بری بود خود به خود به مزدک گروید. اما این مزدک چه کسی بود؟ به نظر شریعتی او مردی بود که ۱۴۰۰ سال پیش از مارکس و پیش از آنکه صنعت و تولید جمعی و ماشین بخار پدید آید همة نعمت های زندگی را از زندان تنگ مالکیت فردی آزاد کرد و با زن اندوزی و رزاندوزی طبقة خسرو، موبد پیکاری را آغاز کرد که یکی از صحنه هایش باغ شهادت بود. باغ هولناکی که در آن بیست هزار مزدکی عدالتخواه از سر در خاک غرس شده بودند. این درختان مقدس که در اسلام به بار نشست و ثمره اش را تشیع انقلاب علوی چید.

مقدسی در بارة مزدکیان و اعتقاداتشان می نویسد : «از ریختن خون، جز در هنگامی که علم طغیان برافرازند خودداری می کنند. به پاکیزگی بسیار مقیدند. با نرمی و نکوکاری با مردم دیگر در می آمیزند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنها جایز می دانند.

بالاخره پس از ۲۲سال قیام غیرتمندانه و شجاعانة بابک، با خیانت و دسیسة سماط ارمنی و با کینة افشین، این قهرمان آزادی اسیر گشته و به خلیفة عباسی تحویل داده می شود. خلیفه ابتدا پیشنهاد سرداری در لشگر خود را به بابک می دهد ولی بابک مرگ را قبول می کند و هرگز زیر بار ننگ نمی رود. خلیفه برای اینکه خود را حق نشان دهد در دربار خود خطاب به بابک چنین می گوید : “شنیده ام که تو حرام های خدا را حلال کرده ای و بر آن بوده ای که سرزمین خلافت را غصب کنی؟! “. بابک در جواب به خلیفة عباسی چنین می گوید : “هر کس را مادرش هر جا به دنیا آورد مال اوست. سرزمین اوست. وطن اوست. غاصب کسی است که فرسخ ها را زیر پا گذارد و با قشون و سلاح بر سر مردم بی دفاع یورش آورده و دسترنج مردم زحمتکش را غارت کند و زندگی را در کامشان تلخ سازد. غاصب کسانی هستند که اندیشمندان ملت ها را می ربایند، غاصب کسانی هستند که بر کشتگاه مردم، اسب می تازانند. مردم را اسیر می گیرند، مردان را چون حیوان به بیگاری وا می دارند، زنان شوهردار را می فروشند، دختران را بی عصمت می کنند، در حرمسرای خلیفه زنان و دختران و رامشگر و رقاصه وجود دارد. حرمسرای این مردان که در اینجا جمعند، موج می زند از دختران و زنانی که روزی برای خود زندگی آزادی داشته اند”.

بعد از کشتن بابک نوبت به افشین مزدور می رسد. آخرین جملة معتصم که آخرش نیز خورده شد، آتش درون افشین انداخت. معتصم سخنانی را که از روی مصلحت فرو خورده بود مروری کرد « آن افشین خائن را هم که در آرزوی تجزیه قلمرو خلافت من باشد، خود به سزایش خواهم رساند، که هنوز خواب شاهنشاهی ساسانی را می بیند، پدران من این خلافت را آسان بدست نیاورده اند که پسرانشان آسان از دست بدهند. برای حفظ هر ولایتی اگر لازم آید، جوی های خون به راه می اندازم و با شمشیر دمشق، سرها از تن مخالفان جدا می کنم !»

آتش و تلاطم افشین بعد از نگاه شبهه آمیز و کنایه بار، تصور ناپذیر بود. هرچه تقلا می کرد که گردنش را از کندة دژخیم خلیفه دور گرداند، نمی توانست. “کاشکی شرط بابک را می پذیرفتم، حیف از او، بزرگا مرد! استوار و پرصلابت همچون صخره های بذ و سرافراز مانند کوه های سر به فلک کشیدة آذربایجان!… ای سراب آرزوها تف بر شما ! ای رقیبان، نفرین بر شما، نفرین بر شما، ای رقیبان! نفرین بر من، نفرین بر افشین ……وای که در دریای خونی که خود ریخته ام غرق خواهم شد … وای برمن! فریاد از این پیروزی بی شکوه، فریاد از این شکست آرزو سوز”.

دکتر علی شریعتی می نویسد : «ابومسلم و بعد از او خونخواهان او باشعار اسلام منهای عرب قیام کردند و توده برای رسیدن به آن دو هدف دنبال اینها راه افتادند. اما نتیجه چه شد، سازش این قهرمانان ( طاهریان، سامانیان، آل زیار، مردآویج ، وشمگیریان، افشین، مازیار، اسپهبدان طبرستان و غیره ) با خلافت. توده ناگهان چشم باز کرد و دید که این قهرمانان همان حکام محلی پیش از اسلام بودند که اسلام قدرت را از خانوادة شان باز گرفته بود و قیامشان نه برای مردم و نه برای ملیت، بلکه برای بدست آوردن حکومت محلی و ملی بود و این قهرمانان ملی، فرزندان نامشروع این دو اشرافیت، اشراف عرب و ایرانی بودند و از این قهرمانان ملی فقط بابک راست می گفت که دیدیم همین قهرمانان ملی یعنی اشراف قدیمی ایرانی او را گرفتند و در پای خلیفه ذبحش کردند”.

بدین ترتیب پیشگوئی در مورد ترکان صورت گرفته است که به احتمال قوی هم مربوط به قیام بابک و ترکان آذربایجان و دیلمیان و هم آخر زمان را شامل می شود بدین صورت که در کتاب نشانه های ظهور او اثر حاج شیخ محمد خادمی شیرازی و غیبت نعمانی ابن زینب چنین آورده می شود : در حدیث لوح حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها پس از بیان ویژگی های ائمه معصومین (ع) نوبت به حضرت بقیه الله (ع) می رسد. خداوند می فرماید : بعد از امام حسن عسگری (ع) دین خود را بوسیلة فرزندش که رحمت واسعه برای جهانیان است کامل می گردانم.

نشانه های غیبت حضرتش این است : اولیا و بندگان صالح من به خاطر ستمگران در زمان غیبت او در ذلت بسر می برند و سرهای بریدة آنها را بعنوان تحفه برای یکدیگر می فرستند. چنانچه سرهای ترک و دیلم را پیشکش یکدیگر می کردند. بندگان و اولیای مرا می کشند و مرعوب دشمنان باشند. اینها در حقیقت، دوستان منند و بوسیلة آنها انواع بلاها و فتنه های کور و تاریک را از مردم دفع می کنم و زلزله ها را به برکت وجود انها برمی دارم. بر آنها بار درودها و رحمت پروردگارشان و آنها هستند هدایت یافتگان. و روایت فوق و کلمات ترک و دیلم و پیشکش سرهای آنها با قیام و مظلومانه به شهادت رسیدن بابک مطابقت می نماید.

بنابراین طبق گفته های بالا، بابک (حسن) را می توان قهرمان آزادی به حساب آورد و مکان قیامش یعنی (بابک قالاسی ) را به عنوان مکانی برای اعتراض حقوق از دست رفتة ترکان آذربایجان قبول کرد و به حساب آورد و فیلمی که در جمهوری آذربایجان در مورد قیام بابک ساخته شده است نمی تواند هویت بابک را به طور کامل آشکار سازد و مقام بابک بالاتر از قضاوت ها و برداشت های ما می باشد و ما نباید طبق قضاوت های دیگران و بخاطر پاره ای مسائل سیاسی جهد در تخریب بهترین شخصیت تاریخی خودمان باشیم و آنهایی که دانسته و ندانسته تهمته ایی به قهرمان ملی ترکان آذربایجان و کل ایران زده اند، جزای آنها در پیشگاه احکم الحاکمین محفوظ خواهد بود و از آن هیچ خلاصی نخواهند داشت.


آذر بایجان وپیرامون-در انتظار بهار
سه شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵ ۱۸:۱۶
سلام-هیچ منبع موثقی وجود دین خرم دینی را در آذربایجان گزارش نکرده مگر وقتی که می خواهند آنرا مرتبط با بابک نمایند- وقتی در برخی منابع آمده که بابک با حضرت امام رضا(ع) بیعت کرده خود این موضوع نیز خرم دین بودن بابک را نقض می کند بابک اسمش حسن و شیعه بود و چون اسم ورسمی پیدا کرد بویوک بیگ می نامیدند که مرور زمان به بابک تغییر یافته ...این مطلب و همچنین ریشه خرم دین نامیده شدن بابک در کتاب تحقیقی دکتر فیص الهی وحید آمده است ...عزت زیاد